کلنجار مفهومی با گورو بر سر مفهوم
«از خود بیگانگی»
www:guru.blogfa.com
ح. مهدی پور
تز چهارم
اکنون برای مثال اجازه دهید به یک اداره رجوع کنیم. کارمندان یک اداره، منشی، کارمند بایگانی، مدیر و آبدارچی، هر کدام وظایفی دارند که در ارتباط با کل ساختار اداره تعریف می¬شود.
وظیفه¬ی کارمند بایگانی ثبت مدارک و پرونده¬ها و رجعت آن¬ها در صورت نیاز است؛
آن چه کارمند بودن وی را تعریف می¬کند، ضوابط و آیین¬های اداری هستند و نه خود ِ وی.
اگر او یک شاعر یا هنرمند، فیلسوف باشد هر مذهب و نژادی که داشته باشد، در وظایف او به عنوان یک کارمند تاثیری ندارد.
به بیان دقیق¬تر، کارمند بودن فرد را نه ویژگی¬های فردی، بلکه قواعد ساختار اداری تعیین می¬کند.
1
نکته اول
«از خود بیگانگی»
www:guru.blogfa.com
ح. مهدی پور
تز چهارم
اکنون برای مثال اجازه دهید به یک اداره رجوع کنیم. کارمندان یک اداره، منشی، کارمند بایگانی، مدیر و آبدارچی، هر کدام وظایفی دارند که در ارتباط با کل ساختار اداره تعریف می¬شود.
وظیفه¬ی کارمند بایگانی ثبت مدارک و پرونده¬ها و رجعت آن¬ها در صورت نیاز است؛
آن چه کارمند بودن وی را تعریف می¬کند، ضوابط و آیین¬های اداری هستند و نه خود ِ وی.
اگر او یک شاعر یا هنرمند، فیلسوف باشد هر مذهب و نژادی که داشته باشد، در وظایف او به عنوان یک کارمند تاثیری ندارد.
به بیان دقیق¬تر، کارمند بودن فرد را نه ویژگی¬های فردی، بلکه قواعد ساختار اداری تعیین می¬کند.
1
نکته اول
• کلام گورو اکنون صراحت بیشتری کسب می کند.
• او از مفهوم «وظیفه» استفاده می کند که ترجمه فارسی مقوله فلسفی «فونکسیون» می تواند باشد.
• حتما هم چنین است.
• چون گورو دیالک تیک ساختار و فونکسیون را به شکل دیالک تیک کل ساختار و وظیفه بسط و تعمیم می دهد.
• نتیجه گیری گورو ـ اگر چه بطور نیم بند ـ ولی روی هم رفته، درست است.
• همانطور که اشاره شد، در دیالک تیک ساختار و فونکسیون، نقش تعیین کننده از آن ساختار (به قول گورو، کل ساختار ؟؟) است.
• اکنون اشکال استدلال گورو آشکار می شوند.
• دیالک تیک ماتریالیستی اگرچه ساختار را بر فونکسیون (وظیفه) مقدم می داند، ولی برخلاف گورو، به انکار نقش فونکسیون برنمی خیزد.
• دیالک تیک همه چیز و هیچ، نمی تواند وجود داشته باشد.
• گورو ـ اما ـ از دیالک تیک ساختار و فونکسیون، دیالک تیک همه چیز و هیچ سر هم بندی می کند.
• این شیوه برخورد را متافیزیکی (غیر دیالک تیکی) می نامند.
2
نکته دوم
« آن چه کارمند بودن وی را تعریف می¬کند، ضوابط و آیین¬های اداری هستند و نه خود ِ وی.»
نکته دوم
« آن چه کارمند بودن وی را تعریف می¬کند، ضوابط و آیین¬های اداری هستند و نه خود ِ وی.»
• گورو با این حکم، به انکار فونکسیون عینی کارمند که در واقع، تعیین کننده کارمندیت او ست، می پردازد.
• ما واژه «کارمندیت» را به تقلید از واژه واقعیت می سازیم:
• واقعی به واقعیت، کارمندی به کارمندیت.
• گورو برای کارمندیت کارمند، برای جایگاه اجتماعی ـ اقتصادی کارمند، معیار خارجی و فرمال (ضوابط و آیین های اداری) ارائه می دهد.
• کارمندان، قشر اجتماعی معینی را تشکیل می دهند و اقشار در رابطه با طبقات اجتماعی تعیین می شوند.
• کارمندیت افراد نمی تواند خارجی، فرمال و بی محتوا باشد.
3
نکته سوم
اگر او یک شاعر یا هنرمند، فیلسوف باشد هر مذهب و نژادی که داشته باشد، در وظایف او به عنوان یک کارمند تاثیری ندارد.
نکته سوم
اگر او یک شاعر یا هنرمند، فیلسوف باشد هر مذهب و نژادی که داشته باشد، در وظایف او به عنوان یک کارمند تاثیری ندارد.
• گورو برای اثبات ادعای خود، ـ احتمالا نا آگاهانه ـ خود را به کوچه علی چپ می زند.
• مسئله اینجا کارمندیت او ست و نه وظایف او.
• اگر کارمند علامه دهر هم باشد، کارمندیتش دست نخورده می ماند، ولی نحوه و نوع انجام وظایف تغییر می کند.
• این دلیل بر بطلان ادعای گورو ست.
• کارمندیت او در دیالک تیک ساختار و فونکسیون تعیین می شود.
• کارمندیت او نه بواسطه ضوابط و آئین نامه ها (عوامل خارجی و فرمال)، بلکه به سبب انجام و تعهد به انجام فونکسیون معینی در ساختار معینی (در دیالک تیک ساختار و فونکسیون در سیستم معینی) تعریف و تعیین می شود.
• علاوه بر این افراد مختلف با توانائی های جسمی و روحی متفاوت، فونکسیون واحدی را به طرق مختلف و با کیفیات مختلف به انجام می رسانند:
• حتی ساده ترین کارها از سوی افراد مختلف به یکسان و با کیفیت واحد انجام نمی گیرد:
• میز آشپزخانه بوسیله زن آشپز بمراتب بهتر و علمی تر تمیز می شود، تا بوسیله کلفتی تازه کار و ناآزموده.
• در این جور موارد می توان به سوبژکتیویسم در بینش گورو پی برد:
• او حتی مثال های اوبژکتیف مطروحه از سوی خویش را همه جانبه و رئالیستی بررسی نمی کند.
4
نکته چهارم
به بیان دقیقتر، کارمند بودن فرد را نه ویژگی های فردی، بلکه قواعد ساختار اداری تعیین می کند.
نکته چهارم
به بیان دقیقتر، کارمند بودن فرد را نه ویژگی های فردی، بلکه قواعد ساختار اداری تعیین می کند.
• گورو برای گریز از تمکین به دیالک تیک ساختار و فونکسیون سر به در و دیوار می کوبد.
• اکنون جای مقوله فلسفی «ساختار» را قواعد اداری با تحمیل زورکی مفهوم مرده ساختار می گیرد و ضمنا ویژگی های فردی، علیرغم تعیین کننده نبودن شان، تا حد هیچ و پوچ تنزل داده می شود.
• بدون لیاقت و صلاحیت فردی مگر می توان فونکسیون معینی را به عهده گرفت و خود را کارمند نامید؟
• نقش ثانوی داشتن فاکتوری را هرگز نباید دلیلی بر هیچ بودن آن دانست.
• میان فونکسیون و لیاقت فردی پیوند دیالک تیکی ناگسستنی بر قرار است.
5
تز پنجم
به عبارتی فلسفی تر، فرد خود را در دیگری یعنی در کلیت (در این جا اداره، یا در جای دیگر کل ساختار جامعه) تعریف می کند.
تز پنجم
به عبارتی فلسفی تر، فرد خود را در دیگری یعنی در کلیت (در این جا اداره، یا در جای دیگر کل ساختار جامعه) تعریف می کند.
• گورو در این حکم، بطور دست و پا شکسته، دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک فرد و جامعه بسط و تعمیم می دهد.
• جزء همیشه فقط و فقط در دیالک تیک جزء و کل تعریف می شود، تصریح کنیم، در دیالک تیک جزء و کل و نه در کلیت.
• کل را نباید با کلیت جایگزین ساخت.
• کل یک مقوله فلسفی است.
• در دیالک تیک جزء و کل، نقش تعیین کننده از آن کل است، بی آنکه جزء تا حد هیچ تنزل یابد.
• میان جزء و کل تأثیر متقابل بر قرار است، جزء هیچکاره نیست.
• فرد با جامعه دیالک تیک فرد و جامعه را تشکیل می دهد.
• در دیالک تیک فرد و جامعه، نقش تعیین کننده از آن جامعه است، ولی فرد هیچکاره نیست.
• فرد از سوئی با افراد دیگر، جامعه را تشکیل می دهد و بر جامعه تأثیر می گذارد و ضمنا از جامعه تأثیر می گیرد.
فرد در جامعه همراه با افراد دیگر بمثابه سوبژکت تاریخساز عمل می کند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر