دین به مثابه دیالک تیک آه و افیون
اسماعیل خویی (۱۳۱۷)
شاعر معاصر ایرانی
مؤلف آثار بیشمار
برنده جایزۀ روکرت در کوبُرگ را درسال ۲۰۱۰
کشتار ۶۷ به بانگ بلند (۳)
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
تحلیل واره ای از شین میم شین
ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر
کشتار ۶۷ به بانگ بلند (۳)
فراز ششم
- «فرض است به مؤمن که نمازی باشد.»
- «شَرط آن که نماز غیر بازی باشد.
من خوانم اگر نمازی، از تَرسِ شما ست.»
- «جُرمِ تو همین زبان درازی باشد! »
شاعر معاصر ایرانی
مؤلف آثار بیشمار
برنده جایزۀ روکرت در کوبُرگ را درسال ۲۰۱۰
کشتار ۶۷ به بانگ بلند (۳)
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
تحلیل واره ای از شین میم شین
ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر
کشتار ۶۷ به بانگ بلند (۳)
فراز ششم
- «فرض است به مؤمن که نمازی باشد.»
- «شَرط آن که نماز غیر بازی باشد.
من خوانم اگر نمازی، از تَرسِ شما ست.»
- «جُرمِ تو همین زبان درازی باشد! »
• معنی تحت اللفظی فراز:
• ـ نماز برای مؤمنین واجب است.
• ـ به شرط اینکه نماز بازی نباشد:
• اگر من نماز می خوانم نه داوطلبانه بلکه اجباری است.
• ـ جرم تو همین زبان درازی است.
• در این فراز شعر، صراحتی غیرقابل انکار وارد روند بازجوئی و موضعگیری از سوی هر دو طرف تضاد می شود:
1
- «فرض است به مؤمن که نمازی باشد.»
- «فرض است به مؤمن که نمازی باشد.»
• بنظر طبقه حاکمه، نماز برای مؤمنین واجب است.
• ولی گفتن این حقیقت امر به کسی که خود را کمونیست می نامد و معنی کمونیسم به معنی بی ایمانی به خدا و اسلام است، چه دلیل عقلی و منطقی می تواند داشته باشد؟
• شاعر این حقیقت امر را بهتر از هرکس می داند.
• هدف ایشان افشای ماهیت مستور بازجوئی و یا قضاوت طبقه حاکمه است:
• هدف ایشان نشان دادن این حقیقت امر است که بازجوئی بازیچه ای، در بازی خونینی است!
• بازجوئی بهانه ای، برای کردوکار خشن و خونینی است.
2
- «شَرط آن که نماز غیر بازی باشد.
- «شَرط آن که نماز غیر بازی باشد.
• متهم در واکنش به یاوه بیهوده قاضی بازجو به بازتعریف نماز اقدام می کند:
• نماز باید پل پیوند میان خالق و مخلوق باشد و نه بهانه و بازیچه برای بازی خونین.
• این طرز استدلال به طرز استدلال هر طایفه ای شباهت دارد، مگر به طایفه کمونیست ها.
• چون بنا بر تعریف پیشاپیش از کمونیسم، آنها باوری به خدا و اسلام ندارند.
• شاعر از این حقیقت امر نیز بی خبر نیست.
• هدف ایشان رو کردن دست قاضی بازجو ست.
• هدف ایشان افشای این حقیقت امر است که طبقه حاکمه همه چیز مادی و معنوی را برای حفظ و تحکیم مواضع طبقاتی خویش آلت دست قرار داده است.
• نماز و روزه و حجاب و صد کوفت و زهرمار عصب سوز دیگر از آن جمله اند.
• شاعر می خواهد نشان دهد که ما در این سامان با فرمالیسم بیگانه با محتوای راستین سر و کار داریم، با فرمالیسمی که محتوای بیگانه در خویش دارد.
• فرمالیسمی که از نماز بهانه و دستاویز می سازد.
• فرمالیسمی که نماز را به پوسته ای بدل می سازد تا آن را با هسته طبقاتی خاص خود پر کند:
• تا آن را با محتوای بکلی دیگری پر کند:
• با منافع طبقاتی طبقه حاکمه پر کند.
3
من خوانم اگر نمازی، از تَرسِ شما ست.»
من خوانم اگر نمازی، از تَرسِ شما ست.»
• شاعر اکنون با صراحت تمام از تحمیل نماز به دگراندیش پرده برمی دارد:
• نماز به مثابه پل پیوند میان خالق و مخلوق به دگراندیش بی باور به خدا و اسلام تحمیل می شود:
• دگراندیش صریحا بر سر دو راهی قرار داده می شود:
• یا نماز و یا تازیانه و شلاق.
• شاعر اکنون ماهیت طبقه حاکمه را بمراتب روشن تر به خواننده شعر افشا می کند و به اثبات ادعای پیشین خویش مبنی بر بازیچه قرار دادن نماز می پردازد:
• نماز تحمیلی خم و راست شدنی بی محتوا ست.
• آن را می توان نرمش زورکی نام داد، ولی هرگز نمی توان نماز نام داد.
• شاعر اما قصد دیگری نیز دارد و آن افشای خریت و ماهیت همزمان طبقه حاکمه است:
• قاضی بازجو فکر می کند که کمونیست کذائی از طریق حرکات فرمال به ایمان قلبی دست خواهد یافت.
• در قاموس طبقه حاکمه می توان به زور سرنیزه متهم ملحد را به نماز عادت داد و عادت را به ایمان ارتقا داد.
• سیر و سرگذشت مسلمان گشتن ایرانی ها نیز جز این نبوده است:
• یا جزیه و توهین و تحقیر مادام العمر و یا ایمان بی دردسر به اسلام.
• اکنون می توان به دیالک تیک ایدئولوژی بالاعم و دین بالاخص تا حدودی پی برد.
• دین دیالک تیک وسیله و هدف است.
• دین وسیله موجه برای اعمال ستم بر طبقات تحت ستم است.
• دین در عین حال وسیله و بهانه و دستاویزی مشروع و الهی برای در هم شکستن مقاومت طبقات تحت ستم و استثمار است.
• اما همان دینی که وسیله و بازیچه و بهانه و آلت دست بیگانه با محتوای اصیل خویش است، پس از پذیرفته شدن از سوی طبقات تحت ستم، محتوای طبقاتی مطلوب طبقه حاکمه را کسب می کند، به وسیله ایمان آوردن طبقات تحت ستم به ایدئولوژی طبقه حاکمه بدل می شود و نتیجتا به تحکیم مواضع طبقه حاکمه و توسعه منافع آن منجر می شود.
• در آن صورت است که بهره مالکانه نه تنها تا آخرین دانه گندم داده می شود، بلکه علاوه بر آن، داوطلبانه داده می شود.
• فرقه دموکرات آذربایجان توانست اراضی کشت را از دست اربابان فئودال بگیرد و میان دهقانان تقسیم کند، ولی بهره مالکانه چه بسا شبانه و داوطلبانه از سوی دهقانان به جیب اربابان سرازیر شد.
• در این صورت است که مادر مؤمن، حتی فرزند دگراندیش و یاغی خود را داوطلبانه به جلاد طبقه حاکمه لو می دهد تا پس از اعدام بی رحمانه اش خودکشی کند و یا دیوانه شود.
• دیالک تیک دین و بازجوئی اکنون با تمامت محتوای طبقاتی اش برملا می شود.
• دیالک تیک غریبی که هم کار شکنجه گر را تسهیل می کند و هم تخریب جسمی و روحی متهم را و در ضمن آب به آسیاب طبقه حاکمه می ریزد.
• دیالک تیک دین دیالک تیکی تو در تو و چندین لایه است.
• یعنی خود از زیردیالک تیک های بیشمار تشکیل یافته است.
• ما واژه «زیردیالک تیک» را به تقلید از واژه ریاضی «زیرمجموعه» ساخته ایم.
4
- «جُرمِ تو همین زبان درازی باشد! »
- «جُرمِ تو همین زبان درازی باشد! »
• اکنون دست قاضی بازجو رو می شود:
• او تصمیم خود را پیشاپیش گرفته است و به کردوکار خونین خویش ایمان خلل ناپذیر دارد.
• او به چالش فکری تره هم حتی خرد نمی کند.
• برای اینکه او نه به دنبال حقیقت عینی، بلکه به دنبال منافع مادی و معنوی طبقاتی است!
• در همین حکم نیز افشاگری رادیکالی گنجانده شده است:
• طبقه حاکمه سودائی جز به زانو در آوردن مخالفین دگراندیش خود ندارد و برای نیل به این آماج طبقاتی، همه وسایل مادی و معنوی را به خدمت می گیرد:
• شلاق و نماز و روزه و حجاب و خرافه و اخلاق و خمس و زکات و غیره و غیره را.
• اکنون حتما این پرسش منطقی پیش خواهد آمد که چگونه می توان خود مؤمن بود و تا واپسین لحظات زندگی از ترس خدا و دوزخ پیشانی بر مهر سایید و در عین حال دین و ایمان را وسیله عوامفریبی برای دفاع از منافع طبقاتی مادی و معنوی خویش قرار داد؟
• واقعیت این است که عوامفریبی همیشه با خودفریبی همراه و همبستر است.
• یعنی ما همیشه با دیالک تیک عوامفریبی و خودفریبی سر و کار داریم.
• این همان دیالک تیک ماده و روح است!
• این همان دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی است.
• این همان دیالک تیک منافع طبقاتی و توهمات ایدئولوژیکی است.
• بنی بشر اگر منافع طبقاتی اش ایجاب کند، به انکار خورشید نیز قادر است، باور به خدا و اسلام و خرافه و بهشت و دوزخ و غیره که جای خود دارد.
• در همین دیالک تیک است که ایمان آوردن طبقات اجتماعی به طبقه حاکمه جدید قابل درک و توضیح است.
• همان امپریالیسم قلدر خونریز و متجاوز، پس از قتل و غارت بربرمنشانه دار و ندار ملتی، از سوی طبقات اجتماعی معینی به درجه منجی خلق ها، به مدافع دموکراسی و آزادی، به طرفدار حقوق خلق ها و اقلیت های ملی و مذهبی ارتقا داده می شود و مورد تجلیل و حتی تقدیس قرار می گیرد.
• به قول برتولت برشت:
• آدم آدم است.
• آدم حتی می تواند در طرفة العینی به فیل استحاله یابد.
سوسک کافکا دیری است که عرصه تنگ و تاریک رمان را ترک کرده
و در پهنه پهناور خیابان ها راست راست راه می رود!
و در پهنه پهناور خیابان ها راست راست راه می رود!
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر