۱۳۹۱ فروردین ۳, پنجشنبه

ای خفتگان خوف!

این مرد روستائی، این مرد کارگر، این پهلوان زخمی ایران است!

سعید سلطان پور
آوازهای بند
(از پاییز سال ١۳۴۷ تا بهار سال ١۳۵١)
سرچشمه:
سایت فیسبوک راحله طارانی
Raheleh Tarani


1
اگر از خواب برآید بیمار

• این مرد ژنده کیست
• این مرد ژنده کیست
• که دیری است

• با نعره اش زمین و زمان را

• از هم نمی درد؟

• و زخم تافته اش را

• از انتهای شب، به شبی تازه می برد؟

• این مرد خفته کیست؟
• این ساکت،
• این صبور

• که گاهی
• با ناله ای به تاب و تب اقرار می کند؟

• و در شبی گداخته و سنگین
• کابوس خون و خشم و خیابان را
• در خاطرات خفته ی تابستان
• بیدار می کند؟

• افتاده روی شانه ی بیماری
• شب، در شرار تخدیر
• با خواب می گراید

• با زخم تازه تر، اما
• فردا
• از خواب بر می آید؟

• این بی دیار و یار، به بیمارخانه کیست؟
• این بی نشانه کیست؟

• که شبکلاه و چارق از دست رفته اش
• در گنجه مانده است؟

• و ز آفتاب و کار، ترک های تفته اش
• بر پنجه مانده است؟

• چنگش فرونشسته میان ملافه ها
• جوبار خون
• از کنج لب، به کنده ی شانه کشانده است؟

• از چشم نیمخفته ی بیمار
• الماس های اشک
• برخون نشانده است؟

• بر بالش سپید
• چون خرمنی ز خون و ز خاکستر
• کاکل فشانده است؟

• تابیده دنده هایش، از زیر زخم و پوست
• تا نعره بسته است
• بسی نیست

• می سوزد استخوان و
• کسی نیست

• این مرد خسته کیست؟
• این مرد روستائی
• این مرد کارگر

• این مرد نعره بسته ی در خون نشسته کیست؟
• این غول ماندگار ولی سر شکسته کیست؟

• با گشت پاسدار
• پشت در و دریچه و دیوار
• بیمارخانه خفته و
• بیمار
• در هاله ی سکوت نفس می کشد

• ناگاه می شکافد در ابر، تندری
• بیمار خانه باز می آشوبد

• برقی به چشم چیره ی شب چنگ می زند:
• بیمار خانه بند اسیران است!

• رگبار پشت صاعقه می گوید:

• «این شبکلاه چرک

• خود دلاوران است

• این چارق کهن
• پوزار کاویان است

• این قلب مزدک است
• این بازوان رستم دستان است!»

• ای خفتگان خوف!

• این مرد روستائی

• این مرد کارگر
• این پهلوان زخمی
• ایران است!

• رگبار روی پنجره می کوبد
• خفته است پشت پنجره، بیمار

• و پاسدار

• خرد و خراب و خسته می گردد
• پشت در و دریچه و دیوار!


ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر