۱۳۹۰ دی ۱۱, یکشنبه

استالینیسم چیست؟ (16)

پروفسور دکتر ورنر هوفمن (1922 ـ 1969)
برگردان میم حجری

2
عناصر تفکر استالینیستی
ادامه

• آیا ماتریالیسم شیوه بررسی معینی را طلب نمی کند؟

• آیا منطق صوری به متد تعلق ندارد؟

• منطق صوری اما نه از اجزای دیالک تیک است و نه از اجزای ماتریالیسم.

• اینکه «معلم بزرگ» از همان آغاز با این کمبودهای آکادمیکی و با این اشکالات مفهومی چه برخوردی دارد، از توضیحات او راجع به دیالک تیک، در اثر اولیه اش در سال 1906 دیده می شود:

1

• «متد دیالک تیکی بر آن است که زندگی را باید چنان در نظر گرفت که در واقع هست.

2
• ما دیده ایم که زندگی در حرکت مدام است.

• (از همین فرمولبندی استالین ساده سازی مسائل نعره می کشد:
• حرکت (تغییر) شامل حال همه عناصر هستی می شود، از جماد تا موجود.
• از این رو ادعای اینکه «زندگی در حرکت مدام است»، به معنی در سکون دیدن عام جمادات است.
• علاوه بر این چیزها، پدیده ها و سیستم ها نه در حرکت صرف، بلکه در دیالک تیک حرکت و سکون قرار دارند، حرکت اما در این دیالک تیک مطلق و سکون، نسبی است.
• بدون سکون چیز معینی تشکیل نمی شود.
• هر حرکتی اصولا به سوی کعبه آمال سکونی رهسپار می شود.
• مراجعه کنید به دیالک تیک حرکت و سکون، خودآموز خوداندیشی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری.
• مترجم)
3

• پس ما باید زندگی را در حرکت آن در نظر گیریم و این سؤال را مطرح کنیم که زندگی به کجا می رود؟

• (این حکم استالین به خودی خود بسیار افشاگر است:
• استالین ظاهرا حرکت را مثل ماتریالیسم مکانیکی در حرکت مکانیکی خلاصه می کند و یا ساده می کند و لذا از «به کجا می رود» سخن می گوید. مترجم )
5

• پس تکلیف ما این است که زندگی را در فناشدن و شدنش در نظر گیریم و این سؤال را مطرح کنیم که در زندگی چه چیزی فنا می شود و چه چیزی پدید می آید؟
6

• آنچه که در زندگی پدید می آید و روز به روز رشد می کند، شکست ناپذیر است.

• (کسی که از دیالک تیک پیدایش و زوال سخن گفته، بلافاصله از شکست ناپذیری، یعنی از توسعه خطی بی چون و چرا دم می زند، از پیوست بی غل و غش و بی گسست دم می زند.
• و گرنه هر چیز نوپدید ـ قاعدتا ـ می بایستی خود کهنه شود و بوسیله آنتی تز درونی خود نفی گردد.
• مترجم)
7
• آن را نمی توان از حرکت پیشرونده اش باز داشت.

• (هر حرکت پیشرونده در دیالک تیک گسست و پیوست صورت می گیرد.
• هر پیشرفتی، پسرفت های خاص خود را طی می کند.
• در هستی مادی و یا معنوی، حرکت پیشرونده محض وجود ندارد.
• هر ماده جدیدی که در آزمایشگاه و یا در ارگانیسم تهیه و تولید (سنتز) می شود، با تجزیه عناصر معینی همراه است.
• مثلا تشکیل نمک طعام، قبل از تشکیل به تجزیه اسیدکلریدریک و هیدروکسید سدیم نیاز دارد.

• از این رو ست که در هر واکنش شیمیائی و بیوشیمیائی بیش از یک فراورده بدست می آید.

• در مثال بالا، علاوه بر نمک طعام، آب هم تشکیل می شود.

• مواد غذائی در اندام موجودات نیز برای تشکیل مواد ارگانیک قبلا و یا پیدرپی تجزیه می شوند.

• ما در تمامت هستی با دیالک تیک تجزیه و ترکیب سر و کار داریم.
• مترجم)
8

• این بدان معنی است که اگر در زندگی مثلا پرولتاریا بمثابه طبقه پدید می آید و روز به روز رشد می کند، اگر هم امروز ضعیف و بلحاظ تعداد کم شمار باشد، با این حال، بالاخره پیروز خواهد شد.
• چرا؟
• به دلیل اینکه آن رشد می کند و به پیش می تازد.

• (عجب دلیلی!
• استالین برای اثبات ادعای فلسفی خود، ادعای دیگری را از کیسه بیرون می کشد.
• حتی در همین ادعای خود، دیالک تیک پرولتاریا و بورژوازی را تخریب می کند.
• و گرنه پرولتاریا هرگز بدون وجود بورژوازی (ضد دیالک تیکی خود) نه پدید می آید، نه رشد می کند و نه به حیات خود ادامه می دهد و با حل این تضاد هر دو از بین می روند.
• مترجم)
9

• اما برعکس، هر آنچه که در زندگی کهنه و پیر می شود و راه گور در پیش می گیرد، شکستش حتمی است، اگرچه امروز، نیروی غول آسائی داشته باشد.

• (در این ادعای استالین، درک فاتالیستی او از روندهای هستی اجتماعی خودنمائی می کند.

• بنظر او روندهای اجتماعی با نوعی اوتوماتیسم همراهند!
• طرف میرنده تضاد، دیر یا زود بی اعتنا به کردوکار سوبژکت تاریخ، حتما می میرد.
• مترجم)
10

• این بدان معنی است که اگر بورژوازی ـ به عنوان مثال ـ زیر پایش بتدریج خالی می شود و روز به روز عقبتر می رود، اگر هم امروز قوی و بیشمار باشد، سرانجام شکست خواهد خورد.

• (تجربه زنده زندگی اشتباه بودن طرز نگرش استالین را اثبات کرده است.
• بورژوازی نه تنها پس از 70 سال مواضع از دست رفته را به دست آورده، بلکه حتی علیرغم بحران های غول آسا به هستی نکبت بار خود ادامه می دهد.
• اوتوماتیسمی در روندهای اجتماعی وجود ندارد.
• هیچ چیز اجتماعی تا برنیاندازی، خود به خود برنمی افتد.

• تاریخ بی سوبژکت نیست.


• بدون سازمان یابی توده ها، بدون تبلیغ فراگیر تئوری رهائی، بدون مبارزه اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیکی و غیره بی امان و لاینقطع بورژوازی نمی میرد.

• مترجم)
11

• زیرا آن، بمثابه طبقه تجزیه می شود، ضعیفتر می شود، کهنه و پیر می شود و به بار بی مصرفی بدل می گردد.

• (بورژوازی همیشه به اقشار مختلف منقسم بوده و تجزیه طبقاتی و قشری مداوم آن به معنی تسخیر عرصه های هر چه بیشتر جامعه بشری است، به معنی رشد آن است و نه به معنی زوال و اضمحلال آن. مترجم)

12

• از این رو نیز اصل دیالک تیکی معروف بر آن است که هر چیز که واقعا هست، یعنی هر چیز که روز به روز رشد می کند، معقول است و هرچیز که روز به روز تجزیه می شود، نامعقول است و لذا قادر به نجات از شکست نخواهد بود.»
• (استالین، ص 261)

• (استالین در این ادعا، با تکرار ساده لوحانه حکم هگل، مسائل مربوط به تئوری شناخت را با وسایل بیگانه با آن عرصه حل و فصل می کند.
• بدین طریق دلیل عقلائی بودن چیزها در وجود واقعی آنها و رشد آنها نشان داده می شود.
• سطح بسیار نازل شعور تئوریک استالین از همین ادعا نمایان می گردد.
• مترجم)

• در نکات فوق الذکر نیز گشتاورهای معینی مطرح می شوند که بعدها به ساختار فکری عام بدل خواهند شد:

گشتاور اول

• در متد دیالک تیکی توضیح داده شده از سوی استالین ـ همانطور که در نکات فوق الذکر مشاهده می شود ـ بدون تأمل و درنگ برای عناصر تئوری شناخت «ماتریالیستی» جای خاصی اختصاص داده می شود.
• کلیه مسائل مربوط به «واقعیت»، کلیه مسائل مربوط به رابطه نمود و بود (پدیده و ماهیت) و کلیه مسائل مربوط به امکان ارتکاب خطا و غیره نادیده گرفته می شوند.

• برای استالین در طبیعت فشرده واقعیت، چیزی برای کشف و شناخت وجود ندارد.


گشتاور دوم

• بر پایه این چنین دیالک تیک نخراشیده ـ نتراشیده سرهم بندی شده است که مطالبات کلیه تصمیمگیری های اجتماعی ـ پیشاپیش ـ تعیین می شوند.
• با دیالک تیک ـ عملا ـ عجله به خرج داده می شود.

• چون ـ همانطور که استالین در جملات آغازین کتاب خود بیان می دارد ـ هم بورژوازی و هم پرولتاریا «ایدئولوژی» خاص خود را دارند.

• هر دو نوع جهان نگری، نخست همسطح تلقی می شوند و صدور حکم نهائی در باره برحق بودن یکی و باطل بودن دیگری، بر اساس معیاری صورت می گیرد که احتمال موفقیت تاریخی نام دارد.

• هرچیز که نوپدید است و رشد می کند، محق و حق بجانب تلقی می شود و هر چیز که کهنه می شود و ضعیفتر می شود، باید بگور سپرده شود.


• با این غیر فلسفی ترین طرز برخورد، اصل بدشواری قابل توضیح جانبداری استدلال و اثبات می شود، که بعدها باید میوه های کرمزده به بار آورد.


• تمامت کلنجار تحلیلی پرمشقت شخصی به نام مارکس در زمینه بررسی «نیروهای مولده» و «مناسبات تولیدی»، گرایشات و تضادهای ذاتی آنها، امکانات تاریخی که جامعه برملا می سازد، پس از سبک ـ سنگین کردن ساده ای، به این که کدام طبقه اجتماعی امکان تاریخی بزرگتری دارد، تقلیل داده می شود.
• مسئله ای که برای حل آن، جهانی از توضیحات لازم بوده است.

• (گرایش عبارت است از سمت و سوی توسعه درونی چیزها. مترجم)

• اعضای حزب هم بطور ضمنی دعوت می شوند که از تحریف هدفمندانه کلام هگل در پیشگفتار اثر ماندگارش «خطوط اساسی فلسفه حقوقی» مبنی بر اینکه «هر چیز که معقول باشد، واقعی است و هر چیز که واقعی باشد، معقول است!»، برای اوپورتونیسم شخصی خود بهانه ای بتراشند و در کشمکش های درونحزبی به طرفداری از جناح احتمالا پیروز برخیزند و سردسته قوی تر را محق تر تلقی کنند.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر