به مانند دل من، که هنوز از حوصله و ز صبر من باقی است در او
به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند!
تحلیل واره ای از گاف سنگزاد
3
مضمون (محتوای) شعر
ادامه
شبتاب
• «هنوز از شب، دمی باقی است!»3
مضمون (محتوای) شعر
ادامه
شبتاب
• می خواند در او، شبگیر
• و شبتاب از نهانجایش به ساحل می زند سوسو.
• به مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
• به مانند دل من، که هنوز از حوصله و ز صبر من باقی است در او
• به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند
• و مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
• نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
• در این تاریکمنزل می زند سوسو.
سیاوش
هنوز
قید زمان، نشانه ای از تداوم و طولانی بودن شب تا اکنون.
هنوز
قید زمان، نشانه ای از تداوم و طولانی بودن شب تا اکنون.
• سیاوش بطرز غریبی ما را به یاد خودمان می اندازد.
• این متد تحلیل سیاوش، همان متدی است که ما پس از جست و جوی عرقریز و آزمایش های گونه گون بدان رسیده ایم و دیری است که تمرین می کنیم.
• کشف شگفت انگیزی است.
• از تشابه شگرف در شگفتیم!
• مفهوم «هنوز» از جامعه شناسی، جهان شناسی، روانشناسی و جهان بینی نیما پرده برمی دارد.
• مفهوم «هنوز» حاکی از آن است که شب می بایستی تاکنون دهها کفن پوسانده باشد.
• این اتفاق قانونمند اما هنوز رخ نداده، ولی دیر یا زود رخ خواهد داد:
• از شب فقط دمی (نفسی) باقی است:
• شب لب گور ایستاده است!
• شب در حال احتضار است و آخرین نفس هایش بسختی می کشد.
• در همین واژه «هنوز»، امید خروشان نیما نعره می کشد، خوش بینی (اوپتیمیسم) انقلابی نیما، باور بی برو برگرد نیما به پایان قانونمند و ناگزیر شب!
سیاوش
شب
1
شب که دمی از آن باقی است، هنوز سلطه وسیطره خود را دارد، به ترتیبی که به هیچ گونه رنگی از سحر و سپیده دم و صبح در آن نیست، اما در آغاز خود نیز نیست.
شب
1
شب که دمی از آن باقی است، هنوز سلطه وسیطره خود را دارد، به ترتیبی که به هیچ گونه رنگی از سحر و سپیده دم و صبح در آن نیست، اما در آغاز خود نیز نیست.
• سیاوش مفهوم به مفهوم، شعر نیما را به رشته تحلیل می کشد.
سیاوش
2
به سبب حضور طولانی شب است که چراغ روشنائی بخش کاسته و کاهیده به سوسو افتاده است.
2
به سبب حضور طولانی شب است که چراغ روشنائی بخش کاسته و کاهیده به سوسو افتاده است.
• سیاوش در این حکم، میان عمر شب و غلظت نور چراغ تناسب معکوس برقرار می کند:
• هرچه شب طولانی تر باشد، به همان میزان روغن چراغ کمتر می شود.
• کاسته شدن از روغن چراغ به کاسته شدن از غلظت نور منجر می شود و چراغ به سوسو می افتد.
• درک منطقی سیاوش ستایش انگیز است:
• چراغ در مبارزه بی امان بر ضد ظلمت، تمام توش و توانش را و شیره جانش را فدا کرده و به سوسو افتاده است.
سیاوش
3
از شب است که دل مرد بیدار به ناشکیبائی می رود:
به مانند دل من، که هنوز از حوصله و ز صبر من باقی است در او
3
از شب است که دل مرد بیدار به ناشکیبائی می رود:
به مانند دل من، که هنوز از حوصله و ز صبر من باقی است در او
• نیما در این مصراع، بیش از آن برای گفتن دارد که سیاوش می پندارد.
• فقط چراغ نیست که با شب به مصاف سرنوشت ساز برخاسته.
• مرغ شبگیر نیز خنجر آوازش را در سینه ستبر شب بی وقفه و بی امان فرو می کند.
• کرم شبتاب هم با دشنه نورش به پیکر سیاه شب یورش غافگیرانه می برد.
• در دل نیما هم آتشی نامرئی زبانه می کشد.
• شاید منظورش، نبرد ایدئولوژیکی ـ روانی ـ آرزوئی ـ عاطفی با شب باشد!
• ناشکیبائی و بی تابی دل نیما از رخنه شعور رهائی بخش (تئوری) در جانش حکایت دارد و بی صبری اش نه بی صبری منفعل، بلکه فعال است:
• برزین آذرمهر در شعری تحت عنوان «سفر دریائی» این ایده را با «کشیدن بی وقفه سنگ بر سنگ» تبیین می کند:
برزین آذرمهر
• گر گرفته تن من از تن شب• تيرگی در ته شب باخته رنگ
• می کشم بيهده تا چند من اين سنگ به سنگ؟
• این همان بی تابی نیمائی است!
• برای غلبه بر شب، همه نیروها ـ هر یک به سیاق و سلیقه خویش ـ در کارند.
• بیداری نیما نیز نه بیداری منفعل، بل بیداری فعال است.
سیاوش
4
و از شب است که خیال، پرواز می گیرد، اما خیال های عشق تلخ.
به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند!
4
و از شب است که خیال، پرواز می گیرد، اما خیال های عشق تلخ.
به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند!
• از همین مصراع شعر نیما می توان به تضاد شعله ور میان شب و نیما پی برد:
• نیما خیال عشق تلخ خویش را به مرغ شبگیر تشبیه می کند و به نوبه خود با ساز و برگ تخیل عشق تلخ خویش به شب یورش می برد.
• این معنائی جز مبارزه ایدئولوژیکی در جامه شعر ندارد.
سیاوش
5
و هنوز شب است که بر این تاریکمنزل قیر سیاهش را فرو می بارد.
5
و هنوز شب است که بر این تاریکمنزل قیر سیاهش را فرو می بارد.
• سیاوش بسان جراحی زبردست و کارآزموده، گام به گام کالبد مفهوم «هنوز» را می شکافد و تشریح می کند.
• شب همچنان و هنوز حتی اگر هم دمی از آن باقی مانده باشد، به مقاومت سرسختانه خویش ادامه می دهد.
• خیلی ژرف و زیبا ست، شیوه تحلیل سیاوش!
سیاوش
6
وحشتناک آن، که شب حیات و هستی دارد!
6
وحشتناک آن، که شب حیات و هستی دارد!
• کشف غول آسائی است:
• به چه دلیل سیاوش به این نتیجه می رسد؟
سیاوش
7
زیرا نیما می گوید:
«هنوز از شب، دمی باقی است!»
7
زیرا نیما می گوید:
«هنوز از شب، دمی باقی است!»
• سیاوش می خواهد اثبات کند که منظور نیما از شب، نه شب طبیعی، بلکه شب اجتماعی است.
سیاوش
8
در «او» (شب) شبگیر می خواند.
آری، این شب بکلی با آن تاریکی حاصل از گردش زمین و افول خورشید تفاوت دارد.
اما کمر این شب دیرپا نیز شکسته است، گرچه صبحش پدیدار نیست.
8
در «او» (شب) شبگیر می خواند.
آری، این شب بکلی با آن تاریکی حاصل از گردش زمین و افول خورشید تفاوت دارد.
اما کمر این شب دیرپا نیز شکسته است، گرچه صبحش پدیدار نیست.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر