هنگام که انگشتان خیسش بر تارهای شکستهی باران می لغزید!
دکتر اسعد رشیدی
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
• بامدادان
• با نسیم
• به سخن درآمدم
• هنگام که
• انگشتان خیسش
• بر تارهای شکستهی باران می لغزید و
• نُت های سر به راه و شاد
• از ذهن خواب آلوده ی جنگل می گذشت.
• در ماهتاب
• با دریا
• به سخن درآمدم
• برابر دریچه ی بسته ای نشسته بود
• لب دوخته،
• زانوان لرزان به سینه می فشرد
• به ساحل می نگریست
• که لم داده بود
• بر دامنه ی ارغوانی کوه
• موج های آشفته را
• سوی جانبی ناپیدا می راند.
• به نیمه شبان
• به نجوا
• با دریا سخن گفتم
• هنگام که
• در شکیب طوفانی آشنا
• بی تاب می نمود.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر