ابربشر نیچه
بخش دیگری از چالش میم با فا
1
فا
بحثی که شما مطرح کرده اید ذیل متن انتخابی ام از کتاب حکمت شادان، چند اشکال داشت:
نخست آن که هیچ ربطی به متن انتخابی ام نداشت و بعد آن که به کلیّات پرداخته اید و به جای آن که نظرتان را درمورد آن چند سطر گزیده ی کتاب بنویسید به تأثیر چنین اندیشه ای ـ درنگاهی کلان ـ بر اجتماع پرداخته اید.
2
میم
• حق به نحوی از انحا با شما ست:1
فا
بحثی که شما مطرح کرده اید ذیل متن انتخابی ام از کتاب حکمت شادان، چند اشکال داشت:
نخست آن که هیچ ربطی به متن انتخابی ام نداشت و بعد آن که به کلیّات پرداخته اید و به جای آن که نظرتان را درمورد آن چند سطر گزیده ی کتاب بنویسید به تأثیر چنین اندیشه ای ـ درنگاهی کلان ـ بر اجتماع پرداخته اید.
2
میم
• من جزء (منظور مندرج در یک سطر شما) را در دیالک تیک جزء و کل و منفرد (خاص) (منظور مندرج در یک سطر شما) را در دیالک تیک منفرد (خاص) و عام مورد تأمل قرار داده ام.
• رابطه جزء با کل، منفرد با عام به رابطه شاخه با درخت می ماند و یا به رابطه درخت با باغ و یا جنگل.
• می توان واله جزء و منفرد (شاخه) شد و درخت (کل و عام) را فراموش کرد و یا واله درخت (جزء و منفرد) شد و باغ را و یا جنگل را (کل و عام را) از یاد برد.
• ولی نمی توان به ارزیابی حتی دست و پا شکسته ای از آن نایل آمد.
• کسی که از کل و عام شروع به حرکت نکند، پس از اتلاف وقت و انرژی، سرش به سنگ شکست می خورد و مجبور می شود که به سراغ کل و عام برود.
• به عنوان مثال:
• می توان در باره عدم و وجود خدا با افراد مذهبی سر و کله زد.
• و پس از اتلاف انرژی و وقت ملتفت شد که باید از حل مسئله اساسی فلسفه آغاز کرد:
• از حل این مسئله که آیا ماده (واقعیت عینی) زاده روح (شعور، ایده، خدا) است و یا روح (شعور، ایده، خدا) زاده ماده (واقعیت عینی) است.
• حل پیشاپیش این مسئله، بار چالشی سنگینی را از دوش آدمی برمی دارد.
• بعد می توان در زمینه بود و نبود خدا به بحث نشست.
• اما راجع به «نظر درمورد آن چند سطر گزیده ی کتاب!»
• شما نوشته اید که رشته معینی را خوانده اید و نمی خواهید پا از لحاف آن رشته بیرون نهید.
• فقط از چیزهائی خوش تان می آید، مثلا از افاضات نیچه.
• این حق شما ست.
• روی سلایق شخصی افراد که نمی شود، بحث کرد.
• در باره درجه حقیقت احکام می توان بحث کرد.
• ظاهرا برای شما زنده زنده سوزاندن 6 میلیون انسان (به قول نیچه برده، زباله و نه ابربشر از قماش هیتلر و گوبلز و هرمان هرینگ و غیره) مسئله ای نیست.
• این هم حق شما ست و در این زمینه همفکران بیشماری دارید.
• در این جور موارد نمی توان بحث کرد.
• فقط می توان غم خورد.
• اگر توان غمخواری برای کسی در این روزگار تیره و ظلمانی باقی مانده باشد.
3
فا
چون اینجا درج نمودید، به عنوان مخاطب، لازم دیدم چند سطری بنویسم که در دائره المعارفم، به آن اتلاف وقت نمی گویند!
فا
چون اینجا درج نمودید، به عنوان مخاطب، لازم دیدم چند سطری بنویسم که در دائره المعارفم، به آن اتلاف وقت نمی گویند!
4
میم
• خیلی ممنون.میم
5
فا
این که نوشته اید :«اهمیت ندادم به اینکه نظر را شما فرمولبندی کرده اید و یا نظر دیگری را از آن خود کرده اید».
من هرگز نظر کسی را ازآن خود نکرده ام، آن هم در مورد نیچه!
فا
این که نوشته اید :«اهمیت ندادم به اینکه نظر را شما فرمولبندی کرده اید و یا نظر دیگری را از آن خود کرده اید».
من هرگز نظر کسی را ازآن خود نکرده ام، آن هم در مورد نیچه!
6
میم
میم
• منظورم از مفهوم «از آن خود کردن نظری»، آشنائی و درک و هضم و قبول آن بود.
• چنین کاری ـ فی نفسه ـ عیب نیست.
• منظور من این بود که صاحب نظر در وهله نخست، مطرح نیست، بلکه خود نظر مطرح است.
• دلیل:
• چون صاحب نظر در طی توسعه و تکامل ناگزیرش، می تواند نظرش را مورد تجدید نظر قرار دهد، تصحیح کند، رد کند، ولی خود نظر همچنان به جای خود می ماند و داوری می طلبد.
7
فا
و در تمامی مقاله ها و مطالبم اگر جایی کوچک ترین استفاده ای از منبعی کرده ام، حتما نوشته ام و ارجاع داده ام به اصل منبع.
فا
و در تمامی مقاله ها و مطالبم اگر جایی کوچک ترین استفاده ای از منبعی کرده ام، حتما نوشته ام و ارجاع داده ام به اصل منبع.
8
میم
میم
• چنین کاری را هر کسی می تواند بکند و قاعده هم بر این است.
• ولی این کار فرمال، مانع ان نمی شود که نظر مطروحه مورد بازاندیشی قرار نگیرد و در صورت لزوم نقد نشود.
• من هم ـ قبل از همه ـ نه خود شما را، بلکه نظر مطروحه از سوی شما را، تقدیس جرثومه هائی از نوع نیچه را به نقد کشیده ام.
• شما می توانید با اقامه دلیل منطقی، نظرات مرا رد کنید.
• اینکه شما در نوشته های تان به ذکر منبع می پردازید و یا نه، ربط چندانی به موضوع بحث ندارد.
9
فا
در عین این که سال ها ست مرید هیچ بتی نیستم و چقدر به دلم نشست وقتی درکتاب " نیچه برای معاصران" از او خواندم:
نمی خواهم کسی درچیزی ادای مرا درآورد و پس از من پیروی ام کند ، می خواهم هرکسی پی خود برود و خود را برفیبد.
10
میم
فا
در عین این که سال ها ست مرید هیچ بتی نیستم و چقدر به دلم نشست وقتی درکتاب " نیچه برای معاصران" از او خواندم:
نمی خواهم کسی درچیزی ادای مرا درآورد و پس از من پیروی ام کند ، می خواهم هرکسی پی خود برود و خود را برفیبد.
10
میم
• می توان مرید هیچ بتی نبود و در عین حال بت پرست بود.
• چگونه؟
• می توان بتی از خویشتن خویش تراشید و به پرستش آن نشست!
• خودپرستی ظاهرا ـ و فقط ظاهرا ـ با بت پرستی تفاوت و تضاد دارد، ولی نه ماهیتا.
• ضمنا من نگفتم که شما ادای نیچه را در می آورید.
• کاش فقط ادای او را در می آوردید.
• شما ایده های تعفن انگیز او را اشاعه می دهید، وجهه بر باد رفته او را به او برمی گردانید.
• هر نام دیگری که خواستید می توانید بدان بدهید.
• ولی نام ها تغییری در ماهیت ها نمی دهند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر