۱۳۹۰ آذر ۲۶, شنبه

«بیگانگی» (1)

پروفسور ورنر شوفن هاور
پروفسور مانفرد بور
برگردان شین میم شین

• بیگانگی به رابطه اجتماعی و یا به وضع کلی تاریخی ـ اجتماعی اطلاق می شود که در آن، روابط میان انسان ها بمثابه مناسباتی میان اشیاء و چیزها جلوه گر می شوند و فراوده های حاصل از کردوکار مادی و معنوی انسان ها، مناسبات اجتماعی، نهادها، مؤسسات و ایدئولوژی ها در مقابل انسان ها بمثابه قدرت های بیگانه و مسلط برآنها قد علم می کنند.

I
فرم های بیگانگی

• این امر تاریخی ـ اجتماعی ـ قبل از همه ـ در فرم های زیر بروز می کند:

1
• در فرم بیگانگی اقتصادی

• برای مثال، کالا پرستی


2
• در فرم بیگانگی سیاسی

3
• در فرم بیگانگی ایدئولوژیکی

4
• در فرم بیگانگی مذهبی

• مراجعه کنید به مذهب، فتیشیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

*****

• این وضع بیگانگی ـ بویژه در کاپیتالیسم ـ خصلت فراگیری کسب می کند.

• ریشه های مفهوم «بیگانگی» درکلمات لاتینی زیرند:

1

• الیه ناتیو که به معنی بیگانگی، تجسم (جسمیت بخشیدن)، واگذاری مالکیت چیزی به غیر، حراج کردن چیزی، سقوط و زوال است.

2

• الیه ناره که به معنی واگذاری مالکیت چیزی به غیر، بیگانگی، دو شقه شدن، تحت سلطه غیر در آوردن، به دست غیر دادن.

II
بیگانگی در اقتصاد کلاسیک انگلیس

• بیگانگی در اقتصاد سیاسی بورژوائی کلاسیک انگلیس، به معنی «مالکیت چیزی را به غیر واگذار کردن» بکار می رفت.

III
بیگانگی در تئوری های حقوق طبیعی قرارداد اجتماعی

• بیگانگی در تئوری های حقوق طبیعی قرارداد اجتماعی قرن هجدهم میلادی، به معنی «انتقال» («تجسم»، «واگذاری مالکیت چیزی به غیر»، «خسارت») آزادی اولیه به قدرت بیگانه با فرد (مثلا جامعه، فرمانروا، سلطه گر) بکار می رفت.

• (حقوق طبیعی مفهوم اساسی آموزش های اخلاقی، تئوری های دولت و یا تئوری های حقوقی است که بر بنیان نظام هستی طبیعی و یا الهی و یا خصایص طبیعی انسانی، هنجارهای تکلیفی لازم برای همزیستی انسان ها، رفتار اخلاقی آنها و تحول نظام سیاسی و حقوقی جامعه بوجود می آید. مترجم)

• مراجعه کنید به حقوق، حقوق طبیعی، حقوق اولیه، حقوقو شهروندی و غیره در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

IV
بیگانگی در فلسفه هگل

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (1770 ـ 1831)

• هگل مفهوم «بیگانگی» را در یکی از آثارش تحت عنوان «فنومنولوژی روح» بمثابه مقوله مرکزی برای ارائه تحلیل دیالک تیکی فراگیر از روند تاریخ مورد استفاده قرار می دهد.

• مفهوم «بیگانگی» اینجا با مفهوم «تجسم» ـ بلحاظ محتوا ـ انطباق پیدا می کند و در تفسیر تخیلی و عرفانی تاریخ از سوی هگل، بمثابه روند خودتحقق بخشی «ایده مطلق» حاکی از معانی زیرین است :

1
معنی اول مفهوم «بیگانگی»

• مفهوم «بیگانگی» به معنی عرصه و یا پله دگرگشتن و شیئیت یافتن ایده در طبیعت و تاریخ است.
• ایده ای که در روند توسعه خویش، به خودشناسی دست می یابد، بر ازخودبیگانگی غلبه می کند و به وحدت با خویشتن خویش نایل می آید.

2
معنی دوم مفهوم «بیگانگی»

• مفهوم «بیگانگی» در طرح کلی ایدئالیستی هگل، حاکی از آن است که کار عبارت است از نیروی محرکه هر توسعه و تکاملی در جهان ارواح بیگانه گشته با خویش، یعنی در تاریخ واقعی.

• در فلسفه هگل، انسان ها با جسمیت بخشیدن بر نیروهای ماهوی خویش، یعنی با پراتیک اجتماعی خویش، خود تاریخ خود را می سازند و کار بمثابه روند خود سازی انسانی تلقی می شود.

• البته هگل تحت عنوان «کار»، کردوکار معنوی صرف (در رابطه با دانش مطلق بمثابه خاتمه دادن به از خود بیگانگی) را می فهمد.

• مفهوم هگلی بیگانگی اولا حاوی تصوراتی از بیگانگی اقتصادی در شرایط کاپیتالیستی است، ثانیا حاوی تصوراتی از بتواره سازی فراورده های تولید اجتماعی است.

• هگل اما هرگونه شیئیت یافتن نیروهای ماهوی انسانی را در روند کار (بی اعتنا به شرایط تولید و نوع تصاحب فراورده های تولیدی) بمثابه نشانه های بیگانگی تفسیر می کند و بدین طریق، بیگانگی به عنوان یک اکت (عمل) معنوی صرف (که در هر وضع و حال اجتماعی تا «ختم» آن) آفت و بلای لاعلاج جلوه گر می شود.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر