۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

جهان و جهان بینی فریدون مشیری (3)

فریدون مشیری (1305 ـ 1379)
شین میم شین

اشکی در گذرگاه تاریخ

• از همان روزی که دست حضرت قابیل
• گشت آلوده به خون حضرت هابیل

• ازهمان روزی که فرزندان آدم
• زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
• آدمیت مرد
• گرچه آدم زنده بود

• از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
• ازهمان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
• آدمیت مرده بود

• بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
• گشت و گشت
• قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
• ای دریغ
• آدمیت برنگشت

*****
• قرن ما
• روزگار مرگ انسانیت است
• سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
• صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
• صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجا ست
• قرن موسی چومبه ها ست
• روزگار مرگ انسانیت است

*****

• من که از پژمردن یک شاخه گل
• از نگاه ساکت یک کودک بیمار
• از فغان یک قناری در قفس
• از غم یک مرد در زنجیر ـ حتی قاتلی بر دار
• اشک در چشمان و بغضم در گلو ست
• و اندر این ایام زهرم در پیاله، زهر مارم در سبو ست
• مرگ او را از کجا باور کنم

*****
• صحبت ازپژمردن یک برگ نیست
• وای جنگل را بیابان می کنند
• دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
• هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
• آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

*****
• صحبت از پژمردن یک برگ نیست
• فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

• فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
• فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
• در کویری سوت و کور

*****

• در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
• صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
• گفتگو از مرگ انسانیت است

• موسی چومبه:
• سمبل خیانت به وطن در قرن بیستم که دوست صمیمی پاتریس لومومبا رهبر رهایی طلبان کشور زئیربود که به او خیانت کرد و او را تحویل استعمارگران بلژیکی داد و آنها پاتریس را تکه تکه کردند.


تحلیل واره ای بر شعر
اشکی در گذرگاه تاریخ

• در این شعر فریدون مشیری، ظاهرا برهه معینی از تاریخ بشریت مورد تحلیل استه تیکی قرار می گیرد:
• برهه ای از تاریخ بشریت که با مرگ هومانیسم (آدمیت) آغاز می شود.

• ما برای اجتناب از کلی گوئی و داوری انتزاعی به تحلیل جزء به جزء این شعر می پردازیم:


حکم اول
• از همان روزی که دست حضرت قابیل
• گشت آلوده به خون حضرت هابیل

• ازهمان روزی که فرزندان آدم
• زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
• آدمیت مرد
• گرچه آدم زنده بود .

• صحبت شاعر از شعله ور گشتن تضاد میان دو فرزند حوا و آدم، موسوم به هابیل (مظهر خیر) و قابیل (مظهر شر) است.
• هابیل (سمبل خیر) به دست قابیل (سمبل شر) به قتل می رسد و فاجعه آغاز می شود.

• بی اعتنا به وقوف تئوریک شاعر به محتوای شعر خویش، می توان گفت که صحبت او از گذار بشریت از جامعه بی طبقه به جامعه طبقاتی است.



• با گذار ناگزیر بشریت از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی کمونیستی اولیه به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری، وحدت هومانیستی جامعه بشری شکاف شگرفی برمی دارد:
• جامعه بشری به دو قطب دیالک تیکی استثمارگر و استثمار شونده تجزیه می شوند، به دو طبقه آنتاگونیستی (آشتی ناپذیر) برده دار و برده.

• به احتمال قوی همین گذار است که در کتب مقدس در فرم تضاد دو برادر آغازین فرمولبندی می شود.


• مرگ آدمیت در قاموس شاعر هومانیست ـ فریدون مشیری ـ نیز با گذار جامعه بشری از جامعه بی طبقه به جامعه طبقاتی آغاز می شود.


حکم دوم

• از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

• آدمیت مرده بود .

• فریدون مشیری به قصه دیگری از کتاب مقدس (قرآن) چنگ می زند تا تداوم شکاف طبقاتی در جامعه بشری را نشان دهد:
• یوسف نیز مظهر زیبائی محض است، به دست برادرانش به چاه افکنده می شود تا یعقوب در سوگ فرزند گمگشته اش خون بگرید.

• در هیئت یعقوب، در واقع بشریت است که در سوگ هارمونی و هماهنگی گمگشته خون می گرید:

• برادری از بین رفته و ستم همه گیر گشته است.

• اینجا هم خواه و ناخواه صحبت از فروپاشی جامعه کمونیستی آغازین و تشکیل جامعه طبقاتی مبتنی بر استثمار و ستم در نقطه دیگری از کره ارض است:

• تولد نظام برده داری از بطن نظام برابری و برادری آغازین، برده گشتن برادر بوسیله برادر، نهاده شدن غل و زنجیر بردگی بر گرده و دست و پای اکثریت اعضای جامعه، خشن ترین فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی.

حکم سوم

• ازهمان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

• آدمیت مرده بود

• فریدون مشیری احتمالا از تاریخ و دلایل ساختمان دیوار چین بی خبر بوده است:
• دلیل ساختمان این دیوار عظیم، جلوگیری از هجوم لاینقطع اقوام به اصطلاح «وحشی» بوده که همه آثار تمدن و فرهنگ چینی را به آتش می کشیدند.

• ولی در هر صورت این سمبل را هم شاعر هومانیست برای نشان دادن مرگ آدمیت به خدمت می گیرد.

• اینجا هم سخن از اجبار است، اینجا هم سخن از تازیانه و شلاق برادر بر برادر است.
• اینجا هم سخن از فنای هارمونی، مهر و محبت آغازین است.

حکم چهارم

• بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب

• گشت و گشت
• قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
• ای دریغ
• آدمیت برنگشت

• اینجا هم دریغ و درد شاعر هومانیست از تداوم و استمرار جامعه طبقاتی مبتنی بر استثمار و ستم است:
• نسل ها پی در پی جا عوض می کنند، ولی هومانیسم (آدمیت) احیا نمی شود.

• به زبان فلسفی، نفی نفی تحقق نمی یابد:

• نافی به نوبه خود نفی نمی شود.

• جامعه طبقاتی ادامه حیات می دهد، بی هومانیسم، بی هارمونی، بی هماهنگی مادی و معنوی!


• آدم ها ادامه حیات می دهند، اما در غیاب غم انگیزآدمیت.

• فریدون مشیری شاعری تا مغز استخوان بشردوست است، طرفدار برادری انسان ها ست، طالب مهر و محبت میان بنی بشر است.


• فریدون شیری در این میان تنها نیست:
• ادبیات خلق های جهان کم وبیش به همین غم سرشته است:
• تراژدی های یونان باستان ماجرای گریستن خون است در سوگ هارمونی بربادرفته، در سوگ جامعه کمونیستی آغازین.

• تنهائی و اندوه سینه سوز امیرالمؤمنین و درد دل مکرر با چاه ها احتمالا اندوه همین هارمونی بربادرفته است.


• چرا این اندوه این چنین ژرف و ریشه مند و فراموش ناشدنی است؟


• شاید علت آن این باشد که جامعه کمونیستی آغازین طولانی ترین فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی ئی بوده است که بشریت به مثابه نوع از سر گذرانده است:

• فرماسیونی که ریشه های عمیق در روان و روح بنی بشر دوانده است!

• نیاکان بشر پس از پشت سر نهادن دوران توحش، ببرکت توسعه نسبی نیروهای مولده، اولین فرم همبود خویش را تشکیل می دهند و دوران جامعه اشتراکی و یا کمونیستی اولیه آغاز می شود.
• بنا بر محاسبات دانشمندان و باستان شناسان، دوران کمون اولیه حداقل بیست تا سی هزار سال دوام می آورد.

• در تمامت طول همبود اشتراکی آغازین، نه از مالکیت خصوصی خبری هست و نه از خصومت های طبقاتی.

• هابیل و قابیل در همبود صلح آمیز به همزیستی ادامه می دهند.
• واژه هومانیسم واژه ای بیگانه و نا آشنا ست، چرا که هومانیسم تجسم واقعی دارد، چرا که آدمیت زنده و سرحال و شاداب است.

• افسانه اخراج حوا و آدم از بهشت، به بهانه سرپیچی از قوانین الهی، بی شک و تردید بیان مذهبی گذار بشریت از کمون اولیه به جامعه برده داری و طبقاتی است.

• ادبیات جهان باستان در شرق و غرب نیز به انعکاس استه تیکی همین گذار دردآلود از جامعه بی طبقه به جامعه طبقاتی می پردازد.


• این گذار اگرچه بلحاظ فرم خشن و خونین و زجرآمیز است، ولی بلحاظ محتوا گامی از نازل به عالی است، سیری از رکود به پیشرفت است.


• اگر شعرای دوران برده داری قادر به درک این حقیقت امر نبودند، شاعر قرن بیستم، حداقل باید بدان واقف باشد.


• گذارهای اجتماعی دردناک اند، ولی علیرغم آن ضروری و مثبت اند.

• اصولا هر تولدی دردناک است، هر روش و رشدی با افت و خیزها و خونین و مالین گشتن ها همراه است.


• گذار از جامعه اشتراکی اولیه به جامعه طبقاتی همانقدر اجتناب ناپذیر بوده که تولد هرکودکی اجتناب ناپذیر است.

• اگر کودک بدلیلی قادر به ترک رحم مادر نگردد، هم خود می میرد و هم مادر.
• جامعه بشری نیز به همین سان.

• اگر گذار از کمون اولیه به جامعه برده داری صورت نمی گرفت، همبود بشری بطور کلی مضمحل می گردید.


• روندهای اجتماعی از گردنه دیالک تیک جبر و اختیار می گذرند.

• گذار از جامعه بی طبقه به جامعه طبقاتی بنا بر جبر تاریخ تعیین می شود و در دیالک تیک جبر و اختیار، نقش تعیین کننده از آن جبر است.

• اختیار بنی بشر به نسبت توسعه نیروهای مولده است که انسان مولد یکی از عناصر مهم آن است.

• انسان ها به دلخواه، جامعه بی طبقه را با جامعه طبقاتی جایگزین نمی سازند، بلکه بناچار به حکم سرپیچی ناپذیر تاریخ گردن می نهند:

• توسعه نیروهای مولده در آن دوره، تنها از طریق برقراری نظام برده داری میسر بوده است.

• بشریت چاره دیگری نداشته است.

• درک ماتریالیستی تاریخ، یعنی همین.


• انسان ها تاریخ و جامعه خود را خود می سازند، ولی با نیروهای مولده ای که از نسل های پیشین به میراث می برند.
• این سطح نازل توسعه وسایل تولید و علم و فن بشری است که او را به برقراری مناسبات تولیدی برده داری وادار می سازد، به برده کردن بنی نوع بشر نیز.

• جنبه سوبژکتیف ماجرا فقط بخشی از این ماجرا ست، آنهم نه بخش تعیین کننده آن.


• مرگ فرزندان آدم به دست یکدیگر بیان سمبلیک ستم سیستم برده داری است.

• پیامبران، دوهزار سال قبل نمی توانستند برای توجیه نظام برده داری دلیل بهتری ارائه دهند.
• آنها می بایستی برای ستم اجتماعی ریشه فطری بتراشند و نظام اجتماعی حاکم را بطرزی سوبژکتیویستی توجیه کنند:
• آنها می بایستی روندهای اجتماعی را ناتورالیزه کنند:
• چون آدم ها طبیعتا و فطرتا مظهر شر اند، پس به برده کردن یکدیگر می پردازند و بدین طریق نظام برده داری برقرار می شود.
• پس نظام طبقاتی امری طبیعی و عادی و ناگزیر و ازلی ـ ابدی است!

• برخی از شعرای معاصر حتی برای توضیح ستم کاپیتالیستی به همین شیوه سوبژکتیویستی باطل استدلال می کنند.


• اما برای درک دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت درایت مارکسیستی لازم است.

• انسان طبیعتا و فطرتا خوب و بد وجود ندارد.

• تئوری بنیاد نیک و بد یاوه فاشیستی ئی بیش نیست.

• انسان در جامعه تربیت می یابد.

• جامعه طبقاتی انسان خاص خود را بار می آورد.

• اصولا میان انسان ها فرق ماهوی وجود ندارد.

• با تغییر مناسبات تولیدی، با لغو مالکیت خصوصی بر وسایل اساسی تولید، زمینه عینی لازم برای تحول سوبژکت اجتماعی نیز فراهم می آید.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر