دوره استالین بگواهی آمار و ارقام
گنادی زیوگانوف (بخش دوّم)
برگردان: الف میم شیری
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de
گنادی زیوگانوف (بخش دوّم)
برگردان: الف میم شیری
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de
1
بی نام
منطق علیل استالینیست ها
بی نام
منطق علیل استالینیست ها
• مسلما کسی که ابتدایی ترین آشنایی با زبان و نوشتن را داشته باشد، می داند و می فهمد که استفاده از علامت تعجب، در پایان عبارت به چه معنا است.
• اما برای استالینست های وامانده ما، حتی چنین
استفاده اولیه و ابتدایی نیز تبدیل به بهانه ای می شود برای تحریف بیشتر.
• در جواب بخش اول ترجمه، مصاحبه ی از ناصر زر افشان، در افشای جنایت های استالین مندرج شده بود.
• در جواب ایشان چه دارد که بگوید.
• سنت “شریفه” حزب توده از روز اول تا به حال، فحاشی و جاسوس خواندن تمامی مخالفین (از یوسف افتخاری تا جنبش های انقلابی مخالف جمهوری اسلامی) بوده است.
• در حالیکه خود این حزب از اولین روز تأسیس لانه ای بود برای سازمان جاسوسی روسیه (ک. گ. ب. ) از عبدالصمد کامبخش بگیر و بیا تا کیانوری.
• از یک جریان جاسوس پرور منحط البته انتظاری جز فحاشی و اطلاق صفت خویش به دیگران نمی رود.
• از بین بردن مالکیت خصوصی به طور اتوماتیک و مکانیکی به معنی برقراری حکومت خود کارگران، و استقرار مدیریت کارگری و گسترش توان کارگری نیست.
• در دوران استالین خون آشام این فقط به معنی جا به جایی مالکیت از دست سرمایه داران و زمینداران به دست دیوان سالاری حزبی بود.
• حزبی که در آن زمان نه تنها نماینده طبقه کارگر نبود، بلکه آگاهانه تمامی شوراهای کارگری را نابود کرده بود.
• ذهن فرتوت و “منطق” علیل استالیست های وطنی حتی از نام بردن از پدیده ای با نام دیوان سالاری (بوروکراسی) عاجز است، چه برسد به شناسایی و نقد آن.
• آن عکسی که در بالای مقاله دارید، اتفاقا نشان دهنده واقعیت کنونی جهان منزوی و مطرود استالینیست ها ست.
• تنها کسانی که تصویر استالین را حمل می کنند، یک مشت پیر مرد و پیر زن بالای شصت و هفتاد ساله اند.
• آینده درخشان جنبش تان!
• در نوبت بعدی، مشخصا به تحریفات تاریخی استالینیست های وامانده خواهیم پرداخت.
2
حسن
ما آزموده ام در این شهر بخت خویش
باید برون کشید از این ورطه رخت خویش!
حسن
ما آزموده ام در این شهر بخت خویش
باید برون کشید از این ورطه رخت خویش!
• بحث کردن با میراث خواران «بی نام»، ولی «نامدار» ماخنو و باکونین و دیگر آنارشیست های بی فرهنگ و بی شخصیت حداقل به سه دلیل بیهوده است:
الف
• دلیل اول اینکه آناشیست ها با همه رنگ و لعاب شان سواد ندارند.
ب
• دلیل دوم اینکه حتی به اندازه ارزنی صداقت ندارند.
ت
• دلیل سوم اینکه پرنسیپ و شخصیت ندارند.• نویسنده این مطلب بر اساس آمار و ارقام مشخص به استدلال علمی دست زده است و حضرت بی نام با علم «ضد استالینیستی» بی محتوا و بی معنا به «علامت تعجب» حمله ور می شود و چنته معرفتی و نظری خالی خود را نشان همگان می دهد.
• خوب شما که مارکسیسم ـ لنینیسم را از بنیاد قبول ندارید و «فلسفه پراکسیس» کذائی تان را به جای آن علم کرده اید، لطف کنید و تعریفی از استالینیسم و معایب تئوریکی و پراتیکی (پراکسیسی) آن بدهید تا بقیه ساکنان کره ارض ارشاد و رستگار شوند!
3
بی نام
تحریفات استالینیستی
بی نام
تحریفات استالینیستی
الف
خطاب به حسن
خطاب به حسن
• شما اگر سواد فارسی دارید، قبل از حمایت از رفقای “عزیز” توده ای تربیت شده توسط ک.گ.ب. نگاهی به بخش اول این ترجمه انداخته و مقالاتی را که در آنجا تحریفات استالینیستی را نقد کرده اند، مطالعه کنید و سطح سواد و سطح گفتمان روستایی، نازل و به غایت متحجر خود را بالا ببرید:
• « پایه های استالینیسم»، مقاله از مزدک چهرازی
• «مارکسیسم استالینیسم ندارد»، مصاحبه با ناصر زرافشان
• «چرا حزب توده هنوز زنده است؟»، مقاله از ارژنگ نورایی (شورای دانشجویان و جوانان چپ ایران)
http://www.hafteh.de/?p=29888
ب
خطاب به مترجم
خطاب به مترجم
• شما که اینقدر پر از معرفت و دانش و آمار و ارقام و همه چیز هستید، چرا با وجود تمامی این ظرفیت های علمی از پاسخ به چند پرسش ساده و ابتدایی عاجز و درمانده اید؟
• آیا بین طبقه کارگر و دیوانسالاری حزبی تفاوتی هست یا نه؟
• در تمامی این تاریخ بافی های شما آیا دیوانسالاری حزبی اصلا جایی دارد یا نه؟
• اصلا شما و مترجم این مقاله می دانید واژه و مفهوم دیوانسالاری یعنی چه؟
• شما اول به این سه پرسش ساده پاسخ بدهید، تا همه ببینند سطح سواد شما و دوستان تان از چه قرار است.
4
دایرة المعارف روشنگری
دایرة المعارف روشنگری
• اغلب سوء تفاهم های مربوط به خودویژگی کشورهای نوع شوروی می تواند به سبب عدم شناخت معیار ماهوی تمیز نظام های اجتماعی صورت گیرند.
• زیرا درک این مسئله از اهمیت بزرگی برخوردار است:
• مثلا نظام اجتماعی «دیکتاتوری پرولتاریا» بنا بر ماهیت خویش، نه نظام حاکمیت، بلکه نظام قدرت (حکومت) است.
• اعمال قدرت بر مبنای مناسبات حاکمیت به امر برخورداری قدرتمندان کمک می کند و فرم های اعمال قدرت، بی تردید از نیاز به تحکیم وضع مورد نظر فراتر می روند.
• فرم های اعمال قدرت بوسیله اهداف حاکمیت اجتماعی تعیین می شوند.
• (ورنر هوفمن، «قانون اساسی کار در اتحاد شوروی»، 1965، ص 225)
• مشخصه حاکمیت اجتماعی این است که وسایل اعمال قدرت در درون قشر اجتماعی مسلط (و اغلب در درون خانواده واحدی) دست به دست می شوند.
• «به میراث گذاشتن قدرت سیاسی، همواره مؤثرترین وسیله برای حفظ سلطه طبقه خویش بوده است.»
• (ر. میشلز، «جامعه شناسی احزاب در دموکراسی مدرن»، 1958، ص 14)
• در دولت فونکسیونر (مأموریتی) سوسیالیستی، این تداوم و توارث قدرت اجتماعی، ریشه کن می شود و بطور رادیکال از بین می رود.
• افراد منفرد حق انحصار قدرت برای مدت نا محدود را ندارند.
• فونکسیونر (مأمور) قابل تعویض است.
• فونکسیونر حقوق بگیر است و به ازای خدمت خویش مزد دریافت می کند.
• او نمی تواند قدرت خود را برای برخورداری شخصی (مثلا برای پر کردن جیب خود) مورد استفاده قرار دهد، مگر اینکه قوانین جامعه را زیر پا بگذارد.
• قشر رهبران شوروی نیز هرگز خصلت «طبقاتی» نداشته اند.
• «بوروکراسی (دستگاه اداری) شوروی، بنظر نمی رسد که شالوده ای برای کسب منافع خصوصی مؤثر در مقابل شرایط فراگیر و عام سیستم اجتماعی، که منبع امرار معاش آن را تشکیل می دهد، داشته باشد.»
• (هربرت مارکوزه، «آموزش اجتماعی مارکسیسم شوروی»، 1964، ص 118)
• «جامعه شوروی تمایزمند است، ولی منقسم نیست.
• تمایزمندی این جامعه در وحدت ادامه می یابد.
• آخرین منبع قدرت ـ بسان مالکیت «اشتراکی» که پایه و اساس این قدرت را تشکیل می دهد ـ بی نام و بی نشان می ماند.
• هر قدرت منفردی ـ بسان «وکالت تام الاختیار» ـ قدرت مشتق گشته می ماند.
• اختیارات رهبر دولت نیز در نهایت به مثابه وظایف خود تعیین کرده، خصلت محدود کسب می کنند:
• «آماج نهائی» که همه باید خدمتگزار آن باشند و خود رهبری هم خود را مکلف بدان اعلام می کند، سبب می شود که قدرت رهبری نیز به قدرت محوله، بمعنی تاریخی آن، مبدل شود.
• قدرت ـ بدین طریق ـ شفافیت کسب می کند (برای همگان سهل الفهم می شود):
• قدرت، خود را بوسیله خویشتن خویش توجیه نمی کند.
• قدرت خود را نه به این دلیل واقعی که وسایل فشار اجتماعی به تک تک افراد جامعه تعلق دارند، بلکه از طریق خادم «آماج نهائی» بودن خویش و از طریق برسمیت شناسی این «آماج نهائی»، بمثابه آماجی که ارزش آن را دارد، که بخاطرش حکومت شود (اعمال قدرت شود)، توجیه می کند...
• قدرت اما، همزمان، با توجه به «آماج نهائی»، که بیانگر فونکسیون قدرت است، زمان بندی می شود.
• قدرت همواره سایه پایان مندی خود را بالای سر خود دارد، که تنها با نیل به «آماج نهائی» می تواند محو شود.
• پیش شرط وجود قدرت شوروی ـ بنابرین و بنا بر ماهیت آن ـ عدم وجود آن، بمثابه «قدرت طبقاتی» است، عدم وجودی که خود نیز خواهانش است.»
• (ورنر هوفمن، «قانون اساسی کار در اتحاد شوروی»، 1965، ص 526)
دولتی که به «وکالت» از سوی خلق زحمتکش، بوسیله مأمورین همیشه قابل خلع (چه از «بالا» و چه از «پائین») اداره می شود، بنا بر ماهیت خویش،
دولت حاکمیت نیست، اما دولت قدرت می تواند باشد.
دولت حاکمیت نیست، اما دولت قدرت می تواند باشد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر