۱۳۹۰ آذر ۷, دوشنبه

برگ هائی از یک دفتر (8) (بخش آخر)

خروش رعد و توفان است، درخش خنده‌‌ های برق بر شولای باران است!

جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)

• نشسته بر ستیغ کوه
• ابر خون
• کشیده راه تا هامون

• زمین از خشم می لرزد
• هوا رنگ دگر دارد

• خروش رعد و توفان است
• درخش خنده‌‌ های برق
• بر شولای باران است

• صدای سیل از جا کنده می آید
• صفیر تیرهای
• از کمان افکنده می آید.

• زمانه گشته دیگرگون
• دل از کین و عداوت خون

• نفس از خشم توفنده
• طنین گام‌‌ ها بر راه
• کوبنده

• زمان در کار تدبیر است
• ترنگ تیر و
• زخمازخم شمشیر است

• جوانی بر کشیده چنگ
• زند تا مهر باطل
• بر طلسم پیر پر نیرنگ


• کنونم:

• حمله‌ ای شبگیر
• گسست و ریزش زنجیر

• صدای یار
• خروش کاوه در پیکار

• کنونم:

• رزم رویاروی
• نفیر شیر
• فرود تیغه شمشیر

• شکست پیکری بر خاک
• صدای ضجه ی ضحاک !

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر