۱۳۹۰ اسفند ۱۱, پنجشنبه

تمرین تفکر مفهومی (46)

شین میم شین
ادامه تمرین

2
نیروهای مولده به مثابه محتوای تولید مایحتاج مادی بشری:
توده های مولد و زحمتکش ـ وسایل تولید ـ مواد اولیه طبیعی ـ علم

ت
علم

• همانطور که اشاره شد در قلب نیروهای مولده، توده های مولد و زحمتکش ایستاده اند که برای تولید مایحتاج خود به تولید وسایل تولید اقدام کرده اند تا بدین طریق، کیفیت و کمیت تولید را بهبود بخشند.

• روند کار اما فقط روند تغییر طبیعت نیست، بلکه روند تغییر خویشتن خویش نیز است.

• تغییر خویشتن خویش نه فقط به معنی تغییر مادی انسان مولد، بلکه همزمان به معنی تعالی معنوی او ست.
• توده های مولد و زحمتکش در روند کار و ببرکت کار گنجینه عظیمی از تجارب و دانش گرد می آورند و نسل به نسل منتقل می کنند.
• گنجینه تجربی و علمی ئی که رفته رفته کسب استقلال می کند و به نیروی مولده بی واسطه بدل می شود.

• بویژه پس از انقلاب علمی و فنی، علم یکی از مهمترین اجزای نیروهای مولده محسوب می شود.


• مراجعه کنید به انقلاب فنی، انقلاب علمی و فنی، علم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


3
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی

• همانطور که قبلا اشاره شد، دیالک تیک تولید مثل هر چیز دیگر به شکل دیالک تیک فرم و محتوا عرض اندام می کند.
• دیالک تیک تولید عملا به شکل دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده بسط و تعمیم می یابد.

• همانطور که در دیالک تیک فرم و محتوا ـ در تحلیل نهائی ـ نقش تعیین کننده از آن محتوا ست، به همان سان نیز در دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، نقش تعیین کننده از آن نیروهای مولده است.

• موتور محرکه جامعه بشری بطور کلی نیز در همین دیالک تیک فرم و محتوا و یا دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده است.

• چرا؟

• برای اینکه نیروهای مولده به مثابه محتوا در توسعه و تکامل دم افزون است.

• چرا و به چه دلیل؟

1

• برای اینکه انسان در روند تولید و ببرکت تولید توسعه می یابد.

2

• برای اینکه در روند تولید و به برکت تولید، روز به روز بر گنجینه ثروت مادی و معنوی بشریت افزوده می شود و با افزایش گنجینه ثروت مادی و معنوی بشریت، تولید وسایل تولید بهتر و پیشرفته تر و توسعه فنون جدیدتر امکان پذیر می گردد.

3

• برای اینکه با توسعه کمی و کیفی علم و فن استخراج مواد خام طبیعی تسهیل و تسریع می گردد.

• همه این دستاوردها به رشد و توسعه نیروهای مولده جامعه منجر می شود.

• حالا این سؤال پیش می آید که توسعه دم افزون محتوای (نیروهای مولده) جامعه بشری چه پیامدی به همراه می آورد؟

4
تشدید تضاد فرم و محتوا

• با رشد محتوا (نیروهای مولده)، گسترش و توسعه فرم (مناسبات تولیدی) نیز الزامی می گردد.
• با رشد و توسعه نیروهای مولده (محتوا) در دیالک تیک فرم و محتوا، در دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده همخوانی و انطباق فرم و محتوا از بین می رود و تضاد دیالک تیکی فی مابین شدت می گیرد، جامعه دچار بحران می گردد.

• برای درک دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده بهتر است کودکی را در نظر بگیریم که در رشد روزافزون است و با رشد اندام او، لباسش (فرم) تنگ و تنگتر می شود و جر می خورد.
• و یا بمبی را در نظر بگیریم که محتوایش گرمتر و ملتهب تر می شود و انبساط گاز درون به انفجار فرم برون منجر می گردد.

• نیروی محرکه جامعه بشری بطور عام در همین دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده به مثابه دیالک تیک فرم و محتوا ست.

• اجتناب ناپذیری گذار از فرم کهنه به فرم نوین نیز همین جا ست.
• فرم هر جامعه یعنی مناسبات تولیدی حاکم در ان جامعه، یعنی مناسبات تولیدی مثلا اشتراکی اولیه، برده داری، فئودالیسم، سرمایه داری، سوسیالیسم و کمونیسم.

حکم دوم
اباذر کشاورز نبود، تا بلایی که به سرش آمده را بازگویی کند.

• این برداشت درست دوست ما ست.
• اباذر افسر سرخ بود و نه شالیکار.
• اباذر اما نماینده ایدئولوژیکی شالیکاران و توده های مولد و زحمتکش بود و نماینده ایدئولوژیکی هر طبقه به تبیین خواست ها و دردهای آن طبقه می پردازد.
• خود طبقه نه فرصت تبیین خواست ها و دردهای خود را دارد و نه اصولا توان آن را.
• توده های مولد و زحمتکش، از این رو، مثل هر طبقه اجتماعی دیگر، نمایندگان ایدئولوژیکی خود را بسان لؤلؤ و در درخشانی در صدف سینه خویش می پرورند.

• آنتونیو گرامشی اباذرها را روشنفکران ارگانیک توده مولد و زحمتکش می نامد.


• مفهوم «ارگانیک» بیانگر پیوند تنگانگ میان روشنفکر و توده است.


• به همان سان که هر تغییری در هر عضوی از اندام و ارگانیسم، اعضای دیگر را به واکنش متناسب وامی دارد، به همان سان نیز جوش و خروش توده های مولد و زحمتکش در روشنفکر ارگانیک آنها بازتاب می یابد و فرم شعرو نثر و نقاشی و مجسمه و مقاله و شعار و ضرب المثل و ترانه و آواز و سرود به خود می گیرد.


• از این رو، فرمولبندی دوست مان، مبنی بر اینکه «اباذر کشاورز نبود، تا بلایی را که به سرش آمده، بازگویی کند»، فرمولبندی بظاهر درست، ولی در واقع نادرستی است.

• با فرود آمدن شلاق بر کف پا، دود از کله آدمی برمی خیزد.


• آیا می توان گفت که شلاق بر کف پا فرود آمده، نه بر کله سر و لذا سر دیگر برای چی خود را قاطی ماجرا کرده و از درد، دود می کند؟


• دیالک تیک روشنفکر ارگانیک با توده های مولد و زحمتکش بسان دیالک تیک سر و پا ست.


• در آئینه شاعر توده ها شادی و رنج توده ها بازتابی شگرف می یابد.

• سیاوش کسرائی نمونه ای بی بدیل در این میان است.

حکم سوم
اباذر اگر مقایسه هم کرده باشد، قلم شکسته یا بی جوهر و یا دهان بسته خویش را مد نظر نداشته است.

• این برداشت دوست مان نیز ضمن درست بودن ظاهری اش، نادرست است.
• همه چیز هستی در داربست گسست ناپذیر دیالک تیکی وجود دارد.

• قلم اباذرها نیز دیالک تیکی از قلم فرد و جامعه است، دیالک تیکی از قلم اباذرها و توده است.


• قلم اباذرها رقم زن شادی و رنج فرد و جامعه است، با رکود توده دچار رکود می گردد وبا عروج توده پا به عرش می نهد.


• قلم و دهان هنرمند توده ها نه قلم و دهان فردی محض او، بلکه دیالک تیکی از قلم و دهان فردی و توده ای است.


• اگر توده های مولد و زحمتکش شخم می زنند، گندم می کارند و نان می پزند، روشنفکر ارگانیک نیز از حریم مفاهیم طبقه خویش به دفاع برمی خیزند.


• دیوار کشیدن دلبخواهی میان سر و پا، میان روشنفکر ارگانیک و طبقه نه علمی است و نه منطقی.


• بدترین کاری که در جامعه بشری در همه جای جهان صورت می گیرد، برجسته کردن سر و تحقیر پا ست، برجسته کردن روشنفکر توده و تحقیر توده است.


• بی خردانه ترین کار بی توقع قلمداد کردن روشنفکر ارگانیک و منت نهادن مستمر بر سر توده های مولد و زحمتکش است!


• اگر هنرمند توده رنج جسمی و روحی می بیند، این چیزی جز انعکاس رنج جسمی و روحی توده نیست.

• توده برای تولید مایحتاج مادی و معنوی بشریت، از جهنمی طاقت سوز می گذرد.

فراموش کردن زجر مستمر توده و برجسته کردن زجر روشنفکر آن، به معنی دیدن یکی و نادیده گرفتن دیگری است.
دیالک تیک عینی چیزها، پدیده ها و سیستم های هستی را هرگز نباید از دیده دور داشت!
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر