۱۳۹۰ آذر ۱۴, دوشنبه

جامعه بورژوائی و دولت: هگل، مارکس و دو نوع از لیبرالیسم (2)

دومه نیکو لوسوردو
برگردان یدالله سلطان پور

2
هگل، مارکس و انتقاد از هولیسم (کل گرائی)

• احترام بی چون و چرا به استقلال و عزت انسانی در هر فرصتی و در هر منبری به حساب سنت لیبرالی گذاشته می شود و ضمنا مارکس و هگل به جرم عدم رعایت ان به محاکمه کشیده می شوند.

• بعد به اتهام قربانی کردن فرد منفرد و مشخص در قربانگاه کل سیری ناپذیر و بطور دلبخواهی تعریف شده در فلسفه تاریخ، حکم محکومیت هولیسم (کل گرائی) و یا ارگانیسیسم مارکس و هگل صادر می شود.


• ما اینجا قصد پرداختن به تناقض، دوپهلوئی و عدم تناسب این مقوله ها نداریم.


• حداقل در موردی قضیه بکلی وارونه جلوه داده می شود:

• چون این هگل بوده که لیبرال ها را به نادیده گرفتن فرد و قربانی کردن آن در قربانگاه عام متهم می کند.

• مدافعان لیبرالیسم اقتصادی بر ضد مداخله سیاست در عرصه اقتصاد به اعتراض دست می زنند.
• بنظر آنها اقتصاد باید به دست اوتوماتیسم های خود آن سپرده شود تا سرانجام خود بر بحران ها و اختلالات کوتاهمدت غالب آید و تعادل خود را مجددا بر قرار سازد.

• هگل در جواب لیبرالیسم اقتصادی می گوید:
• «ادعا می کنند که تعادل در عام برقرار خواهد شد.
• این اعای فی نفسه درستی است.
• اما ما اینجا بیشتر با منفرد سر و کار داریم تا با عام.
• کار هرگز نباید فقط در عام صورت گیرد.
• زیرا هدف، افرادند، به مثابه خاصیت.
• چون افراد محق اند.»
• (هگل، «فلسفه حقوقی»، جلد 3، ص 699)

• مراجعه کنید به دیالک تیک منفرد (خاص) و عام در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• انتقاد بمراتب روشنتر از هولیسم (کل گرائی) لیبرالی را می توان در آثار مارکس خواند.

• مارکس در اثر خود تحت عنوان «سرمایه»، با انتقاد بیرحمانه از نظریات سنت لیبرالی به توسعه انتقاد از آن می پردازد:


1
مانده ویل

برنارد مانده ویل (1670 ـ 1733)
پزشک، تئوریسین اجتماعی هلندی، مقیم انگلستان
مؤلف «افسانه زنبوران عسل»
او نه فضایل اخلاقی، بلکه مفاسد اخلاقی را سرچشمه رفاه عموم می دانست، که به پارادوکس مانده ویل معروف شده است.

• مانده ویل می نویسد:
• «برای خوشبخت کردن جامعه حتما باید اکثریت قریب به اتفاق مردم را جاهل و ذلیل نگه داشت.
»
• «منبع ثروت حتمی را توده های ذلیل قادر به کار تشکیل می دهند.
»

2
دستو ترسی

آنتوان لوئی کلود دستو تریسی (1754 ـ 1836)
فیلسوف فرانسوی
مؤسس مفهوم «ایدئولوژی»، بمثابه علم ایده ها

• مارکس بعدا رشته کلام را به دست دستو تریسی می دهد:
• «ملل فقیر، مللی اند که به ملت خوش می گذرد.
• ملل ثروتمند، اما مللی اند که ملت به نان شب محتاج است.
»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 23، ص 643، 677)

• آنچه که مارکس به تیغ تیز انتقاد می سپارد، عبارت است از «انطباق ثروت ملی با ذلت ملت»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 23، ص 753)

• مارکس بکرات به این موضوع اشاره می کند:
• در جامعه بورژوائی، «ثروت ملی ـ طبیعتا ـ با ذلت ملت انطباق کامل می یابد.
»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 23، ص 799)

• به همین دلیل، اقتصاد دانان «برای افزایش ثروت به اصطلاح ملی به دنبال وسایل مصنوعی می گردند تا ذلت ملت را شدت بخشند.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 23، ص 793)

• «انتقاد از اقتصاد سیاسی» که خطوط اصلی تفکر مارکس را تشکیل می دهد و در اثر اصلی مارکس تحت عنوان «سرمایه» به مثابه زیرعنوان بکار می رود، به انتقاد از هولیسم بورژوائی و لیبرالی اختصاص دارد که عوامفریبانه توده های عظیم افراد مشخص را به قربانگاه «خدائی دستور زبانی» تحت عنوان «ثروت ملی» می برد.
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 8، ص 542)

• این قربان کردن ها اغلب ابعاد غول آسائی به خود می گیرند:
• «گرسنگی در سال 1846 در ایرلند توفان بپا می کند و توده های میلیونی انسانی را به خاک سیاه می نشاند، انسان هائی که بدون استثناء فقیر و ذلیل اند.
• گرسنگی اما کمترین صدمه ای بر ثروت کشور نمی زند.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 23، ص 731)

• اغلب به مارکس تهمت زده می شود که او افراد مشخص را برای رسیدن به آماج های انقلابی، آلت دست قرار می دهد، انقلابی که او تئوری اش را تدوین کرده و در صدد تحقق آن بوده است.

• اما بیایید به انتقادات مارکس از شیوه رفتار بورژوازی لیبرال نظر مختصری بافکنیم:

1
انقلاب صنعتی


• «انقلابی بی سر و صدا در تاخت و تاز است و کسی را از دست آن نجاتی متصور نیست.
• انقلابی که انسان ها را زیرپای خویش له و لورده می کند و به همان اندازه به زندگی توده ها رحم می کند که زلزله به بود و نبود خانه هائی که تار و مار و ویران می سازد.
• تنها طبقات و نژادهائی زیر پای انقلاب له می شوند که قادر به تشکیل شرایط نوین زندگی نیستند.

• کودکانه تر و کوته بینانه تر اما نظرات اقتصاد دانانی اند که با تمام جدیت، عقیده دارند که این دوره گذار دردناک معنائی جز انطباق جامعه با غریزه ثروت طلبی سرمایه داران، زمینداران و پولداران ندارد.»

• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 8، ص 544)

2
انقلاب کشاورزی


• قبل از انقلاب صنعتی، از اواخر قرن شانزدهم تا اواخر قرن هجدهم، در انگلستان توفان انقلاب کشاورزی برخاست.

انقلابی که با تصاحب اراضی متعلق به خلق، تبدیل آنها به املاک خصوصی سرمایه داران، راندن و تاراندن توده های میلیونی دهقانی و با محروم کردن آنان از ممر معاش خویش، مراتع لازم برای گله های گوسفند تشکیل گشتند که صنایع در حال تأسیس نساجی لازم داشتند.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر