۱۳۹۰ اسفند ۱۵, دوشنبه

تمرین تفکر مفهومی (48)

صلح یک مادر است
جنگ به مفهوم برگشت از تمدن به قهقرا ست
ناهید جعفرپور
سرچشمه
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com

شین میم شین

خواننده
ناهید خانم نازنین.!
هنوز فرصت خواندن این نوشته شما را پیدا نکرده ام. اما فقط خواستم بگویم که خیلی خوشحالم از این که شما را بعد از غیبتی نه چندان کوتاه، دوباره در نوشته ها و ترجمه های تازه اتان باز می یابم
من الزاما با همه مواضع شما شاید موافق نباشم.
و این، یک قاعده کلی است که حتی در مورد خودم هم جاری است.
یعنی من با همه مواضع خودم هم شاید موافق نباشم
اما فراموش نمی کنم که در سال هایی که اینترنت در میان ایرانی ها تازه گل کرده بود، شما جزو معدود کسانی بودید که در دفاع از صلح عادلانه و در مخالفت با جنگ می نوشتند و ترجمه می کردند.
برای شما، ناهید خانم عزیز، سلامت بیشتر و عزم جزم تر و حضور مستمر در صحنه آگاهی رسانی را آرزومندم.

• ما برای تمرین تفکر مفهومی به تجزیه و تحلیل این کامنت (نظردهی) خواننده ناشناس ادامه می دهیم.

حکم دوم
من الزاما با همه مواضع شما شاید موافق نباشم.
و این، یک قاعده کلی است که حتی در مورد خودم هم جاری است.

• منظور صاحب نظر ناشناس ظاهرا این است که عدم موافقت با همه مواضع خود و دیگران یک قاعده کلی است، شمول عام دارد.
• مفاهیمی که ایشان به کار می برند، عبارتند از «قاعده»، «کل»، «خودم»

1
مفهوم «قاعده»
و این، یک قاعده کلی است که حتی در مورد خودم هم جاری است.

• برای درک منظور نویسنده کامنت از مفهوم «قاعده» بهتر است که به ضد دیالک تیکی آن دست یابیم.
• ضد دیالک تیکی قاعده استثناء است.

• ما این مقوله ها را مدیون برتولت برشت هستیم.

• او نمایشنامه ای تحت عنوان «استثناء و قاعده» نوشته است.
• یاد دیالک تیکیسین بزرگ دنیا به یاد باد!

• در دیالک تیک استثناء و قاعده، الزاما و بدون شاید کذائی، نقش تعیین کننده از آن قاعده است.
• نویسنده کامنت در این حکم اعلام می دارد که عدم موافقت با همه مواضع خود و دیگران یک قاعده کلی است و استثناء سرش نمی شود.

• چنین موضعگیری ئی به معنی تخریب دیالک تیک استثناء و قاعده، مطلق کردن قاعده و دور انداختن استثناء است.
• این طرز تفکر را متافیزیکی می نامند، متد فکری ئی که ضد دیالک تیکی است و به درد تحلیل و تفکر و شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم ها نمی خورد.

• استثناء همیشه دست در دست با قاعده می آید و می رود.

• یکی را از دیگری گریزی نیست، مثل همه جفت های دیالک تیکی.

• اما وقتی کسی می گوید که عدم موافقت با همه مواضع خود و دیگران یک قاعده کلی است و رد خور ندارد، بلحاظ فلسفی چه می کند؟


• برای پاسخ به این پرسش باید به قاعده کلی رئال نظر انداخت.

• قاعده همیشه از این قرار است که بنی بشر ـ به مثابه موجودی ذیشعور ـ باندیشد، بشناسد، موضع گیرد و با مواضع خود موافق باشد.
• اما استثناء همیشه همراه قاعده است.
• او می تواند به علت محدودیت شناخت خویش در موارد معینی مردد و دو دل باشد و نتیجتا با برخی از موضعگیری های خود و دیگران موافق نباشد.

• نویسنده این کامنت بلحاظ فلسفی دیالک تیک استثناء و قاعده را وارونه می کند و جای استثنائ و قاعده را تعویض.

• آن سان که عدم موافقت با همه مواضع خود و دیگران جا عوض می کند و از مقام استثناء به مقام قاعده و حتی قاعده کلی ارتقا می یابد.

• ترفند طرف درست همین جا ست!

• قاعده جا دزن استثناء و استثناء جا زدن قاعده!

• اما برای چه؟

• دلیل این کار او در موضعگیری معرفتی ـ نظری او ست که در تمرین قبلی بدان اشاره شد:
• اسکپتیسیسم و اگنوستیسیسم!

• او شکاک، مردد و ندانمگرا ست!

• او به به لیاقت معرفتی بنی بشر تره خرد نمی کند!
• چیزها، پدیده ها و سیستم های هستی را غیرقابل شناسائی می داند.

• از همین رو ست که در هر جمله اش سر و کله «شایدها» پیدا می شود.


• اما ریشه اجتماعی ـ اقتصادی این موضعگیری معرفتی ـ نظری کدام است؟

• شعور که نمی تواند «درخود» باشد.
• شعور همیشه در داربست دیالک تیک وجود و شعور وجود دارد و در تحلیل نهائی بوسیله وجود تعیین می شود تا خادم وجود باشد.

• چنین است!

• ندانمگرائی نویسنده کامنت از اوپورتونیسم ریشه مند او حکایت دارد.
• او مبلغ معصوم تعدد حقیقت، تعدد نظر و نتیجتا تعدد موضعگیری است!

• در ادبیات امپریالیستی بدان پلورالیسم نظری می گویند و مورد تجلیل و تقدیس قرارش می دهند تا دواج جهانگیر یابد.


2
مفهوم «کل»
و این، یک قاعده کلی است که حتی در مورد خودم هم جاری است.

• نویسنده کامنت با مفهوم «کلی» چه می خواهد بگوید؟

• برای درک منظور او بهتر است که به دنبال ضد دیالک تیکی کل بگردیم.

• قرینه، جفت و یا ضد دیالک تیکی کل، جزء است.
• جزء، عبارت است از عنصر و یا زیرسیستمی با خصلت کلی.
• جزء هر کل بنا بر تعریف آن ـ به تنهائی ـ فاقد استقلال است.
• جزء فقط در پیوند با اجزای دیگر وجود دارد و همه اجزاء با هم کلی را تشکیل می دهند.
• مفهوم «جزء»، از این رو، یک مفهوم مناسبتی است که در رابطه با قرینه خود یعنی «کل» معنا کسب می کند.
• اگر اجزاء از پیوند کلی شان ایزوله شوند، آنگاه خصلت جزئی خود را (جزئیت خود را) از دست می دهند.
• زیرا آنها در خارج از کل معین، دیگر نه جزء، بلکه چیزهای مستقلی محسوب می شوند.

• ما در تحلیل یکی از قصه های کودکان، تحت عنوان پتزه تینو (تکه کوچولو)، دیالک تیک جزء و کل را مورد تأمل قرار داده ایم.

• منظور نویسنده کامنت از قاعده کلی این است که عدم موافقت با مواضع خود و دیگران شمول عام دارد و رد خور ندارد.

3
مفهوم «خودم»
و این، یک قاعده کلی است که حتی در مورد خودم هم جاری است.
یعنی من با همه مواضع خودم هم شاید موافق نباشم

• نویسنده کامنت با مفهوم «خود»، دیالک تیک من و غیرمن را در مد نظر دارد.
• او دیالک تیک فرد و جامعه را به شکل دیالک تیک من و دیگران بسط و تعمیم می دهد و اعلام می دارد که با همه مواضع خودش نیز موافقت ندارد.

• ناهید جعفرپور نباید ناراحت از این باشد که او با همه مواضعش موافق نیست.


• من جای ناهید اگر بودم، از هوادار بی نام و نشانم می پرسیدم، که با کدامین مواضع من مخالفی و چرا؟


• هر مرید صادقی باید در تصحیح مواضع نظری و عملی مراد خود بکوشد و از سکوت بپرهیزد.


• ناهید اما اهل این حرفها نیست.
• شاید خود ایشان هم با همه مواضع خود موافق نباشند و در این زمینه با نویسنده کامنت قرابت غریبی داشته باشند.

• اما عدم موافقت با همه مواضع خود به چه معنی است؟

علاوه بر این، چرا عدم موافقت با همه مواضع خود و دیگران باید فضیلتی در حد قاعده کلی باشد و استثناء نشناسد؟
ما به این پرسش ها در تمرین بعدی پاسخ می جوییم.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر