پیشکش به تهمینه
ابوالقاسم فردوسی
323 (329) ـ 411 هجری
(935 ـ 1020) میلادی
شین میم شین
• نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت323 (329) ـ 411 هجری
(935 ـ 1020) میلادی
شین میم شین
• نه بیگانه جائی در این خانه داشت
• از آن روز دشمن به ما چیره گشت
• که ما را روان و خرد تیره گشت
• از آن روز این خانه ویرانه شد
• که نان آورش مرد بیگانه شد
• بسوزد در آتش گرت جان و تن
• به از بنده گی کردن و زیستن
• اگر مایه زندگی بندگی است
• دو صد بار مردن به از زندگی است
• بیاریم آن آب رفته به جوی
• مگر ز آن بیابیم باز آب روی
حکم اول
• نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت• نه بیگانه جائی در این خانه داشت
• مفاهیمی که حکیم طوس در این بیت به کار می برد، عبارتند از «دشمن»، «لانه»، «بیگانه»
1
مفهوم «دشمن»
مفهوم «دشمن»
• مفهوم «دشمن» در قاموس حکیم طوس باید ضمن بررسی شاهنامه تعیین شود.
2
مفهوم «لانه»
مفهوم «لانه»
• مفهوم «لانه» را حکیم طوس احتمالا به معنی پایگاه دشمن بکار می برد:
• افراد و یا اقوامی که طرفدار دشمن اند.
3
مفهوم «بیگانه»
• مفهوم «بیگانه» در قاموس حکیم طوس احتمالا به معنی دشمن بکار می رود.
• حکیم طوس در این بیت، از جامعه ای خالی از تضادهای اجتماعی سخن می گوید، جامعه ای خالی از بیگانه و دشمن، جامعه ای عاری از تضادهای طبقاتی و قومی، جامعه ای مبتنی بر برابری و صلح و دوستی.
• احتمالا منظور او جامعه اشتراکی اولیه است که بر ویرانه هایش جامعه طبقاتی بنا شده است.
• چون تنها در آن جامعه می توانست چنین شرایطی بر قرار باشد.
حکم دوم
• از آن روز، دشمن به ما چیره گشت• که ما را روان و خرد تیره گشت
• در قاموس حکیم طوس، از روزی دشمن بر ما چیره می شود که روان (روح) و خرد ما تیره می شود.
• بدین طریق، پیش شرط غلبه دشمن بر جامعه در تخریب ایدئولوژیکی نشان داده می شود:
• دشمن قبل از اینکه بطور مادی بر ما چیره شود، به اشاعه شعور خویش از طریق پایگاه داخلی اش می پردازد و پس از تخریب شعور ملی، یعنی پس از اعتبار بخشیدن به شعور ضد ملی می تواند به تسخیر کشور نایل آید.
• اگر منظور حکیم طوس از دشمن، نظام برده داری تحت لوای اسلام باشد، قبل از هجوم قوای به اصطلاح اسلام، ظاهرا ایدئولوژی اسلامی در جامعه، محبوبیت همه گیر شگرفی کسب می کند و راه برای پیروزی آسان اعراب باز می شود.
• در زمینه حمله اسکندر نیز همین روال و روند تکرار شده است و دادن لقب «خجسته» به اسکندر شاید نشانی از همین غلبه ایدئولوژیکی، پیش از غلبه نظامی باشد.
• این فراز از شاهنامه باید در رابطه با متن مربوطه حلاجی و درک شود.
• از همین حکم حکیم طوس می توان دریافت که او به چه طرز شگفت انگیزی به دیالک تیک وجود و شعور واقف بوده است:
• این درک فردوسی، درکی طراز لنینی است:
• شعور فقط به انعکاس وجود نمی پردازد، بلکه بنوله خود، وجود را می سازد!
• به خرد در فلسفه اجتماعی حکیم طوس جایگاه خاصی اختصاص داده می شود:
• خرد در آنجا به درجه موتور تحول اجتماعی ارتقا داده می شود و تخریب آن بطور منطقی به تخریب جامعه می انجامد:
• بدین طریق، می توان به نقش تعیین کننده ای پی برد که حکیم طوس در روندهای اجتماعی به سوبژکت جامعه و تاریخ قائل می شود.
• چنین درکی آنهم هزار سال پیش، عطر اندیشه های کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم را با خود دارد:
• این برخورد حکیم طوس به دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت ستایش انگیز است:
• دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت در فلسفه مارکسیستی در دو عرصه مختلف به خدمت گرفته می شود:
1
در عرصه تئوری شناخت
در عرصه تئوری شناخت
• در عرصه تئوری شناخت، نقش تعیین کننده در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت از آن اوبژکت است:
• برای اینکه محتوای شناخت نه در سوبژکت شناخت، بلکه در اوبژکت (موضوع) شناخت است.
2
در عرصه جامعه
در عرصه جامعه
• در عرصه جامعه اما نقش تعیین کننده در دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت از آن سوبژکت است:
• چون سازنده جامعه و تاریخ توده های مولد و زحمتکش اند!
• چون روندهای اجتماعی با روندهای طبیعی فرق بنیادی دارند:
• چون روندهای اجتماعی بر خلاف روندهای طبیعی بی سوبژکت نیستند!
• در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی از سوبژکتیویته (فاعلیت) سخن می رود.
• بدون سوبژکت جامعه و تاریخ، جامعه و تاریخ ساخته نمی شود.
• از این رو بردن شعور رهائی بخش به میان سوبژکت جامعه و تاریخ و سازماندهی سپاه پیکار رهایی بخش اجتناب ناپذیر است.
• حکیم طوس در همین بیت، به همین حقیقت امر بوضوح اشاره می کند و هر اندینشده ای را به حیرت می اندازد.
حکم سوم
• از آن روز این خانه ویرانه شد• که نان آورش مرد بیگانه شد
• حکیم طوس گذار جامعه بی طبقه به جامعه طبقاتی (برده دارای و یا فئودالی) را آغاز فاجعه می داند:
• تخریب جامعه با بدل شدن توده های مولد و زحمتکش به مزدور آغاز می شود:
• نان آور خانه، بنده و برده و غلام و رعیت اقلیت (طبقه حاکم خودی و یا اجنبی) می شود.
• اگر برداشت ما درست باشد، حکیم طوس کماکان طرفدار جامعه اشتراکی اولیه فروپاشیده است.
• شاهنامه بدین طریق در رثای کمونیسم اولیه سروده می شود.
• باید دید.
حکم چهارم
• بسوزد در آتش گرت جان و تن• به از بندگی کردن و زیستن
• این بیت تأییدی بر صحت حدس ما ست:
• در آتش سوختن را حکیم طوس بر بردگی برای زیست ترجیح می دهد:
• صریحتر و روشنتر از این نمی توان مخالفت خود را با نظام برده داری حاکم و جانبداری خود را از کمونیسم آغازین اعلام داشت.
• حکیم طوس در این بیت، دیالک تیک خودمختاری و وابستگی را به شکل دیالک تیک آزادی و بندگی بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن خودمختاری (آزادی) می داند.
• اینجا تنها ستایش کشکی از مقوله آزادی در میان نیست.
• اینجا پافشاری تئوریکی جدی بر ضرورت پاسداری از آزادی به مثابه معنای زندگی است:
• در فلسفه اجتماعی فردوسی، بدون آزادی، زیست انسانی از محتوای معنوی خود تهی می شود و به زباله بدل می گردد.
• شگفت انگیز تنفر خارق العاده ای است که سراینده این بیت نسبت به نظام طبقاتی داشته است!
حکم پنجم
• اگر مایه زندگی بندگی است• دو صد بار مردن به از زندگی است
• حکیم طوس در این بیت دیالک تیک نمود و بود (دیالک تیک پدیده و ماهیت) را به شکل دیالک تیک سایه و مایه بسط و تعمیم می دهد و بی کلامی ـ حتی ـ به نقش تعیین کننده بود (ماهیت، مایه) تأکید می ورزد:
• اگر ماهیت زندگی را بندگی تشکیل دهد، مرگ دوصد بار بهتر از زندگی است!
• این هنوز تمامت غنای فلسفی ـ دیالک تیکی نهفته در این بیت نیست:
• در این بیت دیالک تیک خودمختاری ـ وابستگی بار دیگر به شکل دیالک تیک آزادی و بندگی بسط و تعمیم داده می شود و نقش غول آسای غیر قابل قیاسی به خودمختاری (آزادی) اختصاص داده می شود که عطر اندیشه های غول های روشنگری در عصر جدید را به مشام می آورد:
• عطر اندیشه های جوردانو برونو را، عطر اندیشه های کانت ـ رسول بزرگ روشنگری ـ را که مقوله خودمختاری (Souveränität) را بر پرچم انقلابات بورژوائی آغازین نگاشته بودند.
• اکنون می توان دریافت که بشریت چه نعمت بزرگی را از دست داده است و بازتولید آن در پله متعالی دیگر چه ارزشمند است!
• کز برایش نه فقط می توان و باید از جان گذشت!
حکم ششم
• بیاریم آن آب رفته، به جوی• مگر ز آن بیابیم باز آب روی
• این راه حل حکیم دردمند طوس است:
• برگرداندن نظام کمونیستی آغازین و اعاده حیثیت بر باد رفته بشریت از این طریق!
• در فلسفه اجتماعی حکیم طوس، بشریت با سلب مالکیت بر وسایل تولید کمون خویش، بی آبرو شده است.
• این همان اندیشه ای است که برتولت برشت در اثر پر محتوای خود تحت عنوان «انسان خوب سچوان» نمایندگی می کند:
• جامعه طبقاتی حتی بهترین انسان ها را به خودفروش بدل می سازد و به قول حکیم طوس بی آبرو می سازد.
• اگرچه برگرداندن آب رفته به جوی در زمان حکیم طوس اوتوپی و رؤیا بوده ولی پس از توسعه غول آسای نیروهای مولده در دامن کاپیتالیسم، نه تنها امکان پذیر، بلکه ضروری است:
• عدم گذار به کمونیسم، آلترناتیوی جز سقوط به قهقرا نخواهد داشت!
یا سوسیالیسم و یا بربریت!
به قول حکیم سلحشور سرخ ـ روزا لوکزمبورگ!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر