۱۳۹۱ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

سیری در اشعار دکتر بهروز آرمان (13)

پرواز

دکتر بهروز آرمان
تحلیل واره ای از
شین میم شین

• دیگر مرا
• هیچ چیز دلخوش نمی کند.

• هیچ چیز
• مرا
• دل،
• خوش نمی کند.

• این آشیان
• که با آنهمه دلدادگی
• ذره دره ساختیم،
• دیگر مرا
• پناهی نمی دهد!
• گرما نمی دمد!

• ازبغض این قفس
• در گوشه می خزم،
• پرهای درشکسته پرواز
• در خلوت غمم
• به آغوش می کشم،
• در بهت و درد،
• چشمان اشکبار
• از روزن قفس
• بر نازابر سبکبال دور
• به حسرت می افکنم.
• دیگر مرا
• هیچ چیز
• دل،
• خوش نمی کند.

پایان

ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر «پرواز»

حکم سوم و چهارم
این آشیان
که با آنهمه دلدادگی
ذره دره ساختیم،
دیگر مرا
پناهی نمی دهد!
گرما نمی دمد!
ازبغض این قفس
در گوشه می خزم،
پرهای درشکسته پرواز د
ر خلوت غمم
به آغوش می کشم،
در بهت و درد،
چشمان اشکبار
از روزن قفس
بر نازابر سبکبال دور
به حسرت می افکنم.

• شاعر در این بند شعر به تشریح صادقانه و مو به موی وضع و حال فکری و روحی خویش می پردازد و از رابطه خویش با آشیان ایدئال پرده برمی دارد:

1
ازبغض این قفس
در گوشه می خزم

• او در این حکم از فاجعه مهیب تری گزارش می دهد:
• عیب اصلی آشیانی که در بند پیشین شعر، پناه ندادن و گرما ندمیدن بود، اکنون قفس گونگی آن است، زندان وارگی آن است.
• کالاخدائی که نه اعجازی و نه خاصیتی داشت، اکنون به مثابه قفس در آمده است که اندام و اندیشه شاعر را در چنگ تنگ خویش درهم می فشارد.

• شاعر در این حکم از استحاله آشیان به زندان پرده برمی دارد.
• زندانی که زندان های فاشیسم و فوندامنتالیسم را به خاطر خسته خواننده خطور می دهد.

• حیرت انگیز است، ولی واقعیت دارد:
• شاعر بدین طریق، با خرید خانه، نه آشیانی برای نجات از سرما و گرما و تجاوز و تهدید، بلکه زندانی مخوف خریده است.
• کالای ایدئال و مطلوب، کالاخدای اعجازگر کذائی در طرفة العینی تغییر ساختار و فونکسیون داده است، به زندان مخوفی بدل گشته است.

• چه شده است؟

• فتیشیسم را، کالاخدا پرستی را بهتر از این نمی توان به تبیین نشست:
• کالاخدای مهربان مدرن در ضمیر شاعر به ددواره ای مهیب و انسان ستیز استحاله یافته است، به مثابه مخلوق، به جنگ «خالق» خویش برخاسته است، به قفسی برای «سازنده» اش استحاله یافته است.

• فتیشیسم همین است!

• فتیشیسم یعنی فراورده های مادی و معنوی کردوکار انسانی را به مثابه قوای مستقل و خودمختار و مستبد و مسلط بر انسان وارونه انگاشتن!
• فتیشیسم یعنی وارونه سازی دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت (دیالک تیک خاق و مخلوق، مولد و مولود، انسان و کالا) و قائل شدن برتری ماورای طبیعی و اجتماعی خارق العاده به اوبژکت (کالا) و تن در دادن ذلیلانه به فرمانفرمائی اوبژکت!

• فتیشیسم در عمل به معنی بازتعریف مخدوش مقولات ماده و روح است:

• اعتلای خرافی ماده به درجات متعالی روح است:
• اعتلای خانه، نخست به درجه ناجی مهربان پناه بخش و گرمادم و نهایتا به درجه قفسی تنگ و تاریک!

• فتیشیسم عبارت است از ایمان به خصایص ماورای طبیعی افراد برگزیده معین و یا اشیاء غیر عادی (اغلب خود ساخته) و پرستش آنها.

• به قول مارکس، در فتیشیسم «ساخته های ذهن انسانی» «فرم چیزهای مستقلی به خود می گیرند، که زندگی خاص خود را دارند و با یکدیگر و با انسان های دیگر در رابطه اند.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 24، ص 86)

اتومبیل (ماشین سواری) به مثابه کالاخدا

• مراجعه کنید به فتیشیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

http://hadgarie.blogspot.de/2011/07/blog-post_08.html

• رابطه شاعر با خانه خویش نیز رابطه ای فتیشیستی است:
• خانه کالاخدائی است که قرار بود، پناه دهد و گرما دمد و نهایتا بر ضد سازنده خویش دست به شورش زده و او را در چنگ تنگ خویش محبوس ساخته است.

• صفاتی هم که در دین اسلام به خدا نسبت داده می شود، از فرم دیگری از فتیشیسم پرده برمی دارند:
• بت موسوم به الله در خانه کعبه در مکه، به مقام متعالی روح انتزاعی ارتقا داده می شود، که گه مهربان و سلیم و حلیم و رحیم است و گاه جبار و رحمان و مکار و خودخواه و هراس انگیز!

2
پرهای درشکسته پرواز در
خلوت غمم
به آغوش می کشم

• شاعر در این بند شعر، دیالک تیک ماده و روح را از سوئی به شکل دیالک تیک خانه و خانه خدا بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را به شکل دیالک تیک خانه و شاعر و یا دیالک تیک قفس و پرنده!

• شاعر اما ضمنا اوبژکت (خانه) را بطرزی فتیشیستی از نو تعریف می کند و در واقع، تحریف می کند:
• در جهان بینی شاعر، فراورده کار انسانی (خانه) تغییر ساختار می دهد، خود را به شکل قفس در می آورد و بعد تغییر فونکسیون می دهد، بر انسان مسلط می شود، سازنده خود را به شکل پرنده در چنگ تنگ خویش می فشارد، زجر و آزار می دهد و تخریب می کند.

• شاعر در این بند شعر سیطره قفس بر پرنده را به مثابه امری تقدیری تلقی می کند و عاجزانه به فرمان قفس تن در می دهد:

• پرهای درشکسته پروازش را در خلوت غم خویش به آغوش می کشد:
• تسلیم سرنوشت می شود!

• ورشکستگی ایدئولوژیکی هزاران فرم دارد، اینهم یکی از آن فرم ها ست!

3
در بهت و درد،
چشمان اشکبار
از روزن قفس
بر نازابر سبکبال دور
به حسرت می افکنم.

• تنها کاری که انسان کالاخداپرست می تواند انجام دهد، تسلیم گشتن به اراده لایزال کالاخدا و حسرت خوردن به ابر ناز سبکبال دور است!

• شاعر اما با مفهوم «در بهت و درد» از ورشکستگی بینشی و جهان بینانه خود نیز پرده برمی دارد:
• بهت و درد شاعر، بهت و درد همیشه همان همه خیال پرستان بی خبر از تئوری رهائی نهائی است!

شاعر قادر به تحلیل پدیده ها و روندهای هستی اجتماعی نیست و چاره ای جز سردرگمی، بهت، درد و حسرت بیهوده نمی یابد!
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر