مُحَمَّد رِضا شَفیعی کَدْ کَنی (1318 ـ )
استاد دانشگاه، نویسنده و شاعر (م. سرشک)
تحلیل واره ای از گاف سنگزاد
گفتمش:
«خالی است شهر از عاشقان،
وین جا نماند،
مرد راهی تا هوای کوی یاران بایدش!»
گفت:
«چون روح بهاران آید از اقصای شهر،
مردها جوشد زخاک،
آن سان که از باران گیاه!»
سرچشمه:
صفحه فیس بوک عباس حجری
استاد دانشگاه، نویسنده و شاعر (م. سرشک)
تحلیل واره ای از گاف سنگزاد
گفتمش:
«خالی است شهر از عاشقان،
وین جا نماند،
مرد راهی تا هوای کوی یاران بایدش!»
گفت:
«چون روح بهاران آید از اقصای شهر،
مردها جوشد زخاک،
آن سان که از باران گیاه!»
سرچشمه:
صفحه فیس بوک عباس حجری
• شفیعی با این شعر قصد ابلاغ کدامین حقیقت امری را دارد؟
• در این شعر شفیعی، سخن از این است که شهر از عاشقان تهی است:
• مرد راهی نمانده تا هوای رفتن به کوی یاران در سر داشته باشد.
• سخن از قحط الرجال است!
• هر کس را که سر نترس داشته، شیر کرده اند و به دار فنا فرستاده اند.
• اکنون شاعری از قبیله عرفا وارد صحنه می شود و امید می دهد:
• در قاموس او، همان طور که با بارش باران، از زمین گیاه می روید، با آمدن روح بهاران نیز از اقصای شهر مرد راه می جوشد!
• این طرز نگرش اما به چه معنی است؟
1
• این طرز نگرش ارتجاعی دیرآشنائی در گنجینه تئوریک امپریالیسم است.
• این نگرش ایدئولوژیکی امپریالیستی بر یکسانی روندهای طبیعی و اجتماعی مبتنی است:
• جامعه مساوی است با طبیعت!
• ما این طرز نگرش را ناتورالیزاسیون روندهای اجتماعی و یا سوسیالیزاسیون روندهای طبیعی نام داده ایم.
• این طرز نگرش، مائده ای ایدئال برای امپریالیسم و ارتجاع بین المللی است!
• این مائده تئوریکی درمان بی بدیل هزار و یک درد بی درمان امپریالیسم و ارتجاع جهانی است:
• از همین تئوری یکسانی طبیعت و جامعه می توان دهها تئوری سراپا ارتجاعی را نتیجه گرفت:
• به عنوان مثال:
الف
• اگر در طبیعت، حرکت دایره وار رواج بی چون و چرا دارد، اگر هر بهاری به زمستانی منتهی می شود، تا هر زمستانی به بهاری منتهی شود، پس در جامعه نیز باید حرکت دایره وار حاکم باشد.
• این اما به چه معنی است؟
• این به معنی درجا زدن مدام جامعه بشری است!
• این به معنی تکرار دوره های بحران و رونق متوالی است!
• این به معنی فاتحه ای بلند بر توسعه و تکامل انسانی و اجتماعی است!
• این به معنی همیشه همانی همه چیز هستی اجتماعی است!
• این مشخصا به معنی پایان تاریخ است، به معنی ابدیت نظام اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری است!
ب
• اگر طبیعت مساوی است با جامعه، پس همان طور که در طبیعت قوی بر ضعیف فرمانروا ست، به قول حضرت داروین، تنازع بقا رایج است، یعنی تجاوز و تطاول و چپاول و قتل و غارت نباتات و جانوران ضعیف بوسیله نباتات و جانوران قوی رواج قانونمند دارد، پس در جامعه و جهان نیز باید مستضعفین بوسیله مستکبرین مورد تجاوز و تطاول و چپاول و قتل و غارت قرار گیرند.
• پس استثمار، ستم، زورگوئی، قلدری، استعمار، استعمار نو، جنگ و غصب املاک و اموال مستضعفین بوسیله مستکبرین امری جایز و چه بسا حتی مشروع و واجب الاجرا است.
2
• این طرز نگرش استاد شفیعی کدکنی اما از سوی دیگربه معنی این است که رویش گیاه ماهیتا فرقی با تشکیل مرد راه ندارد.
• همانطور که گیاه به محض بارش باران، بطور خود به خودی و یا خودپو می روید، مردان راه نیز به محض پیدایش روح بهاران (مثلا پدید آمدن شرایط بحران انقلابی) بطور خودپو از اقصا نقاط شهر می جوشند.
• شفیعی کدکنی که هرگز قصد عوامفریبی ندارند.
• ایشان فقط پس از شیر کردن جوانان و ارسال شان به دار فنا، قصد افشاندن بذر امید در مزرع دل ها و احیانا شیر کردن تک و توک کسانی است که هنوز در دار باقی بسر می برند.
• این نگرش استاد اما به چه معنی است؟
• ما اسم این نگرش ماقبل علمی را اوتوماتیسم (خودپوئی گرائی) نام داده ایم.
• اوتوماتیسم بدان معنی است که روندهای اجتماعی بطور خود به خودی صورت می گیرند، تقدیری اند، بی سوبژکت تاریخساز صورت می گیرند:
• مشخصا در این شعر، مردان راه بطور خود به خودی پدید می آیند، بی نیاز از تعلیم و تربیت و پرورش!
• یعنی مردان راه موجوداتی خودرو و خودپو هستند!
• بسان فراورده های طبیعی اند!
• همانطور که در طبیعت سرو و صنوبر هست، در جامعه و جهان نیز خسرو روزبه و ارنستو چگوارا وجود دارند.
• اگر روح بهاران سر و کله اش پیدا شود، دو باره هزاران روزبه و چگوارا ظهور خواهند کرد.
• شعر به همین دلیل بهترین وسیله برای تخریب خانه شعور است!
• نقد شعر نیز به همین دلیل، واجب تر از نان و آب شب است!
• برخلاف پندار استاد شفیعی کدکنی، فقط روندهای طبیعی اند که عمدتا خودپو هستند!
• روندهای اجتماعی در داربست دیالک تیک خودپوئی ـ آگاهی صورت می گیرند.
• در جامعه اوتوماتیسمی در کار نیست!
• روندهای اجتماعی ـ بر خلاف روندهای طبیعی ـ سوبژکت مند اند، به فاعل انسانی نیاز بی چون و چرا دارند!
• این یکی از کشفیات بزرگ مارکس و انگلس است و صحت بی چون و چرا دارد:
• تاریخ و یا جامعه بشری بی سوبژکت نیست، بی فاعل انسانی نیست.
• تاریخ و جامعه و جهان نه بطور خود به خودی، بلکه با کار و پیکار توده ها ساخته می شود!
مردان راه باید تربیت شوند و مثل مردمک چشم حفظ شوند.
ما به این طرز تفکر باطل در اشعار و اندیشه های خیلی ها برخورد کرده ایم و میوه های تلختر از زقوم آنها را چه بسا نسل اندر نسل چیده ایم و چشیده ایم.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر