۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

آیا ولادیمیر لنین فیلسوف بود؟

طرح از طراح محترم مجله هفته
مه ـ تی گفت:
«می ـ ان ـ له فیلسوف بود! »
برتولد برشت
توم ایپلداور
سرچشمه:
http://www.kominform.at

برگردان میم حجری

• آیا ولادیمیر لنین فیلسوف بود؟

• آیا پراتیک سیاسی ولادیمیر لنین بر شالوده ای فلسفی استوار شده بود؟

• در حال حاضر ـ در دوره هژمونی پسا مدرن در گفتمان فلسفی ـ چنین پرسشی محلی از اعراب ندارد و پاسخ آن پیشاپیش روشن است:
• لنین دیگر کی است؟
• لنین چطور می تواند فیلسوف باشد؟
• این عمله!
• این هپیلی هپو!

• اما اگر پیشداوری ها را کنار نهیم و نظری بر آثار لنین بافکنیم، درمی یابیم که قضیه از قراری بکلی دیگر است:
• نه یکبار، بلکه دوبار باید هشدار داد:
• کلیه آثار ولادیمیر لنین عمیقا فلسفی اند!

• امروز صد و سی و پنجمین زاد روز لنین است!

• به همین مناسبت، همین سؤال را تکرار می کنیم:

• آیا ولادیمیر لنین یک فیلسوف بود؟

• پاسخ به این پرسش را به عهده کسی می گذاریم که به عنوان شاعر، نویسنده و نمایشنامه نویس از ارج و احترام همه گیر برخوردار است، ولی تا دیرباز کمتر کسی حاضر بود، او را به عنوان فیلسوف به رسمیت بشناسد، منظور ما برتولت برشت است.

• برتولت برشت در اثر خود، «کتاب چرخش ها» رشته کلام را به دست مه ـ تی می دهد:
مه ـ تی می گوید:
• «در باره می ـ ان ـ له خیلی ها بر آنند که او سیاستمدار بزرگی بوده است، ولی له ـ په را فیلسوف بزرگی می نامند.

• مه ـ اوتی گفت:
• «پراتیک له ـ په ثابت کرده که او فیلسوف بزرگی نبوده است.
• پراتیک می ـ ان ـ له اما ثابت کرده که او فیلسوف بزرگی بوده است!
• می ـ ان ـ له در فلسفه پراتیسین بود و در پراتیک فیلسوف!»

• برتولت برشت در اینجا با دقتی خارق العاده تکخال خود را بر روی میز می زند:
• تکخال موسوم به دیالک تیک پراتیک و تئوری را!

• تئوری فلسفی برای ولادیمیر لنین، «نگرشی» منفعل و تماشاگر صرف نیست که به خاطر خودش وجود داشته باشد، خودش هدف خودش باشد.
• فلسفه باید تبیین عملی خود خود را در کنش جنبش انقلابی پیدا کند و از تجارب جنبش انقلابی تغذیه کند.

• اما هرکس بخواهد که از این درک لنینی تئوری ـ پراتیک نتیجه بگیرد که لنین «در واقع»، مسئله گذاری های فلسفی، مسئله اونتولوژیکی مربوط به وجود و موجود و یا مسئله مربوط به شرایط امکان شناخت انسانی را بطور به اصطلاح پوزیتیویستی پرده پوشی می کند و یا آن را به «مسئله واره ای» بدل می سازد، اشتباه می کند.

• هانس هاینتس هولتس در اثر سه جلدی خود تحت عنوان «تاریخ مسائل دیالک تیک» این مسئله را به شرح زیر فرمولبندی می کند:
• «لنین با ادامه دادن سختگیرانه به آموزش های فلسفی، تاریخی ـ نظری و اقتصادی مارکس و انگلس، میدان عمل مارکسیسم را وسعت بخشید.
• آن سان که می توان از «فلسفه سیاست» سخن گفت.
• لنین ضمنا تئوری سیاسی را با پی افکندن شالوده فلسفی عام در تئوری شناخت و اونتولوژی دیالک تیکی تعمیق بخشید و با آندو پیوند داد.»

• هسته اونتولوژی و تئوری شناخت لنینی را «تئوری انعکاس» تشکیل می دهد که اغلب مورد سوء تفاهم قرار گرفته است.
• لنین فرصت تکمیل تئوری انعکاس را پیدا نمی کند و به آخر نمی رساند.
• ما در «طرح» لنین و در تذکرات او در انتقاد از امپیریوکریتیسیسم، با اشارات و نطفه های آغازین این تئوری مواجه می شویم که به نیت ادامه یافتن و سیستماتیک گشتن طرح شده اند.

• لنین «انعکاس» را خاصیتی تلقی می کند که خاص ماده است و با احساس خویشاوند است.

• مراجعه کنید به انعکاس در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• لنین در طرح خود خاطرنشان می شود که همه چیزها را باید در پیوند با یکدیگر در نظر گرفت.
• بدین طریق، می توان تفکر را به مثابه رابطه بازتابی ئی در مناسبات متقابل یونیورسال و دوجانبه تلقی کرد.

• این اشارات لنین هانس هاینتس هولتس را بر آن داشته که او بویژه در اثر خود تحت عنوان «دیالک تیک و انعکاس» و همچنین در بسیاری از آثارش، از «انعکاس» به مثابه استعاره دقیق برای تقارن ساختاری (ایزومری ساختاری) وجود و تفکر سخن گوید و مونادئولوژی لایب نیتس (موناد به مثابه آئینه زنده)، سیستم دیالک تیکی هگل و تئوری «مناسبات مادی» مارکس را در رابطه با آن ببیند.

• هانس هاینتس هولتس با به خدمت گرفتن اشارات لنین و با ادامه دادن به آنها، تئوری انعکاس را به مثابه هسته اونتولوژیکی دیالک تیک ماتریالیستی توسعه و تکامل می بخشد.

• علاوه بر این «هسته» فلسفیدن لنینی، امروزه می توان گشتاورهای دیگری را نیز برای سمتگیری انقلابی و مبارزاتی ثمربخش و حاصلخیز ساخت.
• از آن جمله است ـ به عنوان مثال ـ تئوری لنینی نقش «فاکتور سوبژکتیف»

• مراجعه کنید به دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• این تئوری لنینی می تواند بد فهمیده شود و بلحاظ نظری «ولونتاریستی» (اراده گرائی) تفسیر شود.

• لنین در چارچوب تئوری «فاکتور سوبژکتیف»، یعنی تئوری سوبژکت سیاسی و انقلابی، تعریف مبتنی بر آموزش های هگل و مارکس را از دیالک تیک جبر و اختیار استخراج می کند.

• مراجعه کنید به دیالک تیک جبر و اختیار در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• برای کسانی به پرسش «آیا ولادیمیر لنین فیلسوف بود؟» به تحقیر می نگرند و آن را دمده و کهنه می نامند، ذکر نقل قول دیگری از برتولت برشت بی ضرر و ضروری است:

• «یکی از شاگردان مه ـ تی گفت:

• «آنچه که شما تدریس می کنید، چیز تازه ای نیست!
• همین چیزها را کا ـ مه و می ـ ین ـ له تدریس می کردند و چه بسا افراد بیشمار دیگر نیز.»

• مه ـ تی جواب داد:
• «می دانم.
• من این چیزها را تدریس می کنم، برای اینکه تازه نیستند.
• هراس من این است که فراموش شوند و مردم خیال کنند که آنها فقط در ایام گذشته اعتبار داشته اند.
• آیا چیزهای بیشماری وجود ندارند که آموزش من در مورد آنها کاملا تازه است؟»

کلام واپسین

برای سمتگیری ضد امپریالیستی کنونی، پرداختن به فلسفه ولادیمیر لنین ـ حتی در عرصه های خشک ـ ضروری است!
زیرا تنها به برکت آن می توان به بنیان و شالوده لازم برای درک درست آزادی تاریخی و مبارزه انقلابی دست یافت!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر