۱۳۹۰ بهمن ۱۳, پنجشنبه

سیری در عالم عرفان (1)

این خود ، همگانند که با ما بگویند
اسرار جهان را به نامی نجویند
نامی مگذارید بر ایشان که بخوانیم
وز آنهمه گفتار، زکردار بمانیم

« خودِ » تو ، « خودِ » من ، « خودِ » ما ، « همه ایم » و در مجموعۀ هستی ، چون یک عضو یا سلولی از اعضا ، جای داریم ، که می توانیم در گوشه ها و کرانه های درون یکدیگر ، هم را بیابیم
شعر و بسیاری از گونه های نویسندگی و هنر ، حتی در بیوگرافی بیانگرش ، می تواند معنی جمعی داشته باشد ، چرا که شکلی از اشکال جمع است
هیچ قاعده و مبنایی برای اینکه اینها ، ازفرد به جمع ، واز شخص ، به خانه وسنت و فرهنگ و خانواده ، با سادگی و پیچیدگی هایش ،و به اجتماع و سیاست و کل جهان ، نپردازد ، وجود ندارد .
هرگز نمی توان ، شعر و گونه هایی ادبی و هنر را ، به طور قطعی ، دسته دسته و شاخه شاخه کرد
با وجود اینکه در شکل فنی وساختاری و آموزشی شان ، مجبور به تقسیم بندی آنها به انواع گوناگون خاصشان شده ایم ، باز هم این الگو ها در هم می ریزند
لباسی نیستند که برای تنی دوخته شوند و دیگران نتوانند ملبّس به آن شوند
به عنوان مثال ، غزل که مفهوم عاشقانه وگفتگو با معشوق دارد ، با آنهمه ظرافت و زیبایی ، تبدیل به بازگو کردن رنج نابرابری و تبعیض اجتماعی و سیاسی و....می شود ، که اگر با فراز و نشیبهای درونی وبیرونی مردم وجامعه منطبق نباشد ، مثل هر بیان پیش پا افتاده و گذرایی ، می آید و می رود و بی نام و نشان ، در اعماق زمین دفن می گردد.
باید دید ، هدف ادبی و هنری بیانگر، چیست ؟
ازما چه می گیرد وبه ما چه می دهد ؟
وپس از طی کردن راهِ وجود و سیر آفاق و انفس از «من» تا «همگان» وجهانی شدن ، چه تلاشی کرده است
آیا دیگران و آیندگان می توانند ، دنیاهای نیامده را در کار آنها بیابند و پیش ببرند ؟
شرط ماندگاری شان این است ورسالت انسانی ما ، که مُهری بر پیشانی دست آوردشان نزنیم ، که زبان ادبیات و هنر ، آموزش بدون باید و نباید است .
زری علمی

تحلیل واره ای از گاف سنگزاد


• ما زری علمی عزیز را نمی شناسیم و این اولین نوشته ای است که از ایشان می خوانیم.

• ما بر طبق معمول، این نوشته را نخست به اجزاء آن تجزیه خواهیم کرد و بعد مورد تحلیل قرار خواهیم داد.

• نظر از پیش آماده ای بر له و یا علیه آن نداریم، ولی با مورد تأمل قرار دادن احکام (جملات) و مفاهیم (واژه های) ایشان به تشکیل نظر نایل خواهیم امد و نسبت به نظرات ایشان، موضع خواهیم گرفت تا نظر خود ما نیز به نوبه خود مورد تأمل قرار گیرد.

حکم اول
این خود، همگانند که با ما بگویند
اسرار جهان را به نامی نجویند

• شاعر در این بیت چه برای گفتن دارد؟

• منظور او، ظاهرا این است که همگان موظفند که ما را با خبر سازند.

• از چه؟


• هنوز معلوم نیست.


• شاعر اما برای همگانی که قرار است ما را با خبر سازند (و به عبارت دقیقتر، به ما بگویند) تعیین تکلیف می کند.

• چه تکلیفی؟


• اینکه همگان نباید برای اسرار جهان نامی بجویند.


• این بیت، به احتمال قوی از شاعری است که اهل عرفان است.

• اما ما باید از پیشداوری پرهیز کنیم و به تحلیل اوبژکتیف این بیت بپردازیم.

• شاعر عملا دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک ما و همگان بسط و تعمیم می دهد و بدرستی نقش تعیین کننده را از آن کل (همگان) می داند.
• ولی بلافاصله جزء (ما) را زنده بگور می سازد و گور جزء (ما) را بتون ریزی می کند.

• بدین طریق فاتحه ای نیز بر دیالک تیک جزء و کل (ما و همگان) خوانده می شود:
• دیالک تیک جزء و کل فرو می پاشد و فقط کل انتزاعی در کسوت همگان باقی می ماند.

• همگان بی تعریف و مجرد
باقی می ماند که برای پی بردن به هیچکارگی اش، فانتزی خاصی لازم نیست.


• چون شاعر دیالک تیک ستیز و لاجرم، خردستیز دست و پای همگان انتزاعی را حسابی می بندد و برایش خط و نشان می کشد و تعیین تکلیف می کند:
• کل (همگان) انتزاعی حق ندارد که برای اسرار کذائی جهان نام بگذارد:
• اسرار کذائی باید بی نام بمانند.

• ما مخالفتی با بی نامی نداریم و از نام و نامجوئی دل چندان خوشی هم نداریم.
• ولی پرسیدن عیب نیست، حتی ندانستن هم عیب نیست.
• چون اولا بنی بشر نمی تواند همه چیز را بداند.
• ثانیا برای یادگرفتن هرگز دیر نیست.

• خوب چرا نباید به چیزها، پدیده ها و سیستم ها نام گذاشته شود؟
• چرا چیزها، پدیده ها و سیستم ها باید بی نام بمانند؟

• حتما زری علمی عزیز توضیح خواهند داد.

• اما مفهوم دهن پرکن «اسرار جهان» به چه معنی است؟

• سر و راز به چه معنی است؟

• مفهوم «سر» و یا «راز» بیانگر چیزی است که به رمز و ابهام سرشته است و درکش دشوار و یا حتی محال است، مگر اینکه کسی محرم اسرار باشد تا عالم الغیب کذائی حالی اش کند و درجا به جنونش کشد.


• در همین مفهوم «سر»، موضع معرفتی ـ نظری شاعر نعره می کشد:

• بنظر او چیزها، پدیده ها و سیستم های هستی طبیعی و اجتماعی اسرارآمیزند و قابل شناسائی نیستند.
• این موضع معرفتی ـ نظری از اسکپتیسیسم (تردیدگرائی) و چه بسا از اگنوستیسیسم (ندانمگرائی) حکایت دارد.

• این به معنی تره خرد نکردن به خرد بشری است!
• این به معنی خردستیزی است!

• ولی در داوری نباید شتاب به خرج داد.
• باید نوشته را تا آخر تحلیل کرد و بعد به نتیجه قطعی دست یافت.

حکم دوم
نامی مگذارید بر ایشان که بخوانیم
وز آنهمه گفتار، زکردار بمانیم

• شاعر در این بیت، به استدلال و اثبات صحت رهنمود خود می پردازد:
• به چیزها، پدیده ها و سیستم های جهان و یا به قول شاعر، «اسرار جهان» نام نباید گذاشت.

• چرا؟


• برای اینکه نامگذاری آنها همان و گفت و گو راجع به آنها (تجزیه و تحلیل، بحث و بررسی آنها) همان و از عمل (؟) بازماندن همان!


• از سرتاپای شاعر و شیوه استدلال و اثباتش، دموکراتیسم می تراود.

• استبداد و دسپوتیسم هزاران فرم دارد، ولی یک محتوا!

• استبداد و دسپوتیسم نخست در عالم روح (در کله انسان ها) فرمولبندی، استدلال و اثبات می شود و بعد خطه روح را ترک می گوید و در عالم واقع جامه عمل می پوشد، مادیت می یابد، ارگان های خاص خود را پدید می آورد و هر نفسکشی را به چارمیخ می کشد.


• ترفند شاعر خردستیز اما ردخور ندارد:
• اگر به چیزها، پدیده ها و سیستم ها نام ندهیم، تمیز منطقی و فکری آنها امکان ناپذیر و محال خواهد گشت و فاتحه ای پیشاپیش بر تجزیه و تحلیل و شناخت چند و چون آنها خوانده خواهد شد.

• انسان ها در آن صورت با تلنباری از چیزهای بی نام و مه آلود مواجه خواهند شد و به قول جناب علی رضا عزیز، «تفکر انتزاعی» و شناخت آنها محال خواهد گشت.

• شاعر خردستیز بطرزی بی دردسر، پرچم ظفر برخواهد افراشت و از جهان «اسرار مگو» دم خواهد زد و به انکار بی مهابای ضرورت و امکان تفکر و شعور و شناخت برخواهد خاست!

• شاید منظورش از «کردار کذائی» اهتزاز همین پرچم ظفر باشد!


• و گرنه بدون شعور و تفکر و شناخت چگونه می توان به کرداری دست زد.


حتی عمله و بنا باید قبل از ساختن خانه ای، ایده و اندیشهء خانه را، مدل فکری خانه را در کله خود بسازند و بعد با سنگ و خاک و آب و آهک و آهن و غیره بدان مادیت ببخشند، تا اخر سر چیزی ساخته شود که در خطوط کلی اش به مدل فکری خانه شبیه باشد!

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر