• نفرت عشق را
• غرض باور را
• ترس اعتماد را
• و غم شادی را
• از خانه راند.
• عشق شادی اعتمادی بود
• که زود پاکی جانت را
• بی باور شد
پایان
ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر «بی باور»
حکم دوم
غرض باور را از خانه راند.
غرض باور را از خانه راند.
• منظور شاعر از مفاهیم انتزاعی «غرض» و «باور» چیست؟
• غرض در فرهنگ لغات به معانی زیر آمده است:
• آرزومندی، قصد، حاجت، هدف، نشانه تیر، دشمنی و قصد و اراده به صلاح خود و زیان دیگری
• به احتمال قوی، منظور شاعر از غرض، یا موضع مندی، داشتن سمتگیری سیاسی و یا اجتماعی معین است، موضع مندی و سمتگیری ئی که اعتنائی به صدمات وارده بر دیگران ندارد.
• و یا بدخواهی نسبت به دیگران است.
• باور در فرهنگ لغات به معانی زیر آمده است:
• یقین، اعتقاد، عقیده
• به احتمال قوی، منظور شاعر از باور، ایمان به ایدئولوژی است، ایمان به مرام و مسلک سیاسی و یا آئین مذهبی است.
• غرض باور را از خانه می راند، به همان سان که نفرت عشق را.
• موضعمندی و سمتگیری سیاسی و یا اجتماعی معین و یا بدخواهی نسبت به دیگران ایمان به ایدئولوژی و مرام و مسلک و دین و مذهب را از بین می برد.
• این کشف شاعر اما به چه معنی است؟
• برای پاسخ به این پرسش باید رابطه غرض و باور مورد تأمل قرار گیرد:
1
غرض باور را از خانه راند.
غرض باور را از خانه راند.
• شاعر ظاهرا دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک غرض و باور بسط و تعمیم می دهد.
• این همان رابطه ای است که ایشان در حکم قبلی میان نفرت و عشق برقرار کرده بودند.
• بزعم شاعر، غرض مندی همان و محو ایمان به ایدئولوژی همان!
• به عبارت دیگر، پیش شرط ایمان مندی به ایدئولوژی، ترک غرض است و بس.
• شاعر احتمالا تحت تأثیر آموزه های شیخ شیراز به این ایده و اندیشه رسیده است:
• سعدی در بیت زیر هم بلحاظ فلسفی بسان شاعر می اندیشد:
سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 92 ـ 93)
اگر عاشقی سر مشوی از مرض
چو سعدی فرو شوی دست از غرض
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 92 ـ 93)
اگر عاشقی سر مشوی از مرض
چو سعدی فرو شوی دست از غرض
• سعدی در این بیت، دیالک تیک مرض و غرض را توسعه می دهد و عملا تحمل مرض را و بی اعتنائی به غرض را توصیه می کند.
• شاعر باورمندی به ایدئولوژی را و صرفنظر از غرض را توصیه کرده است.
• شاعر به جای مرض و یا عشق سعدی، ایدئولوژی را گذاشته است.
• شاید خود شاعر به این حقیقت امر آگاه نباشد.
• شعر در دیالک تیکی از آگاهی و خودپوئی سروده می شود.
• سعدی هم عشق ناب بی غل و غش می خواهد، عشقی که وسیله و هدف همزمان باشد، عشقی که برای عشق باشد و نه وسیله ای برای نیل به هدف و غرض شخصی و یا اجتماعی معینی.
• سعدی هم بسان شاعر، دیالک تیک مرض و غرض را تخریب می کند و یکی را بدون دیگری می خواهد.
• اما غیاب دیالک تیک در هستی محال است.
• هیچ وسیله ای برای خودش وجود ندارد.
• هر وسیله ای برای هدفی است.
• چرا و به چه دلیل؟
• شاید به این دلیل که هر وسیله ای فونکسیونی دارد.
• همین فونکسیون مندی چاقو ست که آن را وسیله ای برای نیل به اهداف مختلف می سازد.
• چاقو به تعداد فونکسیون هایش خادم نیل به اهداف متعددی است.
• کسی چاقو را برای چاقوئیت محض آن تولید نمی کند.
• حتی اگر چنین کند باز هم از چاقو، وسیله ای خواهد ساخت، وسیله ای تجملی که خود نیت و هدف اقشار و طبقات اجتماعی معینی است.
سعدی
به تیغ از غرض بر نگیرند چنگ
که پرهیز و عشق، آبگینه است و سنگ
به تیغ از غرض بر نگیرند چنگ
که پرهیز و عشق، آبگینه است و سنگ
• سعدی در این بیت، بر آن است که حتی در برابر شمشیر آخته نباید از غرض صرفنظر کرد.
• سعدی در این مورد پای بندی بی چون و چرا به غرض (هدف) را توصیه و تبلیغ می کند و موضعی بمراتب مترقی تر از موضع شاعر می گیرد.
• دلیل عنقریب سعدی ـ کمافی السابق ـ شنیدنی است:
• برای اینکه رابطه عشق و پرهیز به رابطه آئینه و سنگ شبیه است.
• برای اینکه عشق و پرهیز در تضاد آشتی ناپذیر با هم قرار دارند.
• سعدی درست برعکس شاعر، نقش تعیین کننده را در دیالک تیک وسیله و هدف (غرض) از آن هدف (غرض) می داند.
• ژرف اندیشی دیالک تیکی شیخ شیراز در این بیت، ستایش انگیز است.
سعدی
غرض مشنو از من، نصیحت بگیر
تو را در نهان دشمن است، این وزیر
غرض مشنو از من، نصیحت بگیر
تو را در نهان دشمن است، این وزیر
• سعدی در این بیت، احتمالا غرض را به معنی مورد نظر شاعر بکار می برد:
• من نه از سر غرض (دشمنی با او و یا منافع شخصی خویش)، بلکه به نیت خیرخواهی نسبت به تو و به عنوان نصیحت، می گویم که این وزیر در نهان دشمن تو ست و به دوستی تظاهر می کند.
• قهرمان حکایت سعدی در این بیت، غرض را به معنی تلاش در جهت جاروب کردن دشمن و دفاع از منافع شخصی و عملا به مثابه ضد خیرخواهی محض بکار می برد.
• سعدی بهتر از هر کسی می داند که او دروغ می گوید و نصیحت خالی از غرضی وجود ندارد:
• هر کردوکار انسان هدفمند و یا غرضمند است.
• کردوکار بی غرض و بی هدف، نه کردوکار، بلکه اتلاف وقت و علافی است.
سعدی
• گفتم :• حکایت آن روباه، مناسب حال تو ست، که دیدندش گریزان و بی خویشتن و افتان و خیزان.
• کسی گفتش :
• چه آفت است که موجب چندین مخافت است؟
• گفتا :
• شنیدم که شتر را به سخره (بیگاری) می گیرند.
• گفت :
• ای سفیه، آخر شتر را با تو چه مناسبت است و تو را بدو چه مشابهت!
• گفت :
• خاموش، که اگر حسودان، به غرض گویند که شتر است و گرفتار آیم، که را غم تخلیص من باشد، تا تفتیش حال من کند و تا تریاق از عراق آورده باشند، مار گزیده مرده بود.
• سعدی در این حکایت نیز غرض را به معنی خصومت بکار می برد، خصومتی که پراگماتیستی اندیشیده می شود، یعنی قبل از هر چیز و هرکس، فقط به منافع شخصی و طبقاتی خویش اندیشیده می شود و اعتنائی به حقیقت قائل نمی شود.
• آن سان که می توان حتی روباه را شتر تلقی کرد و به بیگاری کشید.
سعدی
دیدم که متغیر می شود و نصیحت به غرض می شنود.
دیدم که متغیر می شود و نصیحت به غرض می شنود.
• سعدی در این حکم نیز غرض را به مثابه ضد نصیحت و ضد خیرخواهی بی آلایش بکار می برد.
2
غرض باور را از خانه راند.
غرض باور را از خانه راند.
• باور به معنی ایدئولوژی، در تحلیل نهائی، انعکاس پایگاه طبقاتی است:
• به قول معروف از فویرباخ، «طرز تفکر در کاخ و کوخ متفاوت است!»
• شاعر باید بیشک ـ حداقل در حرف و بطور سطحی ـ به این حقیقت امر واقف باشد.
• باور اگر واقعا باور باشد، باور اگر انعکاس راستین پایگاه طبقاتی کسی باشد، شعور اجتماعی کسی اگر انعکاس راستین وجود اجتماعی او باشد، هرگز به دلیل غرض مندی و یا حتی غرض ورزی از خانه رانده نمی شود و اگر هم احیانا از در خانه رانده شود، از پنجره و یا آبراهک (کانال) برمی گردد.
• از همین حکم شاعر هم می توان به بیگانگی ایشان از دیالک تیک بطور کلی پی برد.
• شاعر ظاهرا دیالک تیک معروف وجود و شعور را درک نکرده است.
• تعیین کننده باور (شعور، ایدئولوژی) نه غرض مندی و غرض ورزی، نه عنصر دیگری از شعور، بلکه ضد دیالک تیکی شعور، یعنی وجود است.
• نکته اسرارآمیز نیز درست در همین دیالک تیک غول آسا ست:
• کسانی با پایگاه طبقاتی بورژوائی و یا فئودالی، دیروز سنگ طبقه کارگر به سینه می زدند و پس از شکست جنبش کارگری ـ کمونیستی در مقیاس ملی و بین المللی، بر طبقه کارگر پشت کردند و به ریشه طبقاتی خویش برگشتند.
• آنگاه به توجیه ایدئالیستی و متافیزیکی چرخش سیاسی خویش کمر بستند و به قصد خودفریبی و یا عوامفریبی و یا به سبب سطح نازل شعور تئوریکی، بی اعتنائی به ایدئولوژی انقلابی دیروز خویش را به گردن عناصر سوبژکتیف از قبیل غرض و غیره انداختند.
• بنی بشر بالاخره باید به وجدان نیمخفته ـ نیمبیدار خویش نیز پاسخی بدهد.
• شعر مناسب ترین و توجیه پذیرترین فرم برای اینگونه پاسخ ها ست.
• شعر سیلی خوشایندی برای سرخ نگهداشتن صورت خویش است.
• حقیقت احتمالا این است که یا باوری در بین نبوده و یا اگر بوده، باوری سرشته به اوپورتوینسم و مصلحت اندیشی بوده و با برگشتن ورق، با باوری (ایدئولوژی طبقاتی) دیگری جایگزین شده است.
3
غرض باور را از خانه راند.
غرض باور را از خانه راند.
• اگر منظور شاعر از غرض، سمتگیری سیاسی و موضع مندی اجتماعی باشد، می توان گفت که این حکم انعکاس شیوه تفکر و زیست کسانی است که از موضع طبقاتی غیر پرولتری به طرفداری از منافع پرولتاریا پرداختند و غرض باور طبقاتی غیرپرولتری را بظاهر از خانه راند، باوری که پس از پیروزی سرمایه در مقیاس ملی و بین امللی از پنجره برگشت، خانه خالی یافت، صمیمانه به دل صاحب خانه نشست، آن را از خوشی و خوشبختی و خشنودی پیشین انباشت و غرض طبقاتی پیشین را نیز بناگزیر به همراه آورد.
• هنر در همه فرم های آن در هر صورت انعکاس کم و بیش و چنین و چنان واقعیت عینی است.
بازشناسی واقعیت عینی در آثار متنوع هنری خود هنری دیگر است!
کشف وجود در شعور خود هنری دیگر است!
بازشناسی ماده در روح ملبس به شولای هنر خود هنری دیگر است!
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر