سرچشمه:
فیسبوک پرنده آبی
گاف سنگزاد
جیران خلیل جبران
از کسي که دوستش داري ساده دست نکش:
شايد ديگر هيچ کس را مثل او دوست نداشته باشي!
و از کسي که دوستت دارد بي تفاوت عبور نکن:
شايد هيچ وقت هيچ کس تو را مثل او دوست نداشته باشد!
ایمان بدون عشق شما را متعصب،
وظیفه بدون عشق شما را بد اخلاق،
قدرت بدون عشق شما را خشن،
عدالت بدون عشق شما را سخت،
و زندگی بدون عشق شما را بیمار می کند.
فیسبوک پرنده آبی
گاف سنگزاد
جیران خلیل جبران
از کسي که دوستش داري ساده دست نکش:
شايد ديگر هيچ کس را مثل او دوست نداشته باشي!
و از کسي که دوستت دارد بي تفاوت عبور نکن:
شايد هيچ وقت هيچ کس تو را مثل او دوست نداشته باشد!
ایمان بدون عشق شما را متعصب،
وظیفه بدون عشق شما را بد اخلاق،
قدرت بدون عشق شما را خشن،
عدالت بدون عشق شما را سخت،
و زندگی بدون عشق شما را بیمار می کند.
• در این نقل قول از جبران، مفهوم «عشق» به نحوی از انحاء در کانون پند و اندرز و رهنمود «فاضلانه» قرار می گیرد.
• ما می خواهیم به تحلیل حتی المقدور آن مبادرت ورزیم تا هم بهانه ای برای خوداندیشی داشته باشیم و هم نظرات مان به محک بخورند و تصحیح شوند.
1
از کسي که دوستش داري ساده دست نکش!
از کسي که دوستش داري ساده دست نکش!
• این حکم جبران به فرمان شبیه است:
• دست نکشیدن از انسان دیگر به بهانه دوست داشتن او.
• و مثل اکثر فرامین حاوی عیوب جدی زیر است:
1
• دوست داشتن در این اندرز، امری یکطرفه تلقی می شود.
• بدین طریق، دیالک تیک عاشق و معشوق به شکل دیالک تیک واره همه چیز و هیچ بسط و تعمیم داده می شود:
• یعنی در واقع، عاشق همه کاره می شود و معشوق چیزواره.
• عاشق مثل قدر قدرت اراده گرائی تصمیمگیر بلامنازع و بی رقیب تصور می شود:
• او کسی را دوست می دارد، بی کمترین اعتنا به نظر و اراده کسی که ظاهرا دوست داشته می شود.
• بدین طریق فرق میان معشوق و اوبژکت بی جان و بی شعور از بین می رود.
• معشوق چیزواره تلقی می شود:
• همانطور که می توان گردن بندی و یا ساعتی را دوست داشت و از آن دست بر نداشت، به همان سان نیز می توان کسی را دوست داشت و مثل کنه به او چسبید و ذله اش کرد.
• این رهنمود بی خردانه جبران است!
• این به معنی مردم آزاری خردستیزانه و ابلهانه به بهانه عشق است.
2
• در اندرز جبران کمترین جائی برای نسبیت ماجرا اختصاص داده نمی شود.
• دوست داشتن هیئت یک چیز مطلق را به خود می گیرد.
• مفهوم «دوست داشتن» در قاموس جبران، این توهم را پدید می آورد که انگار دوست داشتن امری بی چون و چرا ست و بوسیله هیچ چیز دیگر مشروط نمی شود.
• دوست داشتن اما هرگز بی حساب و کتاب و بی دلیل و مطلق نیست.
• انسان ها همین جوری همدیگر را دوست نمی دارند، حتی حیوان ها همدیگر را همین جوری دوست نمی دارند.
• پرنده ها به عنوان مثال، برای جلب دوستی یکدیگر به لانه سازی و لانه آرائی و لانه نمائی و غیره مبادرت می ورزند و آخر سر در صورتی جفتگیری امکان پذیر می گردد که هر دو راضی باشند.
• در اندرز جبران اما به معشوق و علایقش کمترین اهمیتی داده نمی شود و سست بنیادی عشق کذائی در جامعه طبقاتی اصلا و ابدا در مد نظر قرار داده نمی شود.
• نفس این مسئله که کسی دیگری را دوست دارد و یا نه، خود قابل تأمل و تردید است.
• بر اساس کدامین معیار عینی می توان فهمید که کسی دیگری را دوست دارد و یا نه؟
اگر چنین نبود، قید و بندهای متنوع از قبیل انگشتر و جهیزیه و عهد و پیمان و آزمون و آزمایش و غیره زاید می گردید.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر