پیروزی ضد انقلاب و یا شکست انقلاب؟
شهاب برهان
در پرسش و پاسخ با مجله آرش
تحت عنوان
«فاتحه خوان های «انقلابی»، فاتحه خوان های انقلاب»
(این مطلب در اکتبر - نوامبر ۸ ٠ ٠ ٢ نوشته شده و در ژانویه ۹ ٠ ٠ ٢ در شماره ٢ ٠ ١ مجله آرش منتشر شده است)
تحلیل واره ای از میم حجری
1
پرسش آرش
چرا مردم ایران به این گستردگی علیه رژیم شاه شوریدند و انقلابِ بهمن ٧ ۵ ٣ ١ رخ داد؟
شرایط داخلی و خارجی آن دوران، چگونه بودند؟
2
پاسخ شهاب برهان
طرفداران رژیم ولایت فقیه ادعا می کنند که مردم، اسلام می خواستند و بخاطر اسلام بلند شدند.
هیچ چیز غیر قابل قبول تر از این ادعا نیست که درد مردم ایران درد دین بوده!
برای جاری شدن احکام شرع و حاکم شدن فقها بر سرنوشت شان به پا خاسته اند!
بقصد از دست دادنِ هر دستاوردی که از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن داشته اند!
برای تشکیل جمهوری گوسفندان با ولایت چوپانی - الهی بجای سلطنت!
برای بازگشت به بربریت عهد شبانی و قوانین قبیله ای
بمنظور به رسمیت شناخته نشدن حقوق بشر، برای تغییر نام شکنجه به "حّد" و "تعزیر"،
برای شلاق خوردن، سنگسار شدن، قطع دست و پا
برای آن که آزادی عقیده، آزادی انتخاب خوراک و پوشاک نداشته باشند
برای دادگاه های شرعی و حذف وکیل مدافع و هیئت منصفه
برای مجاز شدن اعدام کودکان، برای تشدید تبعیض جنسی
برای آمدن سه هوو بر سر زنان و قانونی شدن صیغه
برای محرومیت زنان از حق سرپرستی فرزندان، از حق طلاق و آزادی مسافرت و انتخاب رشته تحصیلی و شغل
برای ممنوعیت آواز، رقص و رقابت های ورزشی زنان در ملأ عام
برای شنا کردن با مانتو و مقنعه
برای برقراری آپارتاید جنسی
برای تداوم ستم ملی این بار با تکیه بر مذهب
برای اعمال تبعیض علیه غیر مسلمانان و حتا مسلمانان غیر شیعه
بمنظور جایگزین شدن سرمایه داران و دزدان فرنگی مآب با سرمایه داران و دزدان تسبیح به دست
و خلاصه گویا به نیّت آن بلند شده اند که ستم ها ی مذهبی هم بر همه ستم های موجود اجتماعی و سیاسی افزوده شوند!
حکم دوم
هیچ چیز غیر قابل قبول تر از این ادعا نیست که درد مردم ایران درد دین بوده!
در پرسش و پاسخ با مجله آرش
تحت عنوان
«فاتحه خوان های «انقلابی»، فاتحه خوان های انقلاب»
(این مطلب در اکتبر - نوامبر ۸ ٠ ٠ ٢ نوشته شده و در ژانویه ۹ ٠ ٠ ٢ در شماره ٢ ٠ ١ مجله آرش منتشر شده است)
تحلیل واره ای از میم حجری
1
پرسش آرش
چرا مردم ایران به این گستردگی علیه رژیم شاه شوریدند و انقلابِ بهمن ٧ ۵ ٣ ١ رخ داد؟
شرایط داخلی و خارجی آن دوران، چگونه بودند؟
2
پاسخ شهاب برهان
طرفداران رژیم ولایت فقیه ادعا می کنند که مردم، اسلام می خواستند و بخاطر اسلام بلند شدند.
هیچ چیز غیر قابل قبول تر از این ادعا نیست که درد مردم ایران درد دین بوده!
برای جاری شدن احکام شرع و حاکم شدن فقها بر سرنوشت شان به پا خاسته اند!
بقصد از دست دادنِ هر دستاوردی که از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن داشته اند!
برای تشکیل جمهوری گوسفندان با ولایت چوپانی - الهی بجای سلطنت!
برای بازگشت به بربریت عهد شبانی و قوانین قبیله ای
بمنظور به رسمیت شناخته نشدن حقوق بشر، برای تغییر نام شکنجه به "حّد" و "تعزیر"،
برای شلاق خوردن، سنگسار شدن، قطع دست و پا
برای آن که آزادی عقیده، آزادی انتخاب خوراک و پوشاک نداشته باشند
برای دادگاه های شرعی و حذف وکیل مدافع و هیئت منصفه
برای مجاز شدن اعدام کودکان، برای تشدید تبعیض جنسی
برای آمدن سه هوو بر سر زنان و قانونی شدن صیغه
برای محرومیت زنان از حق سرپرستی فرزندان، از حق طلاق و آزادی مسافرت و انتخاب رشته تحصیلی و شغل
برای ممنوعیت آواز، رقص و رقابت های ورزشی زنان در ملأ عام
برای شنا کردن با مانتو و مقنعه
برای برقراری آپارتاید جنسی
برای تداوم ستم ملی این بار با تکیه بر مذهب
برای اعمال تبعیض علیه غیر مسلمانان و حتا مسلمانان غیر شیعه
بمنظور جایگزین شدن سرمایه داران و دزدان فرنگی مآب با سرمایه داران و دزدان تسبیح به دست
و خلاصه گویا به نیّت آن بلند شده اند که ستم ها ی مذهبی هم بر همه ستم های موجود اجتماعی و سیاسی افزوده شوند!
حکم دوم
هیچ چیز غیر قابل قبول تر از این ادعا نیست که درد مردم ایران درد دین بوده!
• شهاب برهان برای رد ادعای طرفداران ولایت فقیه، به جای استدلال و اثبات بطلان آن ادعا، ادعای دیگری را در برابر آن علم می کنند:
1
• مردم ایران اولا دردهای مادی و معنوی متعددی داشته اند و کماکان دارند و درد دین می توانست و هنوز هم می تواند یکی از آن دردها باشد که منتظر درمان است.
• دین شعور مردم ایران را تشکیل می داد و بنا بر باورهای مبتنی بر این شعور کاذب، راه رشد سرمایه داری با روبنای ضد فئودالی اش، راه رشدی مغایر با فرامین الهی بوده است.
• قاعده بر این است که انقلاب اجتماعی نه تنها زیربنای جامعه (مناسبات تولیدی حاکم)، بلکه روبنای ایدئولوژیکی آن را نیز پیشاپیش و یا همزمان دستخوش تحول سازد.
• دهه ها و شاید سده ها قبل از گذار از فئودالیسم به سرمایه داری در اروپا، روشنگران غول آسائی از قبیل کانت و فیشته و غیره، ایدئولوژی مذهبی را به چالش ویرانگر می کشند و علاوه بر این، رفرماسیون، آلترناتیوی مذهبی با محتوای بورژوائی در مقابل کاتولیسیسم عرضه می کند.
• بدون رخنه و شکاف افکندن در عمارت ایدئولوژیکی دشمن، هرگز نمی توان به تسخیر سنگرهای مستحکم آن نایل آمد.
• وقتی لنین می گوید که بدون تئوری انقلابی، نمی توان جنبش انقلابی را حتی تصور کرد، منظورش همین است و این درسی است که آموزگار اکتبر از تجارب بشری گرفته است.
• شعور را بزور سرنیزه و شلاق و شکنجه نمی توان تغییر داد.
• شعور ـ چه شعور درست و چه شعور کاذب ـ نیروی معنوی نیرومندی است که روح جامعه در تسخیر آن است و به کردوکار دارندگانش سمت و سو و محتوای عمل نسبی معینی می بخشد.
• برای تغییر شعور به روشنگری خستگی ناپذیر و مستدل نیاز مبرم است.
• شعور کاذب را فقط می توان با جایگزینی صادقانه، صبورانه و منصفانه آن با شعور درست از نفس انداخت.
• درست به همین دلیل است که ورنر سپمن ـ فیلسوف پیکارجوی آشتی ناپذیر پرولتاریا در آلمان ـ از بی آلترناتیو و بی برابرنهاد بودن روشنگری سخن می گوید.
• «روشنگری آلترناتیو ندارد! »
• اما دربار و ارباب امپریالیستی اش همه چیز داشتند، به غیر از شعور.
• شعور بورژوائی آغازین را سرمایه داری امپریالیستی دیری بود که مدفون کرده بود و انواع و اقسام ایراسیونالیسم های عهد عتیق را از گورهای عمیق بیرون کشیده بود، نوسازی کرده بود و به عنوان ایدئولوژی به خدمت گرفته بود.
• دیگر فلسفه کلاسیک آلمان، ماتریالیسم متافیزیکی فرانسه، اقتصاد کلاسیک انگلیس و لیبرالیسم جاذبه و وجود نداشت تا دربار تبلیغ کند و با برافراشتن پرچم مزین به شعار سه جزئی «آزادی، برابری و برادری» توده های مولد و زحمتکش شهر و روستا را بر ضد فئودالیسم و مذهب بسیج کند.
• دیری بود که مذهب یکی از عناصر جدی ایدئولوژی امپریالیسم را تشکیل می داد.
• بدین طریق بود که علیرغم تغییر مناسبات تولیدی، روبنای ایدئولوژیکی دست نخورده باقی مانده بود تا ارتجاع فئودالی با آزادی تمام، نوسازی اش کند و اعتبار دوباره بدان ببخشد.
• از این رو بود که یکی از دردهای دست و پاگیر مردم درد دین مانده بود و اگر در به همین لولا بچرخد، خواهد ماند.
• فرح دیبا چد ماه پیش، در تلویزیون آلمان می گفت:
• «من از خمینی انتظار حکومت عدل علی را داشته ام!»
• شهبانوی کذائی حتی از پدران و مادران بیسواد ما عقب ماند تر بوده و است.
• «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!»
2
• شهاب در استدلال خود، ضمنا دیالک تیک جبر و اختیار را فراموش می کنند، دیالک تیکی را که حتی خواجه خردستیز شیراز در استدلالات خود به خدمت می گرفت:
• «رضا به داده بده وز جبین گره بگشا
• که بر من و تو در اختیار نگشاده است!»
• مراجعه کنید به دیالک تیک جبر و اختیار
• شیوه تفکر شهاب بلحاظ متد (اسلوب) فرق چندانی با شیوه تفکر طرفداران ولایت فقیه ندارد:
• هر دو از شیوه تفکر متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) استفاده می کنند.
• سوبژکت جامعه و یا تاریخ نه با اختیار تام و تمام، بلکه در چارچوب دیالک تیک جبر و اختیار عمل می کند و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن جبر است.
• توده ها نمی توانند آن کنند که دل شان می خواهد، بلکه آن می کنند که شرایط اوبژکتیف جامعه و تاریخ (جبر) اجازه می دهد.
• از این رو ست که شهاب با حکم خود به ساده کردن مسئله پیروزی ارتجاع فئودالی ـ بنده داری تحت لوای اسلام و فوندامنتالیسم بر رژیم سرمایه داری مبتنی بر انقلاب سفید و وابسته به امپریالیسم می پردازند.
• شهاب در این حکم خود، دیالک تیک جبر و اختیار را ـ بی کلامی حتی ـ دو شقه می کنند، قطب دیالک تیکی «جبر» را دور می اندازد و قطب «اختیار» را مطلق می کند.
• انگار مردم محروم از سازمان های طبقاتی و اجتماعی، مختار مطلق بوده اند و هرچه دل تنگ شان می خواسته، می توانستند انجام دهند.
• شهاب حتی کوچکترین اشاره ای به عوامل و فاکتورهای اوبژکتیف و سوبژکتیف ضرور نمی کنند.
• هدف ایشان نفی نظرات طرفداران ولایت فقیه است، نفی مکانیکی نظرات کسانی است که اتفاقا به همان سان می اندیشند، که خود ایشان.
حکم سوم
هیچ چیز غیر قابل قبول تر از این ادعا نیست که درد مردم ایران درد دین بوده:
1
برای جاری شدن احکام شرع و حاکم شدن فقها بر سرنوشت شان به پا خاسته اند!
هیچ چیز غیر قابل قبول تر از این ادعا نیست که درد مردم ایران درد دین بوده:
1
برای جاری شدن احکام شرع و حاکم شدن فقها بر سرنوشت شان به پا خاسته اند!
• شهاب اکنون تحلیل سی ساله سازمان موسوم به «راه کارگر» را جرعه جرعه در حلق خواننده می ریزند:
• جرعه اول عبارت از این است که مردم «برای جاری شدن احکام شرع و حاکم شدن فقها بر سرنوشت شان» به پا نخاسته اند!»
• شیوه استدلال و اقناع شهاب رد خور ندارد.
• هیچ کس نمی تواند به ایشان حق ندهد.
• ولی این همان شیوه استدلال و اقناع خود طرفداران ولایت فقیه است که عوامفریبی آلوده به خودفریبی نام دارد:
• بنظر شهاب، ادعای طرفداران ولایت فقیه نادرست بوده، چون مردم وضع فعلی را آرزو نکرده اند و انتظار نداشته اند.
• انگلس نه در رابطه با مردم، بلکه در رابطه با حتی سردمداران انقلاب ها می گوید:
• «کسانی که به انجام انقلاب فخر می فروختند، در همان روز انقلاب دریافتند که انقلاب انجام یافته کمترین شباهتی به آنچه که آنها تصور می کردند، ندارد!»
• دیالک تیک جبر و اختیار از این قرار است که انگلس می گوید:
• اختیار، مطلق العنان عمل نمی کند، بلکه در مقابل قوای جبر از مواضع اوتوپیکی و سوبژکتیف خویش، گام به گام عقب می نشیند و به فرامین جبر تمکین می کند.
• اگر سردمداران انقلاب چنین اند، مردم صدبار بدتر از آنان باید باشند.
• بحران همه را از خشک و تر از جا می کند و بسان سیلی به آنجا می برد که عرب نی انداخته، اگر نیروی رهبری خردمند پرولتری در کار نباشد!
2
بقصد از دست دادنِ هر دستاوردی که از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن داشته اند!
بقصد از دست دادنِ هر دستاوردی که از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن داشته اند!
• اکنون همه دستاوردهای مدنی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، که مردم در اثر روی کار آمدن ولایت فقیه، یا داشته اند و از دست داده اند و یا هرگز نداشته اند و در سایه سرنگونی سلطنت به دست نیاورده اند، برشمرده می شوند.
• در صحت این نظرات قابل بحث شهاب نمی توان تردید داشت و این هنوز تمام فاجعه نیست.
• بر این لیست شهاب عناصر ماهوی تر، بنیادی تر و جدی تری را می توان و باید افزود.
• مردم بسیاری از دستاوردهای مادی و معنوی مثبتی را که از نسل های پیشین به ارث برده بودند، از دست داده اند.
• جامعه به احتمال قوی، دچار فاجعه فرهنگی ـ معنوی، ساختاری ـ طبقاتی، اجتماعی ـ اوکولوژیکی عظیمی شده است.
3
برای تشکیل جمهوری گوسفندان با ولایت چوپانی - الهی بجای سلطنت!
برای تشکیل جمهوری گوسفندان با ولایت چوپانی - الهی بجای سلطنت!
• تحلیل سازمان «راه کارگر» از فاجعه، پس از گذشت سی سال، اگرچه سطحی و عوامانه و احتمالا عوامفریب است، ولی تحلیلی جسورانه، سرشار از تصاویر گویا و به جای خود بسیار زیبا ست:
• حاکمیت فوندامنتالیسم شیعی در قاموس راه کارگر، به عنوان دیالک تیک شبان و گوسفند تصور و تصویر می شود که کمترین اثری از ترکیب طبقاتی در آن یافت نمی شود.
• عناصر متشکله این دیالک تیک را شهاب احتمالا از تئوری اجتماعی ارتجاعی سعدی به عاریه گرفته اند:
• «تئوری شبان ـ گله ـ گرگ»
• ما این تئوری را در سلسله مقالات موسوم به «خودآموز خوداندیشی» به چالش کشیده ایم.
• سعدی با این تئوری من دراوردی به توجیه حقانیت رژیم پادشاهی می پرداخت:
• شبان (شاه) می بایستی مکلف به پاسداری از گله (مردم) در مقابل حملات گرگ (بیگانگان و عوامل اجرائی خود دربار) باشد.
• اگر بنا بر این تئوری به تحلیل برخیزیم، رژیم سلطنتی نیز چیزی جز دیالک تیک شبان و گله نبوده و نتیجتا با حاکمیت فوندامنتالیسم شیعی تفاوتی نداشته است.
راه کارگر پوستری نیز انتشار داده که از کله شاه، خمینی بیرون زده است.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر