• کابوس، خواب سبز دهکده را می آشوبد.
• از پرده های مه
• خروس
• می آید ـ لنگ لنگان ـ
• و حنجره اش را از قاب پنجره می آویزد
• و می رود آرام
• روز بی خاطره
• در کنج غماوایی، کز می کند.
• آنگاه، در لحظه ای که به قرنی می ماند
• جار بلند دشنه و دشنام
• در کوچه های دهکده می پیچد.
• عقربه ها بر ثقل نادانی می چرخند.
• زمان تهی از شور، زمین تهی از نور.
• دهکده زار میزند، زیر گامهای تاریکی.
• آه، دهکده ی تاریک
• گستره ی پرسش های مصلوب،
• هستیهای منکوب!
• سیمرغی بایدت تا ارتفاع روشن دانایی.
• گلبانگی بی گمان،
• تا ژرفنا ی مدارا، تا بی نهایت برنایی.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر