۱۳۹۰ اسفند ۲۹, دوشنبه

سیری در شعری از اباذر غلامی (10)

هادی غفاری:
«ما همه از دم استالینیست بودیم!»

اباذر غلامی (1333 ـ 1390)
تحلیلی از شین میم شین

• گفته بودیم که ما را نگذارید به آتش بکشند:
• بعد ما نوبت تسخیر شما ست

• گفته بودیم که آزادی را نگدارید به مسلخ ببرند
• گفته بودیم که این دشنه هزاران سال است، دل ما را سفته است.

• ما پی صلح ورهایی گشتیم
• و شما از ته دل خندیدید
• وز شما هیچ کسی هیچ نگفت.

• بند یاران شما پای مان را به تتاول فرسود
• از شماهیچ کسی هیچ نگفت.

• سرخ شد خاک ز خون تن ما
• از شما هیچ کسی هیچ نگفت.

• و کنون تا شما در بند اید
• چشم های دل ما بارانی است

• کاش می دانستید که شما را
• ما دوست می داشته ایم
• وشما مارا به عبت
• خصم پنداشته اید!
پایان

حکم هشتم
بند یاران شما پای مان را به تتاول فرسود
از شماهیچ کسی هیچ نگفت.
سرخ شد خاک ز خون تن ما
از شما هیچ کسی هیچ نگفت.

• شاعر در این بند شعر، به شکنجه، آزار و کشتار خود و یاران خود از سوی طبقه حاکمه اشاره می کند و با خودفریبی خاصی جناح راست منشعب از فوندامنتالیسم را به آب زمزم می شوید و عملا آب به آسیاب عوامفریبی می ریزد:
• انگار سید و کوسه و کروب مخالفان منتظری وار کشتار خردستیزانه بوده اند تا به اعتراض برخیزند و یا حداقل در همدردی با شاعر و یارانش اشک بریزند.

• برای درک ریشه ای پدیده ها آموزش رادیکال تئوری رهائی به همین دلیل ضرورت مبرم دارد و گرنه خودفریبی و عوامفریبی عمدی و یا غیرعمدی پیشبرنامه ریزی شده خواهد بود.

• شکنجه گر و جلاد حتما نباید شلاق به دست و عربده بر لب باشد.
• شکنجه گر و جلاد می تواند انجام همه اعمال کثیف را به مشتی بی همه چیز وامانده محول کند و چه بسا حتی به یاران قربانیان خویش.

• مراجع تقلید و فتوا که شلاق به دست نمی گیرند و دست بند قپانی به گردان در بند نمی زنند، نخست وزیر و رئیس مجلس و غیره که به آزار دگراندیشی نمی پردازند.
• برای هر فونکسیونی، فونکسیونری تربیت و استخدام شده است.

• ابلهانه تر از تعقیب و مجازات فونکسیونرها کاری وجود ندارد.

• فرح پهلوی می گفت و بدرستی می گفت که «شاه خودش کسی را شکنجه نمی کرد» و وقتی صحبت از ساواکیون به میان می آمد از «نیروهای میهن پرست بی غل و غش» دم می زد و به احترام شان کلاه از سر برمی داشت.

• حقایق اجتماعی در عین سادگی بغرنج و در عین بغرنجی سهل الفهم اند، اگر کسی تئوری رهایئ را ـ به قول مارکس ـ از آن خود کرده باشد، هضم و جذب کرده باشد.

حکم نهم
و کنون تا شما در بند اید
چشم های دل ما بارانی است.

• اکنون نبرد «که بر که»، که از سوی گردان کار پیش بینی شده بود، آغاز شده و طبقه حاکمه دستخوش نفاق و رودرروئی گشته است.
• اکنون جناح راست به روشن کردن چراغ سبز به ابلیس بین المللی دست زده و سودای سرنگونی جناح چپ فوندامنتالیسم را در سر می پرورد و در مصاف درونطبقاتی طعم همان زهری را می چشد که شاعر و یاران خوش خیالش کاسه کاسه نوش کرده اند.

• جالب اما واکنش شاعر به این دو دستگی در طبقه حاکمه خونریز است:
• «چشم های دل ما بارانی است!»

• این چیزی جز همدردی با خصم خود نیست!
• این چیزی جز چرخش به راست مدعیان سپاه کار نیست!

• انگار انتخاب میان فوندامنتالیسم چپ و راست، امری گریزناپذیر و الزامی است:

• یا باید برای خمینی و خامنه ای و اریستوکراسی نیمه بورژوا اشک ریخت و یا برای سید و کوسه و کروب و پیروان همیشه و همه جا سبزشان کلاه از سر برداشت و دلی ابری و بارانی داشت.

• انگار نمی شود، به فکر خود بود و به فکر روشنگری و بسیج توده های بی کس و بی پناه بود!

• انگار نوسان میان جناح های عوامفریب طبقه حاکمه، وظیفه ای سرنوشتی است و لاغیر!

حکم دهم
کاش می دانستید که شما را
ما دوست می داشته ایم
وشما مارا به عبت
خصم پنداشته اید!

• به چه دلیل عینی و علمی باید سید و کوسه و کروب و همیشه سبزهای توده ستیز شبه فاشیست دوست توده باشند؟

• به چه دلیل اوبژکتیف و سوبژکتیف کوسه نباید خصم طبقاتی ماهی سرخ باشد؟


• ساده لوحی مدعیان رهائی نهائی گاهی حتی دشمنان شان را به تزلزل و تردید می اندازد.
• نه اینها هرگز از ته دل طرفدار فوندامنتالیسم وحشی عهد عتیق نبوده اند، فقط می خواستند، کلک بزنند و به قبضه قدرت سیاسی نایل آیند.
• نه اینها می خواستند زیر علم فوندامنتالیسم رهائی بخش بر ضد امپریالیسم کذائی عمل کنند.

آنگاه بهترین کادرهای خود را و مؤمن ترین فرزندان خود را به جبهه جنگ اسلام بر ضد صدام روانه کردند تا هادی غفاری و اعوان و انصارش از پشت به رگبارشان ببندند و قهقاه خنده و استهزاء سر دهند و خوش باشند!
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر