ایدئولوژی پوچی
• دیگر مرا• هیچ چیز دلخوش نمی کند.
• هیچ چیز
• مرا
• دل،
• خوش نمی کند.
• این آشیان
• که با آنهمه دلدادگی
• ذره دره ساختیم،
• دیگر مرا
• پناهی نمی دهد!
• گرما نمی دمد!
• ازبغض این قفس
• در گوشه می خزم،
• پرهای درشکسته پرواز
• در خلوت غمم
• به آغوش می کشم،
• در بهت و درد،
• چشمان اشکبار
• از روزن قفس
• بر نازابر سبکبال دور
• به حسرت می افکنم.
• دیگر مرا
• هیچ چیز
• دل،
• خوش نمی کند.
پایان
ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر «پرواز»
ادامه تلاش در جهت تحلیل شعر «پرواز»
حکم اول و دوم
دیگر مرا
هیچ چیز دلخوش نمی کند.
هیچ چیز
مرا
دل،
خوش نمی کند.
دیگر مرا
هیچ چیز دلخوش نمی کند.
هیچ چیز
مرا
دل،
خوش نمی کند.
• ظاهرا در تمام کائنات چیزی یافت نمی شود، که شاعر را دلخوش کند و دل او را خوش.
• همه چیز ظاهرا در ظلمتی قیرگون فرو شده و از امید حتی روزنه ای به چشم نمی خورد.
• انگار شاعر محبوس حبسی به وسعت دنیا ست، تنهای تنها ست.
• او انگار علیرغم همبائی با زن و بچه و دوست و آشنا بیکس و تنها ست.
• انگار علیرغم برقراری دهها پیوند صوری، بی پیوند ماهوی است.
• این روحیه و وضع و حال شاعر یاد آور روحیه و وضع و حال خرده بورژوازی است!
حکم سوم
این آشیان
که با آنهمه دلدادگی
ذره دره ساختیم،
دیگر مرا
پناهی نمی دهد!
گرما نمی دمد!
این آشیان
که با آنهمه دلدادگی
ذره دره ساختیم،
دیگر مرا
پناهی نمی دهد!
گرما نمی دمد!
• شاعر در این بند شعر دست به استدلال می زند و برای توضیح روحیه و وضع و حال خراب خویش دلیل می آورد:
• او با یکدنیا دلدادگی ذره ذره خانه ای ساخته و خانه ایدئال او اکنون درندشتی یخزده است:
• نه پناهش می دهد و نه گرما می دمد.
• این بند شعر، شاید صادقانه ترین انعکاس وضع و حال شاعر باشد و بی آلایش ترین اعتراف او به بی محتوائی ارزش واره های جامعه و جهان خویش!
• ما با همین روحیه و وضع و حال روانی در کلیه آثار و اشعار دکتر اسعد رشیدی ـ بدون استثناء ـ برخورد می کنیم:
• چه نشانی از تو به جای خواهد ماند،
• سنگفرش عبوس؟
• جاپای هزاران سال
• حضور آرامشی ابدی را آشفته می کند،
• با مرگی
• نه بازتاب باران و باد،
• که از ابتذالی تاریخی تهی می شود.
• پس رگه ی مرده ات
• ساعات تب زده از سر گذشته اند
• هجوم عابران یخ
• چهره ات را خاک و وهن می کند.
• شب مست، سکندری می خورد
• با مشتی ستاره در کف
• و ماه تلخ
• طپش جاده های وهم آلوده را درنگ پذیر می گرداند.
• چه بی نشانی
• سنگفرش عبوس!
دکتر اسعد رشیدی
دریا
(۶-٣-۲۰۰۵)
سرچشمه:
ئیرما
http://irma-a.blogspot.com
دریا
(۶-٣-۲۰۰۵)
سرچشمه:
ئیرما
http://irma-a.blogspot.com
• موجودی حقیر را می مانست
• به گردابی مه آلوده گرفتار
• با آرامش چشمه ای خرُد
• که سوزش هزاران سنگ ریزه نومید
• در اندام برهنه اش شعله می کشید
• پنداری، حسرتی است بزرگ
• که دریا
• در خواب های آشفته اش تکرار می کرد.
.......
• هم او ست• که زمزمه می کرد
• آهنگ مرگی زودرس
• اگر چه
• گناهانش به عقوبتی دیرینه سال آلوده بود
• چون فراز فواره ای
• که با طپشی مبهم
• روز شمار پاره ای را مسخ می کرد.
دکتر اسعد رشیدی
تالاب رؤیاها (1)
سرچشمه:
ئیرما
http://irma-a.blogspot.com
تالاب رؤیاها (1)
سرچشمه:
ئیرما
http://irma-a.blogspot.com
• بغض غلیظ ابر
• آن سوی دریا می ترکد
• شبانه آوازی حزین می خواند،
• آن سوتر
• سایه ی سنگین وهنی بر دریا
• نمای خاموشی گزیده است.
دکتر اسعد رشیدی
تالاب رؤیاها (3) (بخش آخر)
(۲٣-۱۰-۱۹٨۹)
سرچشمه:
ئیرما
http://irma-a.blogspot.com
تالاب رؤیاها (3) (بخش آخر)
(۲٣-۱۰-۱۹٨۹)
سرچشمه:
ئیرما
http://irma-a.blogspot.com
• باورکن
• منظرگاهی که به آن خیره می نگریستی
• خانه ات نبود
• آنجا،
• ساعات مرگ خویش می بافتی
• و بافه می کردی
• خرمن رؤیاهایت را
• بی آنکه حریق زودرس را
• انتظاری طولانی کشیده باشی.
دکتر اسعد رشیدی
کودک و ماه (مندال و مانگ)
(8. 2. 1997)
سرچشمه:
اخبار روز
www.akhbar-rooz.com
کودک و ماه (مندال و مانگ)
(8. 2. 1997)
سرچشمه:
اخبار روز
www.akhbar-rooz.com
• کومه های بی هیمه و دود،
• اجاق های بی آتش و خاکستر،
• آسمان پریده رنگ،
• ابرهای مچاله در دست باد،
• کوهستان های مغموم
• و مردانی از پی یابوهای پیر
• با یال های ریخته و
• سرهای بزرگ
• و چشمانی گشاده رو به دشت...
حکم سوم
این آشیان
که با آنهمه دلدادگی
ذره دره ساختیم،
دیگر مرا
پناهی نمی دهد!
گرما نمی دمد!
• خانه سازی به چه معنی است؟
• چرا باید کسی پس از اتمام بنای خانه ایدئال خویش احساس خلأ و پوچی کند؟
• پاسخ به همین پرسش ها ست که ما را به روانشناسی خرده بورژوازی رهنمون می شود.
• مسکن ـ بطور کلی ـ یکی از مایحتاج اولیه بنی بشر و چه بسا حتی همه موجودات زنده است.
شاعر اگر واقعا مولد خانه خویش بود، هرگز پس از اتمام بنای آن احساس خلأ و پوچی نمی کرد.
چرا و به چه دلیل؟
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر