بنی آدم اعضای یکدیگر اند!
شین میم شین
سعدی
( گلستان با ب دوم، ص 128)
• خانه ای را که چون تو همسایه استسعدی
( گلستان با ب دوم، ص 128)
• ده درم سیم بدعیار ارزد
• مخاطب سعدی در این قصه گلستان، انسانی است که نه مسلمان، بلکه یهودی است، اهل کتاب است، از پیروان آئین آسمانی موسی کلیم الله است.
• بنظر سعدی خانه ای که همسایه اش دگراندیشی ـ یهودی ـ باشد، به پشیزی نمی ارزد.
• سعدی برای تعیین قیمت خانه، معیاری من در آوردی اختراع می کند.
• او همسایگی با دگراندیش را موجب تنزل قیمت خانه تلقی می کند.
• در فلسفه اجتماعی ارتجاعی سعدی، مقوله «انسان»، عامیت و یونیورسالیته خود را از دست می دهد و خاصیت دلبخواهی کسب می کند.
• سعدی بلحاظ فلسفی به نمایندگی نومالیسم روی می آورد، بی آنکه بداند:
• نومینالیسم نیز منکر عامیت چیزها، پدیده ها و سیستم ها ست و عام ها را نام می شمرد و لاغیر.
• پیوند دیالک تیکی ناگسستنی عام با منفرد (خاص) را اما با بمب اتمی نیز نمی توان از هم گسست.
• هرمنفرد و خاصی ـ به قول آموزگار تیزبین اکتبر ـ در طرفة العینی به عام بدل می شود:
• سیب در سیستم مختصات سیب و میوه، منفرد (خاص) است.
• می توان گفت که دیالک تیک منفرد (خاص) و عام به شکل دیالک تیک سیب و میوه بسط و تعمیم می یابد.
• اما همان سیب در سیستم مختصات سیب و سیب لبنان و یا انواع مختلف بیشمار سیب، جامه منفرد و خاص خود را در می اورد و به درجه عام ارتقا می یابد.
• آنگاه می توان گفت که دیالک تیک منفرد (خاص) و عام به شکل دیالک تیک سیب لبنان و سیب بسط و تعمیم می یابد.
• نومینالیسم با انکار عام، دیالک تیک منفرد (خاص) عام را تخریب می کند و بطرزی متافیزیکی (ضد دیالک تیکی)، عام را دور می اندازد و منفرد را بر تخت می نشاند.
• سعدی با مقوله انسان همین کار را می کند که نومینالیسم با عام بطور کلی کرده است:
• سعدی انسانیت (عامیت، یونیورسالیته) انسان را خردستیزانه از او سلب می کند و انسان مسلمان را به مثابه منفرد و خاص، بر تخت می نشاند تا به تحقیر بیرحمانه دگراندیشان و دگرباوران برخیزد.
• سعدی یا هنوز شعر غول آسای موسوم به «بنی آدم» را نسروده و یا سروده و از یاد برده است.
• در این قصه گلستان ـ در هر صورت ـ از گوهر واحد انسان، از پیوند ارگانیک (عضوی) انسان ها بمثابه اعضای یکدیگر و در میدان تأثیر متقابل محنت یکدیگر خبری نیست.
• قرن ها بعد، در گذار سرمایه داری به مرحله انحصاری اش، فلاسفه بورژوائی واپسین از قبیل نیچه، هایدگر، یاسپرس و امثالهم همین تخریب دیالک تیک منفرد (خاص) و عام را پیشه طبقاتی ـ ارتجاعی خویش خواهند کرد و خردستیزانه به انکار عامیت مقوله انسان کمر خواهند بست.
• انسان در این حکم سعدی ـ خردستیزانه ـ به انسان خوب و انسان بد، به انسان عالی و انسان پست طبقه بندی می شود.
• معیار سعدی برای این طبقه بندی، اعتقاد مذهبی است، معیار فاشیست ها، نژاد کذائی بوده است.
• اگر همان دگرباور و دگراندیش یهودی، مسیحی، زرتشتی و غیره که امروز تحقیر می شود، جزم (دگم) بی بو و بی خاصیت «لا الله الا الله» را بر زبان جاری کند، حتی بی اعتنا به اینکه به معنی آن واقف باشد و مسلمان شود، معجزه ای ناگهانی صورت خواهد گرفت:
• او در طرفة العینی از قهقرای پستی به قله های متعالی صعود خواهد کرد، پاک و مطهر و بی عیب و ایراد خواهد گشت و قیمت خانه های مجاور او به طرز سرسام آوری ترقی خواهد کرد.
• بنابرین، می توان گفت که قیمت خانه نه بطور اوبژکتیف (عینی)، نه بنا بر چند و چون عینی خانه، بلکه بطور سوبژکتیف، یعنی بنا بر باور مذهبی همسایه آن خانه تعیین می شود.
• ما اینجا بلحاظ بینشی با سوبژکتیویسم سر و کار پیدا می کنیم:
• سوبژکتیویسم بطور متافیزیکی (ضد دیالک تیکی)، دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را تخریب می کند، اوبژکت را دور می اندازد و سوبژکت را بسان قدر قدرتی مطلق العنان، یکه تاز میدان می سازد.
• گئورگ لوکاچ ـ اندیشمند بزرگ ـ می گفت:
• انحراف و خطا همیشه با زیر پا نهادن دیالک تیک آغاز می شود!
• (نقل به مصمون)
• در فلسفه سعدی، چند و چون انسانها با توجه به اعتقاد مذهبی آنها تعیین می شود، نه با توجه به ماهیت آنها.
• سعدی در این حکم، از سوی دیگر، دیالک تیک وجود و شعور را وارونه می کند و نقش تعیین کننده را از آن شعور جا می زند.
• از این رو ست که او برای تعیین چند و چون انسانها، عنصری از شعور (مذهب) را به عنوان معیار معیارها (تنکابنی) در نظر می گیرد.
• این مکتب فلسفی باطل و غیرعلمی را ایدئالیسم می نامند.
• سعدی به مسئله اساسی فلسفه، پاسخ غلط و وارونه می دهد.
• وجود انسانها تعیین کننده شعور آنها ست، نه برعکس.
• مفهوم «یهودی» یک مفهوم انتزاعی است.
• یهودی می تواند کارگری زحمتکش، رعیتی ستمدیده و یا ارباب فئودالی خونریز و ستمگر باشد!
• مسلمان و ارمنی و زرتشتی و بیدین و لامذهب هم به همین سان.
• ماهیت انسانها نه بنا بر اعتقاد مذهبی آنها، بلکه بر بنیان جایگاه آنها در تولید اجتماعی معین می شود.
• کسانی که منکر این ملاک و معیار علمی و عینی ـ واقعی اند، هدفی جز برده کردن انسانها بر سر ندارند.
• آنها با توسل به ترفندهائی از این قبیل، قصد شقه شقه کردن زحمتکشان را بر سر دارند، قصد جلوگیری از اتحاد آنان برای پیریزی جامعه ای فارغ از ستم و استثمار را بر سر دارند.
فرق نمی کند که خود به کردوکار خود واقف باشند و یا نباشند!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر