۱۳۹۰ دی ۲۴, شنبه

ای روشن همیشه‌‌، ای آبی مذاب!

ای روشن همیشه، ‌ای آبی مذاب!

برزین آذرمهر
خرداد ماه۱۳۵۱
سرچشمه:
مجله هفته


• وقتی نسیم در گذر از خواب شاخه ها ست

• درجنگل گشوده به مهتاب بازوان
• صد‌ها ستاره بر تن شب نقش می شود…

• وقتی که ماه خفته در آغوش آب ها ست
• حس سپیده در تن شب پخش می شود…

• ای روشن همیشه، ‌ای آبی مذاب!
ای بر کبودی تنت، مهمیز‌های باد!

• گریان مباش از گذر ابر‌های کور
• غمگین مباش درقفس این شب چو گور

• این قصه ی کهن
• دانی تو به زمن:

• «چون اختران سرد و پراکنده از هم ات
با هم یکی‌ شوند
• پر گسترد به خانه ی سیمرغ ، آفتاب… »

• اکنون، ولی به کوره ره قیر گون ما
• ـ آنجا که ریزشی ست مداوم ز کوه شب ـ
• بر ما
• به غم
• بخوان!

• یک لحظه مان
• بخوان!

• چه سرشت است
• سرنوشت؟

• یک لحظه مان بخوان
• که
• دراین ملک بی ‌بهشت
• دور زمان
• چه کاشت؟
• چه برداشت؟
• چه نهشت؟

• بسیار اختران شب افروز و
• شب شکن
• اما زهم جدا!

• بسیار موج‌ های خروشان و
• صخره کن
• لیکن نه باهمان!

• ای روشن همیشه، ‌ای آبی مذآب!


پایان
ویرایش از دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر