• چه بود؟
• نسیمی
• پرنده ای
• یا سایه ای؟
• در پشت پلک می خواند، گوئی!
• هرچه بود
• شادی بود
• و مهر بود
• و آرامش.
• صبحدم
• مه
• تصویر زنی بود
• که رنگ خوابم شد.
• وجود گرمی
• همراهم،
• نه کم از من
• هم شانه ام
• و همرازم.
پایان
تلاش در جهت تحلیل شعر «همراز»
• این شعر دکتر بهروز آرمان نیز شعری دلنشین و شیوا و زیبا ست و حاوی تصورات و تصاویر زیبا و تأمل انگیز است.
حکم اول
چه بود؟
چه بود؟
• شعر با سؤالی آغاز می شود.
• شاعر ظاهرا به چیستائی اوبژکت شناخت خود واقف نیست.
• چرا و به چه دلیل؟
• شاید از آن رو که شاعر از فقر فلسفه رنج می برد و ساز و برگ لازم برای تفکر مفهومی و شناخت عناصر محیط زیست خود را در اختیار ندارد.
• باید در روند تحلیل اشعار ایشان پاسخی به این پرسش بیابیم.
حکم دوم
نسیمی
پرنده ای
یا سایه ای؟
نسیمی
پرنده ای
یا سایه ای؟
• پاسخ شاعر به پرسش خویش، پرسشی سرشته به تردید است.
• شاعر نمی تواند به تمیز نسیم از پرنده و یا سایه نایل آید.
• پریشانی فکری ـ معرفتی را بهتر از این نمی توان نشان این و آن داد
• ترحم انگیزتر اما نه شاعر، بلکه خواننده شعر است.
حکم سوم
در پشت پلک می خواند، گوئی!
در پشت پلک می خواند، گوئی!
• هرچه بود، می توانست بخواند.
• هرچه بود، می توانست در پشت پلک شاعر بخواند.
• خواننده شعر هنوز نفسی از تصور نجات از پیله تردید گسترده بر تار و پود شعر برنیاورده، که شاعر با واژه «گوئی» سطلی لبالب از آب یخ بر سرش می ریزد.
• ظاهرا نه خوانشی راستین، بل تصوری و یا توهمی از خوانشی در بین بوده است.
• اسکپتیسیسم (تردیدگرائی) و آگنوستیسیسم (ندانمگرائی) ظاهرا کادرهای فراری از سنگر چپ کذائی را در چنبر آهنین خود خرد و خمیر کرده و سلب توان تفکر و شناخت نموده است!
• مراجعه کنید به اسکپتیسیسم (تردیدگرائی) و آگنوستیسیسم (ندانمگرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
حکم چهارم
هرچه بود
شادی بود
و مهر بود
و آرامش.
هرچه بود
شادی بود
و مهر بود
و آرامش.
• هرچه بود، نسیمی، پرنده ای و یا سایه خواننده ای در پشت پلکی، آمیزه ای از شادی و مهر و آرامش بود.
• در این شعر نیز حالات روحی شاعر بر عناصر محیط زیست منتقل می شوند:
• نا شناخته ی خواننده در پشت پلک، نه نسیم و پرنده و سایه، بل چیزی بمرابت انتزاعی تر بوده است:
• شادی و مهر و آرامش بوده است.
• «رسد آدمی به جائی که بجز» شادی و مهر و آرامش نجوید و «نبیند!»
• مهر و شادی و آرامش، ظاهرا مهری بر پیشانی «چپ» وطنی دیروز و «خدا می داند، چی» امروز است!
• شاعر در هر صورت در این زمینه تنها نیست!
• احتمالا یکی از پیامدهای ناگزیر ازخودبیگانگی، جامعه بیگانگی، جهانبیگانگی است.
• حیرت انگیز است، ولی واقعیت دارد:
• «چپ» وطنی در فردای عاشورای کمونیسم، فقط شادی و خوشی و خوشبختی و خشنودی احساس می کند و به دنبال مهر انتزاعی و آرامش کذائی می گردد.
حکم پنجم
صبحدم
مه
تصویر زنی بود
که رنگ خوابم شد.
صبحدم
مه
تصویر زنی بود
که رنگ خوابم شد.
• کشف پیوند منطقی این بند شعر با بندهای پیشین آن آسان نیست.
• شاید الهه انتزاعی شادی و مهر و آرامش بوده که در سپیده دم به هیئت مه در آمده و بعد به تصویر زنی استحاله یافته تا رنگ خواب شاعر شود.
• منظور از مفهوم «رنگ خواب» چیست؟
• شاید منظور شاعر این باشد که از آن به بعد غرق رؤیا بوده و لاغیر.
• غرقه در رؤیا شدن در عصر سیطره بلامنازع کابوس!
• در عصر گدائی نور و غرور!
• در عصر تجزیه و تلاشی خطه شوراها!
• در عصر غریو گوشخراش گرسنگی در تمامت سیاره بی صاحب زمین!
• در عصر خودفروشی صدها میلیون زن و مرد از اقصا نقاط جهان گرفتار در چنگ برده داران زرمند و زورمند!
حکم ششم
وجود گرمی
همراهم،
نه کم از من
هم شانه ام
و همرازم.
وجود گرمی
همراهم،
نه کم از من
هم شانه ام
و همرازم.
• این بند واپسین شعر است:
• چیز نامعلوم در آمده به هیئت تصویر زنی در نهایت، مادیت می یابد و به وجود گرمی بدل می شود و جای خالی همراه و همشانه و همراز «نه کمتر از شاعر» را پر می کند.
• این فرم انعکاس مناسبات در شعر شاعری دیگر به ضد مطلق آن بدل می شود:
• زبان
• در نیمه ی راه می شکند
• وقتی که
• خنجری آخته
• رو به ماه بر می آید
• یا سواری در ماهتاب
• گلوی بریده ی گردنه ای را
• بالا می رود.
• زبان
• در نیمه ی راه می شکند
• وقتی که
• ایرما
• اشک ریز می آید.
پایان
• مناسبات معاصر در آئینه شعر دکتر اسعد رشیدی نه به شکل مهر و آرامش و شادی، بل به مثابه زبان شکسته، خنجر آخته، گلوی بریده و اشک و آه و اندوه ایرما به مثابه سمبل زن بطور کلی انعکاس می یابد.
هر دو فرم انعکاس اما به احتمال قوی به محتوای واحدی تعلق دارند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر