شین میم شین
حکم اول
• دو کس چه کنند از پی خاص و عامحکم اول
• یکی نیکمحضر، یکی زشتنام:
• یکی تشنه را تا کند تازه حلق
• دگر تا به گردن در افتند خلق
• سعدی در این حکم به مقایسه دو نفر می پردازد که هر دو به انجام کار واحدی مبادرت می ورزند:
• هر دو چاه می کنند، ولی با دو نیت متضاد.
• سعدی در این حکم، در آن واحد، چندین دیالک تیک ارزشمند را بسط و تعمیم می دهد:
1
• او دیالک تیک منفرد (خاص) و عام را به شکل دیالک تیک خاص و عام بسط و تعمیم می دهد.
• این دیالک تیک یکی از مهمترین دیالک تیک های فلسفه مارکسیستی است که مفصلا توضیح داده شده است.
• مراجعه کنید به دیالک تیک منفرد (خاص) و عام در ترانمای دایرة المعارف روشنگری
2
• سعدی از سوی دیگر، دیالک تیک خیر و شر را به شکل دیالک تیک نیک و زشت بسط و تعمیم می دهد.
• دیالک تیک خیر و شر در کتب مقدس بطرزی دوئالیستی مطرح شده اند:
• در کتب مقدس خیر و شر دو چیز مطلقا جدا از یکدیگرند.
• چنین چیزی در عالم واقع وجود ندارد:
• در عالم واقع نه خیر مطلق وجود دارد و نه شر مطلق.
• در عالم واقع چیز مونوپولار (تکقطبی) یافت نمی شود.
• در عالم واقع همه چیز بطرز دیالک تیکی وجود دارند، میدان وحدت و «مبارزه» اضدادند.
3
• سعدی از سوی دیگر، دیالک تیک محضر و نام را توسعه می دهد:
• دیالک تیکی ناآشنا و قابل بحث.
4
• سعدی اما بطرزی مستور، دیالک تیک نمود و بود را به شکلی غامض و ناپیدا بسط و تعمیم می دهد:
• دو نفر بظاهر چاه می کنند.
• نمود هر دو کار یکسان است.
• چاه چاه است، بی اعتنا به سوبژکت، بی اعتنا به حفار چاه!
• اما یکی از حفارها به قصد تولید آب و سیراب کردن مردم، چاه می کند.
• پس یکی از چاه ها به قصد خدمت به خلق است.
• این ماهیت چاه اول است.
• چاه دوم به قصد آزار خلق حفر می شود و ماهیتش خیانت به خلق است.
• سعدی از سوئی به خواننده شعر خویش تفکر مفهومی را می آموزد و او را با یکی از مهمترین شناخت افزارهای دیالک تیکی آشنا می سازد، ولی ضمنا نقش تعیین کننده را در دیالک تیک مربوطه اثبات می کند.
• این کار همیشگی سعدی است!
• این هنر بی بدیل شیخ شیراز است!
• کمتر کسی ـ همچنان و هنوز ـ بسان سعدی به فوت و فن های تفکر دیالک تیکی آشنائی دارد.
• نمود واحدی در خدمت دو ماهیت متضاد است:
• چاه (نمود) برای خدمت به خلق (ماهیت اول)
• چاه (نمود) برای خیانت به خلق (ماهیت دوم)
• سعدی نشان می دهد که نمود واحدی می تواند به دو بود (ماهیت) متفاوت و چه بسا متضاد تعلق داشته باشد.
• سعدی بی کلامی ـ حتی ـ به خواننده شعرش می آموزد که فریب نمود (ظاهر) چیزها را نباید خورد، بلکه به بود (ماهیت، باطن) آنها باید اندیشید زیرا در دیالک تیک نمود و بود، نقش تعیین کننده از آن بود (ماهیت) است و نه نمود.
• کسانی که در مکتب های صد سال پیش، کتب سعدی را به مثابه کتب درسی آموزش دیده بودند، بطور اوتوماتیک، دیالک تیکی می اندیشیدند.
• گور مادر بزرگش را حریفی به پدر پیرش نشان داده بود که به همه چیز شباهت داشت، به غیر از گور:
• نه سنگ قبری، نه نام و نشانی بر سنگی از خفته در گور!
• پیر مرد در پاسخ معترض، بیدرنگ دست در خورجین دیالک تیکی به میراث برده از سعدی برده بود و شناخت افزاری را برای اثبات صحت شیوه عمل خویش بیرون آورده بود:
• صورت زیبای ظاهر هیچ نیست!
• تا توانی سیرت زیبا بیار!
• این طرز برخورد سعدی و پیر مرد قابل بحث است، هدف ما اما ـ قبل از همه ـ نشان دادن آموزش عمیق تفکر مفهومی در محضر شیخ شیراز است.
• نیکمحضر و زشتنام هر دو عمل ظاهرا واحدی ، ولی ماهیتا متضادی را انجام می دهند:
• نیکمحضر از سر خیرخواهی و انساندوستی (برای سیراب کردن مردم) چاه می کند.
• زشتنام، اما برعکس، از سر انسان ستیزی (برای انداختن مردم به چاه).
• سعدی به خواننده از داوری ساده لوحانه و براساس ظاهر چیزها، پدیده ها و سیستم ها هشدار می دهد.
• هر نظری در باره هر چیزی باید بر اساس دیالک تیک نمود و بود، دیالک تیک پدیده و ماهیت، دیالک تیک ظاهر و باطن انجام گیرد و نه بر مبنای نمود و ظاهر آن.
• نمود و ظاهر هرچیز در پیوند تنگاتنگ دیالک تیکی با بود و ماهیت و باطن آن قرار دارد و لذا باید برای شناخت هر چیز از نمود به بود راه گشود و به کشف قانونمندی های درونی آن نایل آمد.
حکم دوم
• بنالید درویشی از ضعف حال• بر تندروئی خداوند مال
• سعدی در این حکم نیز دیالک تیک نمود و بود را به شکل دیالک تیک رو و خو بسط و تعمیم می دهد.
• سعدی خوی انسان ها را امری مادر زادی، طبیعی، جبلی و ماهوی تلقی می کند و میان رو و خو رابطه مکانیکی برقرار می سازد:
• هر خوبروئی در قاموس سعدی خوشخو ست و هر زشت روئی، بد خو!
حکم سوم
• چو بیت المقدس، درون پر قباب• رها کرده دیوار بیرون خراب
• سعدی در این حکم دو دیالک تیک مهم را به خواننده شعر خویش آموزش می دهد:
1
• او از سوئی، دیالک تیک داخلی و خارجی را به شکل دیالک تیک درون و برون بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن داخلی (درون) می داند.
• دیالک تیک داخلی و خارجی یکی از شناخت افزارهای دیالک تیکی مهم در فلسفه مارکسیستی است که مستقلا توضیح داده خواهد شد.
• موضع مارکسیسم هم همان موضع سعدی است!
2
• سعدی از سوی دیگر و در واقع، نیز دیالک تیک نمود و بود را به شکل دیالک تیک برون و درون بسط و تعمیم می دهد و نقش تعین کننده را از آن بود (درون) می داند.
• فهم دیالک تیکی سعدی شگفت انگیز است.
• او برای نشان دادن تضادمندی و وحدتمندی همزمان درون و برون عرفا، آنها را به بیت المقدس تشبیه می کند، که درون شکوهمند و برون مخروبه و بی جلال و بی زرق و برق دارد.
• عارف در قاموس سعدی، دیالک تیکی از آشفتگی برونی و انتظام درونی است، دیالک تیکی از فقر نمودین (ظاهری) و غنای ماهوی (داخلی، درونی) است.
• چون در دیالک تیک نمود و بود، نقش تعیین کننده از آن بود است، پس شیوه زیست عارفان در قاموس سعدی، ایدئال است:
• صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
• تا توانی سیرت زیبا بیار!
• البته این نظر سعدی در باره عرفا قابل بحث است:
• سعدی خود نیز در رابطه با عرفا موضع متزلزلی دارد:
• گاهی به هنگام نیاز می ستاید و ایدئالیزه می کند و گه می کوبد و محکوم می کند.
• درون عرفا نیز در واقع آشفته است.
• بدون خرد رهنما و تفکر رهگشا از کدام انتظام درونی می توان سخن گفت.
• عارف کذائی در واقع کار و مشغله ای جز ساختن خیالی عمارات کاغذین و فروپاشی فوری آنها ندارد.
• آه و سوز و ناله و فغان او از همین واقعیت امر سرچشمه می گیرد.
• کسی نمی تواند در آن واحد هم در ستیز با حقیقت باشد و هم سعادتمند باشد.
• سعادت حقیقی در جستجو و کشف حقیقت و در وفاداری و عشق بدان است.
عشق به حقیقت شاید اصیل ترین عشق ها ست، که دیالک تیک درون و برون را جلال واقعی و استوار می بخشد.
با پرستش خیال و موجودات خیالی فقط می توان به خود فریبی و عوامفریبی دست زد، ولی نمی توان «درون پر قباب» داشت.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر