برتولت برشت
برگردان میم حجری
• اندیشنده همیشه دوست دخترش را به سبب تجمل پرستی سرزنش می کرد.برگردان میم حجری
• روزی از روزها متوجه شد که او چهار جفت کفش دارد.
• دوست دختر اندیشنده، پوزش خواهانه گفت:
• «دلیلش این است که من چهار نوع پا دارم!»
• اندیشنده خنده اش گرفت و پرسید:
• «اگر یکی از آنها پاره شود، چه خواهی کرد؟»
• دوست دختر اندیشنده متوجه شد که طرف دوهزاری اش نیفتاده و گفت:
• «اشتباه کردم، نه چهار نوع، بلکه پنج نوع پا دارم.»
• بدین طریق، دوهزاری اندیشنده بالاخره افتاد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر