• نئوپوزیتیویسم که رابطه بی واسطه با سنن امپیریسم ایدئالیستی و فنومنالیسم دارد، حسی را با تجربی و یا امپیریکی یکی می انگارد و به مثابه عرصه خاصی در مقابل نظری (تئوریکی) قرار می دهد.
ب
• تجربی (در قاموس نئوپوزیتیویسم، حسی) به واقعیت امر قابل مشاهده نسبت داده می شود، یعنی به آنچه که برای حواس «وجود بیواسطه دارد» و در زبان خاص مشاهده تثبیت شده که هنوز فاقد مفهوم سازی نظری، تعمیم و غیره است.
• مراجعه کنید به زبان پروتوکلی
ت
• نظری از دیدگاه نئوپوزیتیویسم، عبارت است از دانش منتج از تجربی و یا امپیریکی، بطور منطقی حلاجی شده و به زبان رشته های مختلف علوم منفرد فرمولبندی شده.
پ
• وظیفه تئوری شناخت و منطق علمی عبارت می شود از تدوین متد لازم برای تحلیل منطقی مفهوم سازی های نظری، بررسی پیوند منطقی میان خاص، زبان رشته ای علوم منفرد و زبان مشاهده، کشف منشاء نظری در تجربی، کنترل نظری در آنچه که بطور بیواسطه موجود است و بدین طریق، استوار ساختن نظری بر شالوده مطمئن.
• مراجعه کنید به تصدیق
ث
• وظیفه «علم واحد» عبارت می شود از همپیوندی نظری تصدیق شده و مبرا از مفهوم سازی های مبتنی بر حدس و گمان با سیستمی که بر «زبان واحد» مبتنی است.
• مراجعه کنید به زبان واحد
8
• اگرچه نئوپوزیتیویسم معارف منفرد ثمربخشی در رابطه با پیوند منطقی میان تجربی و نظری ارائه داده، تقاضای آن مبنی بر خلاصه کردن نظری در تجربی و یکی انگاشتن تجربی و حسی نمی تواند قابل قبول باشد و باید از سوی نمایندگان کنونی نئوپوزیتیویسم نقد و یا بطور کلی کنار گذاشته شود.
9
درک مارکسیستی از حسی و عقلی
درک مارکسیستی از حسی و عقلی
الف
• درک مارکسیستی راجع به رابطه میان حسی وعقلی بلحاظ تاریخی ـ فلسفی به حس گرائی (سنسوئالیسم) و تجربه گرائی (امپیریسم) ماتریالیستی می پیوندد و ضمنا هم بر درک آندو از تصویر معنوی بمثابه کپیه کردن ساده واقعیت عینی غلبه می کند و هم بر درک آندو از خصلت منفعل عمل انعکاس و قایل شدن نقش تماشاگر به سوبژکت شناسنده در رابطه با جهان خارجی واقعی.
ب
• شناخت، ماهیتا به معنی از آن خود کردن روحی فعال جهان است که در ضمن حسی بمثابه فرم انعکاس معنوی با تأثیرگذاری مستقیم عملی انسان بر محیط زیست خود پیوند دارد.
ت
• «عیب و نقص اصلی ماتریالیسم پیشین در این است که در آن شیئ، واقعیت و حسیت فقط در فرم ابژکت و یا در فرم نگرش در نظر گرفته می شود و نه بمثابه کردوکار حسی انسانی:
• یعنی نه به مثابه پراتیک و نه بطور سوبژکتیف»
• (مارکس و انگلس، جلد 3، ص 5)
ج
• پراتیک که بواسطه حسی تشکیل می شود، برای شناخت عقلی منبع، نیروی محرکه و محک و معیار حقیقت است.
ح
• رشته های علمی منفرد (رشته های علوم منفرد) اگرچه هر از گاهی مستقل از پراتیک بی واسطه توسعه می یابند، اما قاعدتا از نیازمندی های عملی ناشی می شوند:
1
• با سطح توسعه معین کردوکار عملی انسانی (فن و تکنیک، آزمایش، سطح رشد لوازم آزمایش و غیره) در پیوندند.
2
• بطور کلی تنها بکمک پراتیک می توانند به صحت و سقم فرضیه ها، تئوری ها، پیشگوئی ها و غیره پی ببرند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر