۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

تمرین تفکر مفهومی (42)

شین میم شین

• اندیشنده شعورمندی راجع به شاعری گفت:
• «‫اباذر شاعر بود و هنرمندی که سنگ دیگران را به سینه می زد.
• او کشاورز نبود، تا بلایی را ـ که به سرش آمده ـ بازگویی کند.
• اگر مقایسه هم کرده باشد، قلم شکسته یا بی جوهر و یا دهان بسته خویش را مد نظر نداشت.»

• ما برای ارزیابی نظر اندیشنده به تجزیه و بعد تحلیل توضیح ایشان می پردازیم تا ضمنا به تفکر مفهومی را نیز پرداخته باشیم:

حکم اول
او شاعر بود و هنرمند!

• اندیشنده چند و چون شاعر مورد نظر خود را توضیح می دهند و بدرستی توضیح می دهند:
• اباذر ـ بالاخص ـ شاعر و بالاعم، هنرمند بوده است.

• اندیشنده در عمل، دیالک تیک منفرد ـ خاص ـ عام را به شکل دیالک تیک شاعر و هنرمند بسط و تعمیم می دهند.

• دیالک تیک یاد شده را بهتر از این نمی توان درک و هضم کرد و برای استدلال و اثبات نظر خویش بکار بست.


• چنین برخوردی ـ در نهایت سادگی و بی آلایشی ـ ستایش انگیز است.
• بدین طریق، عالی ترین دستاوردهای فلسفی ـ معرفتی ـ نظری بشری فهمیده و فهمانده می شوند، درک و هضم و تفهیم می شوند و عملا درست اندیشی آموزش داده می شود.

حکم دوم
او شاعر بود و هنرمندی که سنگ دیگران را به سینه می زد.

• اما اکنون در ادامه توضیح، جنبه ای از جنبه ها مطلق می شود و جنبه ای بکلی نادیده گرفته می شود.
• این عیب بینشی بزرگ انسان ها در همه جای کره زمین است و برای رفع این عیب، مشقت
فلسفی ـ معرفتی ـ نظری خارق العاده ای لازم است.
• اندیشنده در این حکم، هنرمند را از فردیت و خاصیت خود تهی می کند و عامیت او را مطلق می سازد:
• بدین طریق، بی آنکه اندیشنده بخواهد و احیانا منظورش باشد، اباذر از خویشتن خویش تهی می شود و به مثابه عام مطلق مطرح می گردد.

• این اما بلحاظ فلسفی به چه معنی است؟

• این درست بر خلاف کاری است که اندیشنده در حکم اول انجام داده اند:
• اگر ایشان در حکم اول بدرستی دیالک تیک منفرد ـ خاص ـ عام را به شکل دیالک تیک شاعر و هنرمند بسط و تعمیم می دهند، اکنون همین دیالک تیک عینی و غیرقابل تخریب را در هم می شکنند:
• قطب منفرد و یا خاص این دیالک تیک را دور می اندازند و قطب عام آن را بر تخت می نشانند:

• می توان گفت که اندیشنده، دیالک تیک منفرد ـ خاص ـ عام را به شکل دیالک تیک هیچ و همه چیز بسط و تعمیم می دهند و عملا فاتحه ای بلند بر دیالک تیکیت آن، بر دیالک تیک وارگی آن (نیمایوشیج) می خوانند.


• چون دیالک تیک هیچ و همه چیز عملا وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد.

• چون در هیچ دیالک تیکی قطب هیچ و پوچ و هیچکاره نمی تواند عضو شود.
• طبیعت رشوه ستیز سرسخت انگل و مفتخور و علاف را به خطه دیالک تیک راه نمی دهد:

• دیالک تیک مونو پولار، دیالک تیک تکقطبی
وجود ندارد.

• دیالک تیک حداقل باید دو قطب داشته باشد.

• این حقیقت امر را اندیشنده بیشک بهتر از ما می دانند، ولی با نیروی عادت ـ به قول طبری ـ نمی توان به آسانی دست و پنجه نرم کرد.
• این شیوه تفکر را متافیزیکی می نامند که متد ضد دیالک تیکی است و برای آموختنش زحمت و مشقت لازم نیست.
• حتی عوام الناس ـ چه بسا ـ همین متد و روش فکری را بکار می بندند و نتیجتا از چاله در می آیند و به چاه می افتند.

• شاعر ضمن «زدن سنگ دیگران به سینه»، همزمان و بطور غریزی، به ناچار و ناگزیر، سنگ خویشتن خویش را نیز به سینه می زند و چاره ای جز این ندارد.

• چرا؟

• بدلیل همان استدلال علمی و درست اندیشنده در حکم اول:
• منفرد و یا خاص (شاعر) فقط در دیالک تیک منفرد ـ خاص ـ عام وجود دارد و می تواند وجود داشته باشد:
• شاعر ضمن فردیت و خاصیت خاص خویش، عضو غیرقابل انکار و ناگزیر طبقه، جامعه و همبود ـ به مثابه عام ـ است:
• سنگ طبقه، جامعه، همبود و توده به سینه زدن، فی نفسه و بطور اوتوماتیک، به معنی سنگ خویشتن خویش به سینه زدن نیز است!
• شاعر که در برج عاج و یا در جزیره ای ایزوله ـ بسان روبینسون افسانه ای ـ زندگی نمی کند و نمی تواند زندگی کند:
• حتی میمون ایزوله و تنها میمون نیست!
• (پروفسور روانشناس آلمانی زنده یاد، کلاوس هولتس کامپ)

• دیدنش آسان نیست، ولی جز این نیست!

• سیاوش شاعر می گفت:

• «یاری خواهی یاری رسانی است!»

• حیرت انگیز می نماید:
• چگونه می توان همزمان طلب یاری کرد و ضمن طلب یاری، یاری رساند؟

• برای فهم منظور سیاوش شاعر نیز باید به دیالک تیک عینی هستی واقف بود:
• باید به دیالک تیک فرد و جامعه واقف بود که به معنی بسط و تعمیم همان دیالک تیک منفرد ـ خاص ـ عام است:

یعنی دیالک تیک منفرد ـ خاص ـ عام، عامتر از دیالک تیک فرد و جامعه است، گنجایش بمراتب وسیعتری را دارد.
ما این بحث را در تمرین بعدی ادامه خواهیم داد.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر