پرواز
دکتر بهروز آرمان
تحلیل واره ای از
شین میم شین
• دیگر مراشین میم شین
• هیچ چیز دلخوش نمی کند.
• هیچ چیز
• مرا
• دل،
• خوش نمی کند.
• این آشیان
• که با آنهمه دلدادگی
• ذره دره ساختیم،
• دیگر مرا
• پناهی نمی دهد!
• گرما نمی دمد!
• ازبغض این قفس
• در گوشه می خزم،
• پرهای درشکسته پرواز
• در خلوت غمم
• به آغوش می کشم،
• در بهت و درد،
• چشمان اشکبار
• از روزن قفس
• بر نازابر سبکبال دور
• به حسرت می افکنم.
• دیگر مرا
• هیچ چیز
• دل،
• خوش نمی کند.
پایان
ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر «پرواز»
حکم سوم و چهارم
این آشیان
که با آنهمه دلدادگی
ذره دره ساختیم،
دیگر مرا
پناهی نمی دهد!
گرما نمی دمد!
ازبغض این قفس
در گوشه می خزم،
پرهای درشکسته پرواز د
ر خلوت غمم
به آغوش می کشم،
در بهت و درد،
چشمان اشکبار
از روزن قفس
بر نازابر سبکبال دور
به حسرت می افکنم.
این آشیان
که با آنهمه دلدادگی
ذره دره ساختیم،
دیگر مرا
پناهی نمی دهد!
گرما نمی دمد!
ازبغض این قفس
در گوشه می خزم،
پرهای درشکسته پرواز د
ر خلوت غمم
به آغوش می کشم،
در بهت و درد،
چشمان اشکبار
از روزن قفس
بر نازابر سبکبال دور
به حسرت می افکنم.
• شاعر در این بند شعر به تشریح صادقانه و مو به موی وضع و حال فکری و روحی خویش می پردازد و از رابطه خویش با آشیان ایدئال پرده برمی دارد:
1
ازبغض این قفس
در گوشه می خزم
ازبغض این قفس
در گوشه می خزم
• او در این حکم از فاجعه مهیب تری گزارش می دهد:
• عیب اصلی آشیانی که در بند پیشین شعر، پناه ندادن و گرما ندمیدن بود، اکنون قفس گونگی آن است، زندان وارگی آن است.
• کالاخدائی که نه اعجازی و نه خاصیتی داشت، اکنون به مثابه قفس در آمده است که اندام و اندیشه شاعر را در چنگ تنگ خویش درهم می فشارد.
• شاعر در این حکم از استحاله آشیان به زندان پرده برمی دارد.
• زندانی که زندان های فاشیسم و فوندامنتالیسم را به خاطر خسته خواننده خطور می دهد.
• حیرت انگیز است، ولی واقعیت دارد:
• شاعر بدین طریق، با خرید خانه، نه آشیانی برای نجات از سرما و گرما و تجاوز و تهدید، بلکه زندانی مخوف خریده است.
• کالای ایدئال و مطلوب، کالاخدای اعجازگر کذائی در طرفة العینی تغییر ساختار و فونکسیون داده است، به زندان مخوفی بدل گشته است.
• چه شده است؟
• فتیشیسم را، کالاخدا پرستی را بهتر از این نمی توان به تبیین نشست:
• کالاخدای مهربان مدرن در ضمیر شاعر به ددواره ای مهیب و انسان ستیز استحاله یافته است، به مثابه مخلوق، به جنگ «خالق» خویش برخاسته است، به قفسی برای «سازنده» اش استحاله یافته است.
• فتیشیسم همین است!
• فتیشیسم یعنی فراورده های مادی و معنوی کردوکار انسانی را به مثابه قوای مستقل و خودمختار و مستبد و مسلط بر انسان وارونه انگاشتن!
• فتیشیسم یعنی وارونه سازی دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت (دیالک تیک خاق و مخلوق، مولد و مولود، انسان و کالا) و قائل شدن برتری ماورای طبیعی و اجتماعی خارق العاده به اوبژکت (کالا) و تن در دادن ذلیلانه به فرمانفرمائی اوبژکت!
• فتیشیسم در عمل به معنی بازتعریف مخدوش مقولات ماده و روح است:
• اعتلای خرافی ماده به درجات متعالی روح است:
• اعتلای خانه، نخست به درجه ناجی مهربان پناه بخش و گرمادم و نهایتا به درجه قفسی تنگ و تاریک!
• فتیشیسم عبارت است از ایمان به خصایص ماورای طبیعی افراد برگزیده معین و یا اشیاء غیر عادی (اغلب خود ساخته) و پرستش آنها.
• به قول مارکس، در فتیشیسم «ساخته های ذهن انسانی» «فرم چیزهای مستقلی به خود می گیرند، که زندگی خاص خود را دارند و با یکدیگر و با انسان های دیگر در رابطه اند.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 24، ص 86)
• مراجعه کنید به فتیشیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
http://hadgarie.blogspot.de/2011/07/blog-post_08.html
• رابطه شاعر با خانه خویش نیز رابطه ای فتیشیستی است:
• خانه کالاخدائی است که قرار بود، پناه دهد و گرما دمد و نهایتا بر ضد سازنده خویش دست به شورش زده و او را در چنگ تنگ خویش محبوس ساخته است.
• صفاتی هم که در دین اسلام به خدا نسبت داده می شود، از فرم دیگری از فتیشیسم پرده برمی دارند:
• بت موسوم به الله در خانه کعبه در مکه، به مقام متعالی روح انتزاعی ارتقا داده می شود، که گه مهربان و سلیم و حلیم و رحیم است و گاه جبار و رحمان و مکار و خودخواه و هراس انگیز!
2
پرهای درشکسته پرواز در
خلوت غمم
به آغوش می کشم
پرهای درشکسته پرواز در
خلوت غمم
به آغوش می کشم
• شاعر در این بند شعر، دیالک تیک ماده و روح را از سوئی به شکل دیالک تیک خانه و خانه خدا بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را به شکل دیالک تیک خانه و شاعر و یا دیالک تیک قفس و پرنده!
• شاعر اما ضمنا اوبژکت (خانه) را بطرزی فتیشیستی از نو تعریف می کند و در واقع، تحریف می کند:
• در جهان بینی شاعر، فراورده کار انسانی (خانه) تغییر ساختار می دهد، خود را به شکل قفس در می آورد و بعد تغییر فونکسیون می دهد، بر انسان مسلط می شود، سازنده خود را به شکل پرنده در چنگ تنگ خویش می فشارد، زجر و آزار می دهد و تخریب می کند.
• شاعر در این بند شعر سیطره قفس بر پرنده را به مثابه امری تقدیری تلقی می کند و عاجزانه به فرمان قفس تن در می دهد:
• پرهای درشکسته پروازش را در خلوت غم خویش به آغوش می کشد:
• تسلیم سرنوشت می شود!
• ورشکستگی ایدئولوژیکی هزاران فرم دارد، اینهم یکی از آن فرم ها ست!
3
در بهت و درد،
چشمان اشکبار
از روزن قفس
بر نازابر سبکبال دور
به حسرت می افکنم.
چشمان اشکبار
از روزن قفس
بر نازابر سبکبال دور
به حسرت می افکنم.
• تنها کاری که انسان کالاخداپرست می تواند انجام دهد، تسلیم گشتن به اراده لایزال کالاخدا و حسرت خوردن به ابر ناز سبکبال دور است!
• شاعر اما با مفهوم «در بهت و درد» از ورشکستگی بینشی و جهان بینانه خود نیز پرده برمی دارد:
• بهت و درد شاعر، بهت و درد همیشه همان همه خیال پرستان بی خبر از تئوری رهائی نهائی است!
شاعر قادر به تحلیل پدیده ها و روندهای هستی اجتماعی نیست و چاره ای جز سردرگمی، بهت، درد و حسرت بیهوده نمی یابد!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر