به نقل از آخرین مصاحبه محمد رضا شالگونی با رادیو سپهر در سال 2011
از نظر مارکس ، نقد مذهب باید از طریق نقد دولت، نقد اقتصاد و نقد جامعه پیش برود.
آن مارکسیست هایی که فکر می کنند اول مذهب را از بین می برند بعد مردم متقاعد و عاقل می شوند و به آنها می پیوندند، اشتباه بزرگی می کنند.
جامعه سوسیالیستی با جامعه آته ئیستی فرق دارد.
جامعه اول باید به سمت سوسیالیزم سوق داده شود، بعد مذهب به تدریج پژمرده می شود.
این اشتباه بزرگی است که بپنداریم با یک سری تبلیغات ضد مذهبی می شود قضیه مذهب را حل کرد
از نظر مارکس ، نقد مذهب باید از طریق نقد دولت، نقد اقتصاد و نقد جامعه پیش برود.
آن مارکسیست هایی که فکر می کنند اول مذهب را از بین می برند بعد مردم متقاعد و عاقل می شوند و به آنها می پیوندند، اشتباه بزرگی می کنند.
جامعه سوسیالیستی با جامعه آته ئیستی فرق دارد.
جامعه اول باید به سمت سوسیالیزم سوق داده شود، بعد مذهب به تدریج پژمرده می شود.
این اشتباه بزرگی است که بپنداریم با یک سری تبلیغات ضد مذهبی می شود قضیه مذهب را حل کرد
تحلیل واره ای از میم حجری
• من مصاحبه مورد نظر را نشینده ام، ولی دلم می خواهد مفاهیمی از این فراز (پاساژ) فشرده را مورد تأمل قرار دهم تا تأملاتم، بلکه به محک بخورند و تصحیح شوند.
1
محمد رضا شالگونی
از نظر مارکس ، نقد مذهب باید از طریق نقد دولت، نقد اقتصاد و نقد جامعه پیش برود.
محمد رضا شالگونی
از نظر مارکس ، نقد مذهب باید از طریق نقد دولت، نقد اقتصاد و نقد جامعه پیش برود.
• منظور از مفهوم «پیشبرد نقد مذهب از طریق نقد دولت، اقتصاد و جامعه» چیست؟
• فرمولبندی این مفهوم ـ به احتمال قوی ـ نمی تواند از آن مارکس باشد.
• چون جامعه ـ به مثابه کل ـ در برگیرنده همه عناصر زیربنائی و روبنائی است، اقتصاد و دولت نیز از اجزای آندو هستند.
• ظاهرا منظور از پیشبرد نقد مذهب از طریق نقد جامعه (انتقاد اجتماعی)، عبارت است از انتقاد از چیزها، پدیده و روندهای مشخص و ملموس که مردم هر روزه تجربه می کنند.
• این انتقاد اجتماعی حتما نباید جای مبارزه ایدئولوژیکی را و ضمنا جای انتقاد از مذهب را بگیرد و نمی تواند تنها فرم انتقاد از مذهب تلقی شود.
• مذهب مؤسسات، نهادها و متدهای مختلف و متنوعی را در هر جامعه و همبودی در اختیار دارد و باید متناسب با آنها ابتکار عمل را در هر عرصه بدست گرفت.
• ضمن انتقاد اجتماعی طبیعتا گشتاورهائی از تفکر مذهبی نیز نقد می شوند، ولی این به معنی نقد مذهب بطور کلی و ریشه ای نمی تواند باشد.
• فرم های مبارزه طبقاتی، محتوا و متد خاص خود را دارند و علیرغم پیوند با یکدیگر، با یکدیگر مرزبندی می کنند.
• فونکسیون مبارزه ایدئولوژیکی را فرم های دیگر مبارزه طبقاتی (مبارزات اقتصادی، سیاسی و غیره) نمی توانند بگیرند.
• مارکسیست ها حتی لحظه ای نمی توانند از مبارزه ایدئولوژیکی صرفنظر کنند و یا آن را به فرم و قالب معینی محدود سازند.
• مذهب در جامعه سرمایه داری اصولا در خدمت طبقات حاکم است.
• مذهب ایدئولوژی و یا بخشی از ایدئولوژی آنها ست.
• مذهب شعور وارونه است!
• مذهب بر جهان بینی ایدئالیستی مبتنی است و به مسئله اساسی فلسفه راه حل و پاسخ غلط و وارونه می دهد:
• مذهب واقعیت عینی را مخلوق روح (خدا) می داند و تحولات طبیعی و اجتماعی را وابسته و منوط به دگم (جزم) «مشیت الهی» جا می زند.
• مراجعه کنید به مسئله اساسی فلسفه، دین و مذهب و مقالات مفصل دیگر در دایرة المعارف روشنگری
• مذهب بدین طریق، عملا دیالک تیک جبر و اختیار را به دور می اندازد:
• چون قانونمندی های عینی روندهای طبیعی و اجتماعی را منکر می شود:
• مثلا پیدایش گلستانی را از تل آتش امکان پذیر جا می زند و شق القمر را با اشاره انگشت رسولی ممکن می شمارد.
• مذهب از سوی دیگر، انسان را سلب آزادی و اختیار می کند و تا درجه موجودی هیچکاره و حیوان واره تنزل می دهد و ضمنا قوای موهوم از قبیل قضا و قدر و اجنه و ملائکه و غیره را همه کاره تلقی می کند.
• مذهب بلحاظ روش (متد) فکری پیوند عینی موجود میان چیزها، پدیده ها و سیستم ها را (یعنی دیالک تیک عینی) را انکار می کند و بطرزی متافیزیکی میان پدیده ها دیوار می کشد و هر پدیده را مستقلا و بدون پیوند با پدیده های دیگر در نظر می گیرد.
• بدون مبارزه ایدئولوژیکی مستمر و پیگیر و مستدل بر ضد جهان بینی و متد تفکر مذهبی نمی توان حقیقت عینی را مورد مدافعه قرار داد.
• از این رو، مذهب و باورهای خرافی و غیرعلمی باید بطور تئوریک پیگیرانه نقد شوند.
• مذهب روح (شعور) جامعه بی روح سرمایه داری است و باید بوسیله روح (شعور) دیگری جایگزین شود، روحی (شعوری) که پس از نفوذ در ضمیر و یا در دل انسان ها بتواند به قدرت مادی بدل شود و محرک آنها باشد.
• بهتر است که در این میان دیالک تیک وجود و شعور همیشه در مد نظر قرار گیرد و نقش مقدم وجود بر شعور نیز هرگز فراموش نشود، بی آنکه نقش شعور و روح تا حد هیچ تنزل یابد.
2
محمد رضا شالگونی
آن مارکسیست هایی که فکر می کنند اول مذهب را از بین می برند بعد مردم متقاعد و عاقل می شوند و به آنها می پیوندند، اشتباه بزرگی می کنند.
محمد رضا شالگونی
آن مارکسیست هایی که فکر می کنند اول مذهب را از بین می برند بعد مردم متقاعد و عاقل می شوند و به آنها می پیوندند، اشتباه بزرگی می کنند.
• در رابطه با این حکم باید چند نکته را مورد تأمل قرار داد:
1
• مارکسیست بودن کسی هرگز نمی تواند بی قید و شرط باشد.
• هرکس که ادعای مارکسیست بودن داشت و یا عضو حزب و سازمان مدعی مارکسیست بودن شد، نمی تواند بطور اوتوماتیک مارکسیست تلقی شود.
• مارکسیسم مذهب نیست که با بر زبان راندن دگمی از جنس لا اله الا الله، بتوان مارکسیست شد.
• مارکسیسم علم است و مثل هر علم مفاهیم، مقولات، قوانین، تئوری ها، اتیک، استه تیک و غیره خود را دارد.
• مارکسیسم را باید مثل هر علم دیگر با مشقتی عرقریز فراگرفت و مرتب در کوره پراتیک به محک زد و تدقیق کرد و توسعه داد.
2
• خود این حکم، مارکسیست بودن مدعیان مورد نظر آقای شالگونی را زیر علامت سؤال قرار می دهد:
• «آن مارکسیست هایی که فکر می کنند اول مذهب را از بین می برند بعد مردم متقاعد و عاقل می شوند و به آنها می پیوندند، اشتباه بزرگی می کنند.»
• هیچ مارکسیستی چنین نمی اندیشد:
• این توهم اولا حاکی از آن است که با لامذهب گشتن مردم می توان به تحولات اجتماعی، جامه عمل پوشاند، سوسیالیسم پیشکش!
• این توهم قبل از همه، تعفن افکار آنارشیستی ماخنو و امثالهم را به مشام آدمی می آورد.
• این توهم اما از سوی دیگر، به باورهای مذهبی، یعنی به گشتاورهای عقیدتی مردم و در تحلیل نهائی به شعور (روح) نقش مقدم قائل می شود.
• نقش مقدم قائل شدن به شعور در مقابل ماده اما به معنی ایدئالیسم است و مارکسیست نامیدن ایدئالیست ها خود مسئله زا ست.
• تاریخ را بنا بر این توهم، باورها می سازند.
• بنا بر این یاوه، اگر عقاید مردم عوض شوند، استقرار جامعه دیگر حتمی است!
• این به معنی انکار تز «درک ماتریالیستی تاریخ» است که مهمترین کشف مارکس محسوب می شود.
• این به معنی بی خبری از دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی از سوئی و دیالک تیک زیربنا (مناسبات تولیدی) و روبنای ایدئولوژیکی از سوی دیگر است.
• این یاوه اما از سوی دیگر، به معنی نقش تعیین کننده قائل شدن به روبنای ایدئولوژیکی است.
• معلوم نیست که آقای شالگونی بر اساس کدام معیار اوبژکتیف و سوبژکتیف این جماعت را مارکسیست می نامند.
3
محمد رضا شالگونی
جامعه سوسیالیستی با جامعه آته ئیستی فرق دارد.
محمد رضا شالگونی
جامعه سوسیالیستی با جامعه آته ئیستی فرق دارد.
• این فرمولبندی ـ فی نفسه ـ نادقیق است:
• جامعه بشری را هرگز نمی توان به جامعه آته ئیستی و یا ته ئیستی طبقه بندی کرد.
• جامعه بشری بنا بر فرم مالکیت بر وسایل تولید به فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی معین طبقه بندی می شود.
• آته ئیسم ویا ته ئیسم می توانند از اجزای روبنای ایدئولوژیکی این فرماسیون ها باشند و یا نباشند.
• البته این نکته ها را حتما خود آقای شالگونی بهتر از من می دانند.
• ظاهرا هدف ایشان بیان چیز دیگری است.
• مثلا این حقیقت امر که استقرار سوسیالیسم به معنی محو آزادی عقیده و باور نیست.
• ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی به مثابه جهان بینی طبقه کارگر اما ماهیتا آته ئیستی است و باید هم باشد:
• بنا بر آن، تاریخ و جامعه را انسان ها می سازند و نه مشیت قوای آسمانی و زمینی!
4
محمد رضا شالگونی
جامعه اول باید به سمت سوسیالیزم سوق داده شود، بعد مذهب به تدریج پژمرده می شود.
محمد رضا شالگونی
جامعه اول باید به سمت سوسیالیزم سوق داده شود، بعد مذهب به تدریج پژمرده می شود.
• متد فکری آقای شالگونی تأمل انگیز است، اگرچه حاوی هسته درستی است:
• اول این و بعد آن!
• از این جور روش های فکری می توان به بی اعتنائی به دیالک تیک عینی پی برد.
• اول این و بعد آن، به معنی کشیدن دیوار متافیزیکی میان روندها و پدیده ها ست.
• هرگز کسی نمی تواند نظام اجتماعی سرمایه داری را سرنگون سازد و سوسیالیسم را برقرار کند، بدون اینکه در همه جبهه های اقتصادی، سیاسی، نظامی، فرهنگی، ایدئولوژیکی و غیره برزمد.
• حدس ما این است که روانشناسی مسلط بر این طرز تفکر که متأسفانه خاص راه کارگر نیست، فقر فلسفی مهیب احزاب و سازمان های به اصطلاح چپ ایران است:
• چون قادر به مصاف ایدئولوژیکی و جهان بینانه نیستند، آتش بس می دهند و مبارزه را به فردای موهوم موکول می کنند.
• البته شاید حدس ما درست نباشد.
• صرفنظر از این، مذهب هرگز به خودی خود پژمرده نمی شود.
• روح در دیالک تیک ماده و روح نشو و نما می یابد.
• بدون تلاش مستمر و پیگیر در جهت جایگزینی روح کهنه با روح نو هرگز نمی توان به پژمردن اوتوماتیک مذهب و خرافه دل بست.
• نفی مذهب نیز فی نفسه چاره کار نیست، اگر با اثباتی همراه نباشد.
• روح کهنه باید با روح نو جایگزین شود!
• هدف سپاه کار نه نفی مکانیکی صرف روح کهنه (مذهب)، بلکه رخنه دادن مستدل روح نو در جان بشریت است!
5
محمد رضا شالگونی
این اشتباه بزرگی است که بپنداریم با یک سری تبلیغات ضد مذهبی می شود قضیه مذهب را حل کرد!
محمد رضا شالگونی
این اشتباه بزرگی است که بپنداریم با یک سری تبلیغات ضد مذهبی می شود قضیه مذهب را حل کرد!
• این نظر درستی است.
با ساده کردن مسائل، مسائل ساده نمی شوند، بلکه لاینحل می مانند!
پایان
بهزاد
پاسخحذف• سلام
من، که یکی دو کلاس هم درس خوانده ام، خیلی از این ترجمه های م. حجری را نمی فهمم، چه برسد به کارگر و دهقان درس نخوانده و صاحب رای در جامعه ما.
• بحث اخیر ایشان در نقد آقای شالگونی پُر از خطاست.
• نمی دانم چه اصراری است هر کس خود را نماینده مارکسیست های ایران و جهان جا بزند؟
• م. حجری نه مارکس را فهمیده، نه لنین را.
• نه دیالکتیک کار سیاسی در جوامعی مثل ایران را.
• جناب حجری شما و امثال شما راجع به سیاست های ملموس و تاثیرگذار بر زندگی زحمتکشان چه فکر می کنید؟
• چرا به روی زمین خاکی در کنار بقیه فرود نمی آیید وخود را در صفحات دائرة المعارف روشنگری محبوس کرده اید؟
یدالله
• بهزاد گرامی خیلی ممنون از اندرزهای رهگشای تان.
• من نقد شما را جزء به جزء مورد تامل قرار می دهم:
حکم اول شما:
• من، که یکی دو کلاس هم درس خوانده ام، خیلی از این ترجمه های م. حجری را نمی فهم، چه برسد به کارگر و دهقان درس نخوانده و صاحب رای در جامعه ما.
• اشکال کار کجا ست؟
• حجری بد ترجمه می کند، یا شما از درک مطلب مربوطه عاجزید؟
• اگر ترجمه بد و معیوب است، ممنون خواهد شد، که ایرادات گفته شوند تا بهتر ترجمه کند.
• حکم دوم شما:
• بحث اخیر ایشان در نقد آقای شالگونی پُر از خطاست.
• شاید حق با شما باشد، ولی لطف کنید، بفرمایید که کدام نظر غلط است و چرا خطا ست؟
• ما حتما ممنون خواهیم شد، اگر کسی نظرمان را تصحیح کند.
• حکم سوم شما:
• نمی دانم چه اصراری است هر کس خود را نماینده مارکسیست های ایران و جهان جا بزند؟
• حجری کی و کجا خود را نماینده چیزی جا زده؟
• او فقط به عنوان یک شهروند برابرحقوق از حق آزادی بیان استفاده کرده.
• حکم چهارم شما:
• م. حجری نه مارکس را فهمیده، نه لنین را.
•
• شاید حق با شما باشد، ولی آیا چنین کسی حق ابراز نظر ندارد؟
• حکم پنجم شما:
• نه دیالکتیک کار سیاسی در جوامعی مثل ایران را.
• باز هم شاید حق با شما باشد، ولی بهتر است که یادش بدهید.
• نوشته هایش را نقد کنید و او را هم مثل بقیه به راه راست هدایت کنید.
• حکم ششم شما:
• جناب حجری شما و امثال شما راجع به سیاست های ملموس و تاثیرگذار بر زندگی زحمتکشان چه فکر می کنید؟
• نوشته او را نقد می کنید و یا از او بازجوئی به عمل می آورید؟
• حکم هفتم شما:
• چرا به روی زمین خاکی در کنار بقیه فرود نمی آیید وخود را در صفحات دائرة المعارف روشنگری محبوس کرده اید؟
• آیا کسی در قاموس شما حتی حق زندانی کردن خود را هم ندارد؟
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذف