۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه

دیالک تیک تمدن زدائی (6)

دکتر ورنر سپمن
برگردان شین میم شین

5
نیروی محرکه درونی برای خودستیزی


• با جنایت به عمل آمده در اسلو (نروژ) که در بعد خود و در عارضه تمدن ستیزش، پدیده ای «یکباره» نیست، شکاف ها و حقایق پشت پرده «مدل جوامع مبتنی بر دولت جامعه گرا» در کشورهای اسکاندیناوی نمایان شدند، جوامعی که در آنها دپرسیون (فشار روحی)، خودکشی، زورگوئی، اعمال خشونت آمیز و الکلیسم اشاعه فراگیر یافته است.

• اینکه رمان ها و فیلم های جنائی کشورهای اسکاندیناوی از قساوت ها و حماقت های بیرحمانه مملو اند، شاید تصادفی نباشد.
• این رمان ها و فیلم های جنائی می توانند انعکاس روندهای بیگانگی بنیادی ئی باشند که با ادا و اطوار نمایشی مبنی بر «همبستگی» و «همبودگرائی» قابل استتار نبوده اند.

• اکنون بیش از اندازه روشن شده که پوسته تمدن در این جوامع به چه میزان نازک و سست و بی بنیاد است.

اولاف پالمه (1927 ـ 1986)
سیاستمدار سوسیال ـ دموکرات سوئد
نخست وزیر سوئد (1969 ـ 1986)
در 28 فوریه سال 1986 در داخل شهر استکهلم از فاصله ای اندک به گلوله بسته شد و به قتل رسید.


• قتل اولاف پالمه در سال 1986 از سست بنیادی توهم «بهشت» دولت اجتماعی در این جوامع حکایت داشت:

• سرمایه داری با به اصطلاح «سیمای انسانی» نیز ماهیتا سرمایه داری می ماند، سرمایه داری ئی که میان انسان ها دیوار می کشد، انسان ها را از هم جدا می کند، تکه تکه می کند، متلاشی می سازد، می پراکند، حسیات ضد اجتماعی آنها را تیز و تشدید می کند و نیروی محرکه درونی خودستیز آنها را تحریک می کند.

• جوامعی که در آنها اصل انتزاعی بهره وری سرمایه بر منافع حیاتی بنیادی سیطره دارد، جوامعی که در آنها اصل به حاشیه راندن اجتماعی و خود آلت دست سازی فردی رواج چشمگیر دارد، تحت سیطره گرایشات خودستیز قرار می گیرند.
• زیرا این جوامع (در بهترین حالت) به بار آوردن انسان های گیج و سردرگم و چه بسا خرد و خراب می پردازند، انسان هائی که بخش اعظم شان بلحاظ روانی چنان ساختاربندی شده اند که زیر سلطه این تصور باطل قرار می گیرند که با اعمال مخرب هیولا آسا باید نسبت به خشونت وارد شده بر خویشتن واکنش نشان داد.

• علیرغم همه تلاش ها در جهت ماستمالی کردن قضایا، علیرغم تمرکز متداول بر سرگذشت فردی «جانیان منفرد»، یکی از از کارکنان اداره جنایات آلمان لب مطلب را بر زبان می آورد:
• در آلمان نیز کم نیستند، کسانی که اختلالات روانی مشابهی دارند، ولی منبع اصلی خطر هیچکدام از اینها نیستند.

• «بمب های ساعتی جاندار» اما به اندازه کافی وجود دارند:
• آنچه که روانکاوی «تخریب ضد اجتماعی شخصیت» می نامد و همه جا به عنوان بیماری «اختلال روانی» برسمیت شناخته می شود، یک تا دو درصد جمعیت آلمان بدان مبتلا هستند.

• در شهرهای بزرگ از قبیل فرانکفورت دهها هزار تن از این جور بیماران روانی زندگی می کنند که امکان بروز جنایت و خشونت مشابه در آنها نیز وجود دارد.


• اما تشخیص اینکه با کدامیک از این بیماران روانی همه سد و بندها در هم خواهد شکست، دشوار است.

• بویژه تشخیص اینکه کی آنها بنا بر فانتزی غیرعادی خود، دست به بیرحمانه ترین جنایات خواهند زد، آسان نیست.

• برای بروز آمادگی به تخریب و خودستیزی عوامل سه گانه زیر لازم می آیند:


1

• ترکیبات روزمره خاصی

2

• تجارب نومیدساز فردی

3

• دلایل و بهانه های ایدئولوژیکی

• آنها می توانند (بسان شیوه های عملیات) متنوع باشند.

• عملیات تروریستی اما با منطق توسعه فرماسیون اجتماعی از خط خارج شده انطباق دارند.

• عملیات تروریستی حاکی از آنند که نیاز فردی به تخریب، انعکاس شرایط اجتماعی گشتنی است که در آن شرایط شبکه گرایشات تخریبی اجتماعی ـ فرهنگی قاعده است و نه استثناء.

• عملیات خشونت امیز ـ قبل از همه ـ نه برای جانی، بلکه برای جامعه در کلیتش بمثابه منفذ تخلیه فشار عمل می کند، منفذی که از آن، کینه انبارگشته و انرژی تجاوز و هجوم منتج از آن «تخلیه» می شود.

و نهایتا در آن، اجبار کلکتیف به خودستیزی تبیین می یابد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر