۱۳۹۱ فروردین ۱۳, یکشنبه

پای منبر بزرگان (2)

«انباشت اولیه سرمایه»
راه «توسعه» از مسیر «فلاکت» نمی گذرد!
شین میم شین

• حریفی با این سرتیتر مقاله پژوهشی خود را آغاز می کند.
• این مقاله در بسیاری از سایت ها منتشر شده است.
• ظاهرا اعتراضی نیست.
• ظاهرا همه قبول دارند که راه توسعه از فلاکت نمی گذرد.
• شاید ـ اصلا ـ کسی بدان نیندیشیده است.

• مگر کسی به هزاران بیت مطلقا غلط می اندیشد، وقتی که میلیون ها بار بر زبان می راند و یا می شنود و یا می خواند.
• وقتی شاملو می گوید:
• ما بیرون زمان ایستاده ایم.
• ما بیرون تاریخ ایستاده ایم.
• نخست کلمه بود و کلمه خدا بود.

• و یا وقتی سایه می گوید:
• در این سرای بی کسی، اگر سری در آمدی،
هزار کاروان دل ز هر دری درآمدی.

• آیا کسی می پرسد که مرد حسابی چگونه می توان بمثابه موجودی مادی وجود داشت و در خارج از زمان و یا تاریخ قرار داشت؟
• چگونه و چرا باید کلمه خالق همه چیز باشد و بد تر از آن، قبل از همه چیز وجود داشته باشد، مثلا قبل از انسان، که خالق واقعی کلام است، وجود داشته باشد.

• و یا چرا باید با پیدا شدن سری، رهبری، هزاران کاروان دل از هر دری بیرون زند؟

• مگر نمی بینیم که تعداد رهبران با سایت های رنگارنگ شان از تعداد کارگران کشور بیشتر است؟

• حالا باید از مؤلف این مطلب پرسید که به چه دلیل راه توسعه از مسیر فلاکت نمی گذرد؟

• توسعه به چه معنی است؟


• هردر در سال 1784 میلادی در کتابش بنام «افکاری در باره فلسفه تاریخ بشر» اندیشه توسعه را برای توضیح تاریخ بخدمت می گیرد.
• به نظر او تاریخ عبارت است از توسعه پیشرونده قانونمند:
• تاریخ ادامه توسعه در طبیعت است.


• لنین مفهوم توسعه را بشرح زیر توصیف می کند:
• « توسعه مراحل پیشین را دو باره طی می کند، اما به نحو دیگری و در پله برتری، توسعه نه در خطی مستقیم، بلکه به شکل مارپیچی تحقق می یابد، توسعه جهش وار، همراه با فاجعه ها است و انقلابی است، توسعه قطع جریان آرام و تدریجی است، گذار از تغییرات کمی به کیفی است، محرکه درونی توسعه بوسیله تضاد، بوسیله برخورد و تصادم نیروها و گرایشات مختلف که برجسم مفروض تأثیر می گذارند و در چارچوب پدیده ای مشخص و یا در درون یک جامعه مؤثرند، بکار می افتد.
• توسعه عبارت است از وابستگی متقابل و پیوند متقابل تنگاتنگ و ناگسستنی کلیه جوانب یک پدیده (که ببرکت آن تاریخ همواره صفحات نوینی را ورق می زند)، پیوند متقابلی که منجر به یک روند جهانی قانونمند و واحد از حرکت می شود.
• اینها همه خطوطی چند از دیالک تیک بمثابه تئوری توسعه پرمحتوا (در مقایسه با تئوری های رایج دیگر) هستند.»
• (کلیات لنین، جلد 21، ص 42)

• ماتریالیسم دیالک تیکی عامترین قوانین حرکت و توسعه در طبیعت، جامعه و تفکر را کشف می کند، از آنجمله اند:

1

• قانون وحدت و «مبارزه» اضداد که علت و سرچشمه توسعه را برملا می سازد.

2

• قانون گذار ازتغییرات کمی به کیفی، که نحوه و نوع پیدایش کیفیت های تازه را در جریان توسعه توصیف می کند.

3

• قانون نفی نفی، که جهت، سمت و سو و نتیجه ی توسعه را بیان می کند.

4

• فرق مفهوم «توسعه» با مفهوم «تغییر» در آن است که «توسعه» دارای جهت، سمت و سو و گرایشی است، که به فرم های عالی تر ختم می شود.

• وقتی از نفی نفی سخن می رود، منظور چیست؟

• مثالی بزنیم:
• یکی از مهمترین توسعه های دورانسازی که در تاریخ بشری رخ داده، عبارت بود از گذار جهشی و انقلابی از جامعه اشتراکی اولیه به جامعه برده داری.

• در اینکه این گذار هم به سبب توسعه نیروهای مولده الزامی شده بود و هم توسعه نیروهای مولده این گذار را طلب کرده بود، شکی نیست.


• آیا این گذار خجسته که راه را در تحلیل نهائی برای رفاه و راحتی و سعادت نسبی کنونی بشری باز کرده، فلاکتی برای بشریت نبوده است؟


• چه فلاکتی بدتر از این که برادری برادر خود را سلب آزادی و اختیار کند و زیر یوغ بردگی جسمی و روحی بکشد؟

• مثل گاو و گوسفند خرید و فروش کند؟
• زن و بچه هایش را از او بگیرد و مثل سیب و سیب زمینی بفروشد؟
• و هیچ حقی بمثابه انسان برایش قائل نشود؟

• آیا مسیر توسعه بشری که توسعه نیروهای مولده معیار بی چون و چرای آن است، از دریائی از خون و شلاق و شکنجه و زجر دوران برده داری نگذشته است؟

• توسعه های بعدی چگونه بوده اند؟

• گذار از فئودالیسم به سرمایه داری چگونه صورت گرفته است؟

• مگر مفهوم هراس انگیز «انباشت اولیه سرمایه» را نشنیده ایم؟

• مگر از زجر و ذلت و شکنجه ای که توده های پرولتری در روند انباشت اولیه سرمایه متحمل شده اند، کسی باخبر نیست:
• ستمی که مو بر تن هر انسان شریفی سیخ می کند و روندی که همچنان و هنوز در حواشی متروپول ها و چه بسا در خود متروپول ها ادامه دارد.

• بورژوازی تر و تمیز مؤدبی که اکنون در آسمانخراش ها مأمن گزیده، در آغاز راهزن و دزد دریائی و گانگستر و قلدر خونریزی بوده و ثروت اولیه او نه ببرکت عرق جبینش، بلکه در نتیجه چپاول عریان و بربرمنشانه گرد آمده است.


• به همین دلیل است که مارکس می گوید:
• «خدای تاریخ نوشداروی خود را در جمجمه انسان ها سر می کشد!»

ازاین رو، این ادعا که «راه «توسعه» از مسیر «فلاکت» نمی گذرد!» با حقایق تاریخی انطباق ندارد، بلکه درست برعکس، راه توسعه از مسیر فلاکت و ذلت و ادبار گذشته است و باید هم می گذشت!
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر