۱۳۹۰ آذر ۱۷, پنجشنبه

چاله ها و چالش ها (103)

تأملی در نظرات راوی (2)
گاف سنگزاد

1
رقابت و انحصار با هم دیالک تیکی را تشکیل می دهند!

• حق با راوی است:
• ما با دیالک تیک رقابت و انحصار سر و کار داشته ایم.

دیالک تیک رقابت و انحصار، دیالک تیکی عینی است و از محتوای بسیار غنی برخوردار است.
• گذار از مرحله رقابت آزاد به انحصار را مارکس نیز بنا بر قوانین توسعه جامعه سرمایه داری پیش بینی کرده بود.

• دیالک تیک رقابت و انحصار حتی در مراحل بسیار توسعه یافته سرمایه داری در فرم های مختلف به حیات خود ادامه می دهد:

• این دیالک تیک عینی از آغاز همراه همیشگی توسعه سرمایه داری بوده است.

• حتی در جامعه فئودالی ما با نوعی از دیالک تیک خودمختاری و وابستگی سروکار داشته ایم:

• اربابان فئودال نیز در این دیالک تیک بسر می بردند و بنا بر تغییر تناسب قوا قطب خودمختار سلب اختیار می شد و ارباب قوی تر، ثروت و قدرت کلانتری را در دست خود متمرکز می ساخت.

2
مضمون انحصار از همان اول در بطن پویش و لیبرالیسم سرمایه نهفته بود و آزادی برای او معنای به جز رشد و توسعه بی پایان (انحصار) معنا نمی داد.

• در این حکم راوی قدری بی دقتی به چشم می خورد، ولی منظور درست ایشان را نمی توان در آن تشخیص نداد:
• سیر توسعه و تکامل جامعه سرمایه داری بطور عینی در راستای گذار از رقابت آزاد به انحصار صورت می گرفت.

• این حقیقت امر البته در همان دیالک تیک رقابت و انحصار تبیین یافته است:

• در دیالک تیک رقابت و انحصار نقش تعیین کننده از آن انحصار است و پیروزی اش غیرقابل انکار.

• لیبرالیسم اما ایدئولوژی خاص مرحله مبتنی بر رقابت آزاد سرمایه داری است.


• اگر دیالک تیک فرم و محتوا را در نظر گیریم، شاید بتوانیم لیبرالیسم را فرم ایدئولوژیکی محتوای (و یا به قول راوی، مضمون) سرمایه داری مبتنی بر رقابت آزاد تلقی کنیم.


• با توسعه محتوا (سرمایه داری مبتنی بر رقابت آزاد) فرم (قالب و داربست)، یعنی لیبرالیسم منفجر می شود:

• محتوای نوین (سرمایه داری انحصاری) فرم نوینی می طلبد و در مکاتب مختلف فلسفه و تئوری شناخت امپریالیستی (کانتیانیسم، نئوکانتیانیسم، تومیسم، نئوتومیسم، پوزیتیویسم، نئوپوزیتیویسم، فلسفه حیات، اگزیستانسیالیسم، ویتالیسم، رلاتیویسم، وولونتاریسم، اگنوستیسیم، اسکپتیسیسم و غیره و غیره) گام به گام توسعه داده می شود، تا اینکه تحت عنوان فاشیسم، ناسیونال ـ سوسیالیسم و امثالهم قد علم می کند و جای لیبرالیسم منفجرگشته را می گیرد.
3
بنا بر این لیبرالیسم و انحصار دو وجه یک دیالک تیک هستند که یکی از خصلتهای ذاتی پویش سرمایه را از همان بدو تولد تشکیل داده و فقط در ادراک دو گانه (دوآلیستی) می توانند بعنوان خصایل انتزاعی زیست کنند.

• فرمولبندی این حکم راوی دقیق نیست.
• فرمولبندی قبلی ایشان دقیقتر بود:
• دیالک تیک رقابت و انحصار، نه دیالک تیک لیبرالیسم و انحصار.

• لیبرالیسم جزو عناصر متعلق به خطه روح است، در حالیکه رقابت و انحصار به خطه ماده تعلق دارند.

• ضد دیالک تیکی لیبرالیسم می تواند برای مثال، فاشیسم باشد.

• شاید به پیروی از ایده راوی بتوان از دیالک تیک لیبرالیسم و فاشیسم سخن گفت:

• شاید بتوان گفت که فاشیسم در بطن لیبرالیسم به مثابه نطفه در حال توسعه وجود داشته، تا روزی بر آن غالب آید و جانشین آن شود.
• راوی هم به نحوی از انحاء همین نظر را نمایندگی کرده اند.

• پژوهش لوسوردو نیز از این حقیقت امر پرده برمی دارد، بی آنکه با صراحت راوی بر زبان آورد.

• ولی
در هر صورت، لیبرالیسم با انحصار، دیالک تیکی نمی سازد.

• برای اینکه دو چیز با یکدیگر دیالک تیکی تشکیل دهند، باید آندو در همزیستی و «ستیز» همزمان باشند.

• ایدئولوژی و جهان بینی سرمایه داری انحصاری بر گور لیبرالیسم تشکیل می گردد، برگور مدرنیته، کانت و هگل و فیشته و فویرباخ.
• هیتلر و نیچه، هایدگر و غیره به اندازه طاعون از هگل و کانت و انقلاب کبیر فرانسه و غیره خوش شان می آید.

4
حتی در دوران انحصارات نیز رقابت یک از خصایل آن را تشکیل داده و نمیتوان آن را از مضمون سرمایه داری انحصاری جدا کرد.

• علیرغم فرمولبندی نادقیق این حکم، حق با راوی است:
• وقتی رقابت و انحصار دیالک تیکی را تشکیل دهند، یکی بدون دیگری نمی تواند وجود داشته باشد.

• رقابت کماکان وجود دارد، ولی در فرم های مختلف.

• طبقه حاکمه برای حفظ پایگاه اجتماعی خود به اقشار میانه نیاز حیاتی دارد و لذا آگاهانه به بازتولید طبقه متوسط (بورژوازی کوچک و متوسط) کمک می کند، کمک عجیب و غریبی که با ضرب و شتم همراه است.

• طنز عجیبی است:

• طبقه متوسط را می کشد و از نو زنده می کند تا بکمک آن ادامه دهد و دوباره قبض روحش کند تا بار دیگر از نو احیا کند.

5
اینکه در این رابطه دیالکتیکی این دو وجه، وجه عمده تضاد و تناسب قدرت گذاری آنها چگونه خود را نمودار می سازد، مباحثاتی است که باید با هر مرحله پیشرفت و تکامل نیروهای تولیدی از یک طرف و روابط تولیدی از طرف دیگر در جامعه سرمایه داری مورد ملاحظه قرار گیرد.

• این حکم بکلی نادرست است.
• اولا در دیالک تیک رقابت و انحصار نقش تعیین کننده از آن انحصار است.
• ثانیا دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، دیالک تیک بنیادی هر شیوه تولید است و اگر آن را به شکل دیالک تیک طبقات بسط و تعمیم دهیم، به دیالک تیک کار و سرمایه، به دیالک تیک طبقه سرمایه دار و پرولتاریا می رسیم.
• نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن نیروهای مولده است.

• چرا؟


• برای اینکه دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، بسط و تعمیم دیالک تیک محتوا و فرم است و در دیالک تیک محتوا و فرم، نقش تعیین کننده از آن محتوا (نیروهای مولده) است.


• این تضاد دیری است که ملتهب است، از این روست، که از بورژوازی معاصر به عنوان بورژوازی به تعویق افتاده سخن می گویند.

• ریشه اقتصادی بحران عمومی در همین تضاد است.

• ایراد نگرشی (و متدئولوژیکی) دیگر در این حکم راوی، فراموش کردن عینیت تضادها و کلا دیالک تیک ها ست.

• در بحث قبلی نیز به این ایراد اشاره شد.

• تضادهای جامعه عینی اند، اقطاب تعیین کننده آنها معلوم اند.

• این حقیت امر نه در مباحثات تعیین می شود و نه بطور سوبژکتیف.

6
در این موازنه روابط تولیدی و اجزاء تشکیل دهنده آن (شکل مالکیتی، تقسیم کار و مناسبات .....در حین کار، و سهم هر کس از محصول و مازاد) رابطه ایستا و جامد نیست و تحت تاثیر قدرت تناسب این سه جزء نیز تغییر می یابد

• در این حکم راوی هم عدم دقت در کاربست مفاهیم به چشم می خورد، اگر چه آن هم حاوی نکات ارزنده و درستی است:
• مفهوم «موازنه» (احتمالا میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی) ظاهرا جای تضاد دیالک تیکی را می گیرد و نقش تعیین کننده نیروهای مولده (محتوا) از یاد می رود.

• اجزاء متشکله مناسبات تولیدی نیز با عدم دقت و شتابزده برشمرده می شوند:

• شکل مالکیتی به جای مناسبات مالکیت
• تقسیم کار در مناسبات تولیدی وارد می شود.
• احتمالا منظور ایشان تقسیم ثروت تولید شده است.
• مناسبات ... در حین کار؟
• سهم هرکس از محصول مازاد (اضافه ارزش و یا اضافه محصول کار) همان مناسبات تقسیم ثروت تولید شده است.
• مناسبات تولیدی به مثابه فرم در دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی نقش درخور و مهم و ارتجاعی ئی اکنون بازی می کند.
• هیچ قطبی در هیچ دیالک تیک، هیچکاره (به قول راوی ایستا و جامد) نیست

• اشکال جدی در حکم زیرین راوی است که حاوی نکته درستی است:

• مناسبات تولیدی «تحت تاثیر قدرت تناسب این سه جزء نیز تغییر می یابد»

• مناسبات تولیدی قبل از همه در نتیجه توسعه نیروهای مولده کم و بیش تغییر می یابد و نه در اثر تغییر سه جزء مورد نظر راوی در مناسبات تولیدی.

• تغیر سه جزء یاد شده در نتیجه مبارزات طبقه کارگر و ضمنا در نتیجه توسعه نیروهای مولده صورت می گیرد و تغییر تعیین کننده و راستین در مناسبات تولیدی در نتیجه انقلاب اجتماعی صورت می گیرد.

• با تشکر از راوی

پایان
ویرایش از دایرة المعارف روشنگری است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر