۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه

سیری در شعری از اباذر غلامی (1)

اباذر غلامی (1333 ـ 1390)
افسر سرخ ـ شاعر ـ ترانه سرا
از روستای خمیران بندر انزلی
آثار:
رنج و برنج
سل کوله توسه دار

• وقتی آب را تقسیم می کردند
• به کار گل واداشته بودندم

• و سهم من دستانی گل آلود شد
• که با اشک هم نمی پالاید
الف
کارگر مبارز

1

• این شعر موجز، یکی از معدود شعرهایی است که تا کنون خوانده ام و در یکایک بند های آن دنیایی احساس و اندیشه گنجانده شده است.
• اگر اباذر جز همین شعر، شعری نمی سرود، این شعر کافی بود تا ما بدانیم که با انسانی مواجه هستیم که با تمامی روح و روان و جسم و جانش با زحمتکشان پیوندی تنگاتنگ دارد.
• تحت هیچ شرایطی نمی توان نشانه ای از موضع بالا و روشنفکرمآب در آن رد یابی کرد.

• اباذر غلامی نه شاعری برای زحمتکشان، بلکه شاعری از میان زحمتکشان است.


2

• این شعر بظاهر بیش از اندازه ساده می نماید.
• اما اکنون که نقد آن را شروع کرده ام، در می یابم، که با غولی محبوس در ظرفی کوچک
مواجه شده ام، که به این سادگی ها تن به تبیین نمی دهد.

• علیرغم این، تلاشی به خرج خواهم داد.

• امید که از پس آن برایم .
• به دوستان عزیز نیز پیشنهاد می کنم که از نقد اشعار نهراسند که این خود طریقی است، برای به محک زدن نظر خویش و بالطبع برای رشدی مضاعف در تمرین تفکر مفهومی.

3

• آب در ادبیات ما و بالطبع، در ادبیات جهانی جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص می دهد.
• سهراب سپهری زلال بودن آن را می پسندد، محمود دولت آبادی اما گل آلود بودن آن را.
• سهراب با دیدی لطیف و شاعرانه به آن می نگرد، دولت آبادی با دیدی دهقانی، به عنوان وسیله آبیاری مراتع، مزارع و باغات.
• هیچ کدام از این دو برداشت نافی دیگری نیست.
• مهم این است که آب در کجا کاربرد پیدا نماید.
• برای آشامیدن باشد یا برای کشت و کار.

• اما آب در این شعر دامنه ای بسیار گسترده را پوشش می دهد.
• آب در این شعر، تبدیل به سنبلی شده که نه تنها تمام مواهب زندگی را در بر می گیرد، بلکه پا فراتر می گذارد و تمامی طبیعتی را که می تواند به تملک انسان در آید، در خود مستتر می کند.

4
وقتی آب را تقسیم می کردند
به کار گل واداشته بودندم

• در مصراع اول این شعر سخن از تقسیم آب است.

• مقسمین آب
اما ناشناخته اند و لذا این سؤال به ذهن می گذرد که آنها چه کسانی اند؟


• اباذر تا پایان شعر جوابی روشن به این سؤال نمی دهند.

• خواننده اما با خواندن مصراع دوم شعر، در می یابد که آنها کسانی اند که حق را در انحصار خود دارند و شاعر را که خود سمبلی است از تمام زحمتکشان نه تنها سهمی نمی دهند، بلکه به کار گل وامی دارند.
• کار گلی که در تضاد آشکار است با سهم آب:
• آب و گل:
• یکی نشانه زلالیت است و دیگری نشانه تیرگی!

• آنها آب را تصاحب می کنند و برای انسان هایی که بار اصلی تولید را بر دوش دارند، جز گل ولایی تیره بر دستان شان چیزی باقی نمی گذارند.
• گل و لایی که خود آلامی ژرف را در ذهن تداعی می کند:
• یک دسته برخوردار از انگبین نوش سعادت و رفاه می شوند و دسته ای دیگر سهمی جز رنج و درد به نصیب نمی برند، درد و رنجی که حتی قطرات آرامش بخش اشک نیز نمی تواند، تسکین دهد.
• یاد اباذر را همواره در قلب مان زنده نگه خواهیم داشت.

ب
میم

• وقتی آب را تقسیم می کردند
• به کار گل واداشته بودندم

• و سهم من دستانی گل آلود شد
• که با اشک هم نمی پالاید

• ما اباذر و دیگر شعرای معاصر ایران را نمی شناسیم.
• اعتراف به جهل خویش فخری محسوب نمی شود.

• ولی چه می شود کرد؟


• در ایران ـ به قول حریفی ـ شعر در کوچه و خیابان سروده می شود و همه از دم شاعرند، ولی نه فقط شاعر، بلکه همه کاره اند.


• آدمی به هنگام جست و جوی چیزی معنامند، به حال و روز کودکان زباله زار می افتد که در تلی از زباله به دنبال ثروت حقیری می گردند، تا پس از تنظیف و تطهیر آن به پشیزی بفروشند.


• به همان سان نیز آدمی تصادفا با شاعری آشنا می شود و مدتی در وبلاگ او به دنبال ثروتی می گردد، باز هم بسان کودکان زباله زار.

• دوستی پس از خواندن مطلبی منقول از کسی
با درایت شگفت انگیزی در کمنتاری نوشته بود:
• «انتخاب تان ستودنی است.
• بدون اغراق می گویم.
• ممنون!»

• او به احتمال قوی، ساعت دو بعد از نیمه شب را، یعنی زمان ارسال مطلب را دیده بود و یا خود در وبلاگ مربوطه گشتی زده بود و می دانست که مطلب چند خطی با چه مصیبتی کشف و انتخاب شده است.

• از این رو، ما در باره سوبژکت شعر (اباذر) چیزی برای گفتن نخواهیم داشت و چه بهتر!

• چون همین فقر شناخت سوبژکت شعر، چه بسا «سبب خیر» بی جانشینی است:

• زیرا چاره ای جز تأمل اوبژکتیف (عینی) روی اوبژکت شعر (یعنی خود شعر به مثابه محصول کار شاعر) نمی ماند.

1
وقتی آب را تقسیم می کردند
به کار گل واداشته بودندم

• مفاهیمی که اباذر در این بیت به خدمت می گیرند، عبارتند از «آب»، «تقسیم آب»، «کار گل»

الف
مفهوم «آب»

• مفهوم «آب» در این شعر ـ با توجه به فقر مطلق پیشداوری ما ـ به معنی وسیله تولید است.

• شاید اولین بار است که کسی از آب به مثابه وسیله تولید سخن می گوید.


• آب اما در تولید کشاورزی و دامداری و حتی در تولید صنعتی نقش صرفنظرناپذیری به عهده دارد.

• همانطور که بدون گاو و گاو آهن و خرمنکوب و بیل و کلنگ و غیره نمی توان به تولید کشاورزی پرداخت، به همان سان نیز بدون آب نمی توان کاری کرد.
• شاید بتوان آب را جزو مواد خام در روند تولید تلقی کرد، بسان زمین و علفزار و کود و غیره.

• آب در این شعر ـ در هر صورت ـ به مثابه یکی از عناصر تعیین کننده روند تولید در نظر گرفته می شود.

ب
مفهوم «تقسیم آب»

• مفهوم «تقسیم آب» نیز یکی از مقولات آشنا در تولید کشاورزی و دامداری و غیره است.

• این مفهوم آدمی را بی اختیار به یاد مفهوم «تقسیم اراضی» می اندازد.


• شاید از آن رو، وسوسه وسیله تولید نامیدن آب در دل ما سر برداشته است که
تقسیم وسایل تولید، هم در تولید بطور اعم و هم در تولید کشاورزی بطور اخص مطرح می شود:
• تقسیم وسایل تولید به معنی سازماندهی تقسیم کار است، به معنی تقسیم کار است.

• تولید آب در روستاهای ایران و بعد، تقسیم آن میان کشاورزان یکی از وظایف مهم همبود روستایی محسوب می شود که باید مورد مطالعه قرار گیرد.
• منظور اباذر خمیران (روستائی از روستاهای بندر انزلی) نیز به احتمال قوی همین است.

ت
مفهوم «کار گل»

• این مفهوم یکی از مفاهیم به میراث مانده در گلستان سعدی است:
• سعدی از سوی صلیبیون برده گرفته می شود و به کار گل واداشته می شود.

• سعدی بسان بقیه ایدئولوگ های فرماسیون بنده داری ـ فئودالی با تحقیر از این مفهوم استفاده می کند و کار گل را فونکسیون محوله به آشغال های جامعه، یعنی به عمله ها (دشنام واژه ای و توهین واژه ای که کماکان در جامعه طبقاتی ایران اعتبار دارد) تلقی می کند و محل کار را با طویله یکسان می شمارد:


• کار برای طبقات برده دار و فئودال و سرمایه دار همیشه مایه ننگ بوده، است و خواهد بود.

• در قاموس طبقات انگل از هر نوع، کار مال خر بوده و کماکان است.

• اباذر هم مفهوم «کار گل» را ـ البته از موضعی پرولتری ـ به نحوی از انحاء به همین معنی بکار می برد:
• آب تقسیم می شود و او ـ به دلیل تعلق به طبقات مولد و بی همه چیز ـ چیزی دریافت نمی کند، یعنی از وسیله تولید آب محروم می ماند:

• آب بین کسانی تقسیم می شود که زمین و یا ملک خصوصی و غیره دارند.


• اباذر اما جزو پرولتاریای کشاورزی است، عمله است، فاقد مالکیت خصوصی بر وسایل تولید است و ناچار به کار گل مجبور می شود.

• یعنی از طریق فروش تنها سرمایه خود که نیروی کار نام دارد، به امرار معاش مجبور می شود.

2
و سهم من دستانی گل آلود شد
که با اشک هم نمی پالاید

• سهم اباذر از روند تقسیم، گل آلودگی دست های او ست، که نتیجه اشتغال به کار گل بوده است.

• همانطور که دوست مان کارگر مبارز بدرستی توضیح داده اند، منظور اباذر از مفهوم «دست های گل آلود» همه معضلات و مسائل مادی و معنوی طبقات مولد و زحمتکش است، همه دشواری های مادی و روحی ـ روانی ـ فرهنگی توده های مولد و زحمتکش است که با «اشک» (آه و فغان و شکوه و نوحه و مرثیه و غیره) نمی توان حل کرد.


• چرا؟


• برای اینکه تضاد طبقاتی در جامعه تنها از طریق سلب مالکیت از سلب مالکیت کنندگان وسایل تولید امکان پذیر است و لاغیر.

برای اینکه برای اشتراکی کردن مالکیت بر وسایل اساسی تولید آلترناتوی وجود ندارد!

ویرایش متن از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان

۱ نظر:

  1. بر ای من بسیار دشوار است ودانش نا جیزم تنها میتواند از شعر این کارگرعزیز و محرومیت و بینصیبی از مالکیت بروسایُل تولیدورنج وکاردر شرایُط دشوار اورا بیان کنم واین شمایُید که باتجزیه وتحلیل قوی در این شغر گویا چنان غور کنید که نیمچه مقاله ای بشود پست مریزاد موفق باشید

    پاسخحذف