• سعدی برای توضیح تئوری «عشق»، دیالک تیک عشق را نخست به شکل دیالک تیک عاشق و معشوق بسط و تعمیم می دهد.
• این هم مجاز است و مشروع و درست:
• دیالک تیک عینی عشق جز این نیست.
• او اما بعد، دیالک تیک عاشق و معشوق را مسخ و مثله و مخدوش می کند و آن را به دو شکل زیر بسط و تعمیم می دهد:
1
• به شکل دیالک تیک عاشق و دوست2
• به شکل دیالک تیک عاشق و دشمن• ما برای درک تئوری عشق سعدی و حافظ باید این دو دیالک تیک آنها را مورد بررسی قرار دهیم و مفاهیم انتزاعی (مجرد) دوست و دشمن را تعریف و تعیین کنیم.
1
دیالک تیک عاشق و دوست
دیالک تیک عاشق و دوست
• مقوله «دوست»، در فلسفه سعدی و حافظ باید بدقت مورد بررسی قرار گیرد.
• دوست، کسی است که عاشق کذائی، دلباخته او ست.
• دوست اما بر خلاف منطق و عقل سالم بشری، نه اعتنائی به عاشق کذائی دارد و نه سودائی جز زجر و شکنجه و آزار و اعدام او.
• بدین طریق، وصل عاشق با معشوق، نه ممکن است و نه مطلوب.
• عشق در قاموس سعدی و بعد حافظ پدیده عجیب و غریبی است.
• عاشق و معشوق سعدی و حافظ نیز موجودات عجیب و غریبی اند که هیچکدام طالب وصل نیستند.
• سؤال این است، که این عشق خفت و خواری زا کلا برای چیست؟
• در تمرین های قبلی تفکر مفهومی به مثال هائی از سعدی و بویژه حافظ اشاره کردیم.
• اکنون برای روشن گشتن مطلب به مثال هائی از سعدی نظر می افکنیم:
سعدی
( دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی ، ص 84)
( دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی ، ص 84)
• سعدی غم نیستی ندارد
• جان دادن عاشقان نجات است.
• سعدی در این بیت، ایدئال عاشق کذائی را تعمیم می دهد و به عنوان ایدئال ایدئال های همه عشاق جا می زند:
• بدین طریق، به چرخش قلمی، جان دادن عاشقان به معنی نجات آنها تلقی می شود.
• سعدی بلحاظ فلسفی چه می کند؟
• او در این بیت، دیالک تیک فنا و بقا را، دیالک تیک مرگ و زندگی را به شکل دیالک تیک جاندادن و نجات بسط و تعمیم می دهد.
• بدین طریق مرگ به معنی رهائی عاشق تعریف و تبلیغ می شود.
• وقتی ما چند سال پیش به تحلیل بوستان و گلستان آغاز کردیم، علامه ای به خرده گفت:
• سعدی صدها سال پیش متناسب با سطح توسعه جامعه، نظراتی داشته که امروز درست نیستند ولی لزومی به تحلیل آنها نیست.
• امروز باید به انجام کارهای مهمتری پرداخت.
• از علامه گفتن و از ما شنودن:
• به سایت ایشان نظر افکندیم تا به ماهیت کارهای مهمتر پی ببریم:
• دیدم که اشعاری از هادی خرسندی و ایرج میزرا و حکایاتی از عبید کاشانی و امثالهم زینت بخش سایت ایشان است.
• بالاخره حق با کیست؟
• آیا ایده های سعدی و حافظ و امثالهم نقد و مغلوب گشته اند و یا همچنان در تخریب لگام گسیخته شعور توده ها مؤثرند؟
• همین بیت سعدی را به آسانی می توان در آثار منثور و منظوم تئوریسین های معاصر باز یافت:
• ما در جزوه امیر پرویز پویان تحت عنوان «جنگ مسلحانه و رد تئوری بقا» و در کتاب واره های صمد بهرنگ برای کودکان به محتوای همین تز شیخ شیراز برمی خوریم:
• مرگ عاشقان نجات است!
• پویان آن را با مفهوم دهن پرکن «رد تئوری بقا» و یا «تأیید تئوری فنا» بازتولید می کند و به خورد عوام الناس می دهد و صمد بهرنگ تحت عنوان «مرگ هر لحظه می تواند به سراغ من بیاید، ولی من برای مرگ تره خرد نمی کنم. مهم این است که مرگ وزندگی من چه تأثیری در زندگی دیگران داشته باشد!» (نقل به مصمون)
• این هم یعنی بازتولید همان تز شیخ شیراز، اینهم یعنی مرگ عاشقان نجات است!
• صمد بهرنگ و پویان بمراتب خردستیزتر از سعدی و حافظ اند و مرگ پیشاهنگ کذائی را به مثابه نجات جامعه و جهان جا می زنند.
• بگذریم!
• اکنون باید به دنبال پاسخ به این پرسش باشیم که «نجات عاشقان» کذائی از چه مورد نظر شیخ شیراز است؟
• تبلیغ مرگ در هر صورت، بوی نیهلیسم و فاشیسم می دهد.
سعدی
( دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی ، ص 81)
( دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی ، ص 81)
• سعدی، تو نه مرد وصل اوئی، تا لاف زنی و قرب جوئی
• ای تشنه، به خیره چند پوئی، کاین ره که تو می روی، سراب است.
• اکنون دیالک تیک عاشق و دوست صریحتر توضیح داده می شود:
• عاشق اصلا مرد وصل دوست نیست و لذا لاف دوستی زدن و قرب جستن او بیهوده است!
• وقتی گفتیم که وصل عاشق و دوست کذائی محال و نامطلوب است، منظورمان همین بود.
• ولی چرا و به چه دلیل؟
• سعدی آب پاک روی دست عاشق می ریزد:
• ای تشنه چشمه وصل، این راه که تو می پوئی نه به چشمه، بلکه به سراب است!
• وصل محال است.
• این چه عشقی است که وصل عاشق و دوست محال است؟
به عبارت دیگر، این دوست کیست و یا چیست که عاشق بدون کوچکترین امید به وصل، مثل توله سگی بی شعور له له زنان به دنبالش می دود و دست بردار نیست؟
ما باید به همه این پرسش ها پاسخ بیابیم.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر