اباذر غلامی (1333 ـ 1390)
تحلیلی از شین میم شین
تحلیلی از شین میم شین
• گفته بودیم که ما را نگذارید به آتش بکشند:
• بعد ما نوبت تسخیر شما ست
• گفته بودیم که آزادی را نگدارید به مسلخ ببرند
• گفته بودیم که این دشنه هزاران سال است، دل ما را سفته است.
• ما پی صلح ورهایی گشتیم
• و شما از ته دل خندیدید
• وز شما هیچ کسی هیچ نگفت.
• بند یاران شما پای مان را به تتاول فرسود
• از شماهیچ کسی هیچ نگفت.
• سرخ شد خاک ز خون تن ما
• از شما هیچ کسی هیچ نگفت.
• و کنون تا شما در بند اید
• چشم های دل ما بارانی است
• کاش می دانستید که شما را
• ما دوست می داشته ایم
• وشما مارا به عبت
• خصم پنداشته اید!
پایان
حکم هشتم
بند یاران شما پای مان را به تتاول فرسود
از شماهیچ کسی هیچ نگفت.
سرخ شد خاک ز خون تن ما
از شما هیچ کسی هیچ نگفت.
بند یاران شما پای مان را به تتاول فرسود
از شماهیچ کسی هیچ نگفت.
سرخ شد خاک ز خون تن ما
از شما هیچ کسی هیچ نگفت.
• شاعر در این بند شعر، به شکنجه، آزار و کشتار خود و یاران خود از سوی طبقه حاکمه اشاره می کند و با خودفریبی خاصی جناح راست منشعب از فوندامنتالیسم را به آب زمزم می شوید و عملا آب به آسیاب عوامفریبی می ریزد:
• انگار سید و کوسه و کروب مخالفان منتظری وار کشتار خردستیزانه بوده اند تا به اعتراض برخیزند و یا حداقل در همدردی با شاعر و یارانش اشک بریزند.
• برای درک ریشه ای پدیده ها آموزش رادیکال تئوری رهائی به همین دلیل ضرورت مبرم دارد و گرنه خودفریبی و عوامفریبی عمدی و یا غیرعمدی پیشبرنامه ریزی شده خواهد بود.
• شکنجه گر و جلاد حتما نباید شلاق به دست و عربده بر لب باشد.
• شکنجه گر و جلاد می تواند انجام همه اعمال کثیف را به مشتی بی همه چیز وامانده محول کند و چه بسا حتی به یاران قربانیان خویش.
• مراجع تقلید و فتوا که شلاق به دست نمی گیرند و دست بند قپانی به گردان در بند نمی زنند، نخست وزیر و رئیس مجلس و غیره که به آزار دگراندیشی نمی پردازند.
• برای هر فونکسیونی، فونکسیونری تربیت و استخدام شده است.
• ابلهانه تر از تعقیب و مجازات فونکسیونرها کاری وجود ندارد.
• فرح پهلوی می گفت و بدرستی می گفت که «شاه خودش کسی را شکنجه نمی کرد» و وقتی صحبت از ساواکیون به میان می آمد از «نیروهای میهن پرست بی غل و غش» دم می زد و به احترام شان کلاه از سر برمی داشت.
• حقایق اجتماعی در عین سادگی بغرنج و در عین بغرنجی سهل الفهم اند، اگر کسی تئوری رهایئ را ـ به قول مارکس ـ از آن خود کرده باشد، هضم و جذب کرده باشد.
حکم نهم
و کنون تا شما در بند اید
چشم های دل ما بارانی است.
و کنون تا شما در بند اید
چشم های دل ما بارانی است.
• اکنون نبرد «که بر که»، که از سوی گردان کار پیش بینی شده بود، آغاز شده و طبقه حاکمه دستخوش نفاق و رودرروئی گشته است.
• اکنون جناح راست به روشن کردن چراغ سبز به ابلیس بین المللی دست زده و سودای سرنگونی جناح چپ فوندامنتالیسم را در سر می پرورد و در مصاف درونطبقاتی طعم همان زهری را می چشد که شاعر و یاران خوش خیالش کاسه کاسه نوش کرده اند.
• جالب اما واکنش شاعر به این دو دستگی در طبقه حاکمه خونریز است:
• «چشم های دل ما بارانی است!»
• این چیزی جز همدردی با خصم خود نیست!
• این چیزی جز چرخش به راست مدعیان سپاه کار نیست!
• انگار انتخاب میان فوندامنتالیسم چپ و راست، امری گریزناپذیر و الزامی است:
• یا باید برای خمینی و خامنه ای و اریستوکراسی نیمه بورژوا اشک ریخت و یا برای سید و کوسه و کروب و پیروان همیشه و همه جا سبزشان کلاه از سر برداشت و دلی ابری و بارانی داشت.
• انگار نمی شود، به فکر خود بود و به فکر روشنگری و بسیج توده های بی کس و بی پناه بود!
• انگار نوسان میان جناح های عوامفریب طبقه حاکمه، وظیفه ای سرنوشتی است و لاغیر!
حکم دهم
کاش می دانستید که شما را
ما دوست می داشته ایم
وشما مارا به عبت
خصم پنداشته اید!
کاش می دانستید که شما را
ما دوست می داشته ایم
وشما مارا به عبت
خصم پنداشته اید!
• به چه دلیل عینی و علمی باید سید و کوسه و کروب و همیشه سبزهای توده ستیز شبه فاشیست دوست توده باشند؟
• به چه دلیل اوبژکتیف و سوبژکتیف کوسه نباید خصم طبقاتی ماهی سرخ باشد؟
• ساده لوحی مدعیان رهائی نهائی گاهی حتی دشمنان شان را به تزلزل و تردید می اندازد.
• نه اینها هرگز از ته دل طرفدار فوندامنتالیسم وحشی عهد عتیق نبوده اند، فقط می خواستند، کلک بزنند و به قبضه قدرت سیاسی نایل آیند.
• نه اینها می خواستند زیر علم فوندامنتالیسم رهائی بخش بر ضد امپریالیسم کذائی عمل کنند.
آنگاه بهترین کادرهای خود را و مؤمن ترین فرزندان خود را به جبهه جنگ اسلام بر ضد صدام روانه کردند تا هادی غفاری و اعوان و انصارش از پشت به رگبارشان ببندند و قهقاه خنده و استهزاء سر دهند و خوش باشند!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر