۱۳۹۰ مهر ۵, سه‌شنبه

سایه دراز اوبژکتیویسم (4)

در زمینه پارادوکس های«خوانش نوین مارکس»
دکتر ورنر سپمن
برگردان شین میم شین

4
گذار از مجرد به مشخص


• مبلغین «خوانش جدید مارکس» در برخورد به تحلیل مارکس از کاپیتالیسم در پناه اظهارات لوژیستیستی، هاله نمودین حقایق امور را نخست به نفع خویش دارند.
• زیرا مارکس واقعا هم تئوری عام شیوه تولید کاپیتالیستی را در عالی ترین مرحله انتزاع چارچوب استدلالی خویش توسعه می دهد، تئوری ئی که خود را در مفاهیم مجرد (انتزاعی) و فرضیه های قانونی و مجموعا در شبکه ای از مقولات منطقی نمودار می سازد.

• مارکس می بایستی هم به انجام این کار مبادرت ورزد و گرنه هرگز نمی توانست به رمزگشائی «قانون حرکت» سرمایه داری و اصول بازتولید عام که مبنای فرم وجودی مشخص هر کدام از آنها هستند، نایل آید.

• با توضیح تئوریکی منطق پیوند کلی، روندهائی شناخته می شوند و واقعیات اموری (مثلا خصلت استثمار کاپیتالیستی) روشن می گردند که در غیر این صورت، برای حواس انسانی دسترس ناپذیر می مانند.


• بدین طریق، همزمان تمیز چیزهای ماهوی از چیزهای غیرماهوی امکان پذیر می گردد.
• در فرمولبندی تعمیم های تئوریکی، انتزاع از «چندجانبگی» امپیری ضرورت پیدا می کند.
• «چندجانبگی» امپیری باید هم همیشه در مد نظر باشد.
• زیرا تحلیل قانون و کلیت، فقط مرحله میانی است:
• ساخته های منطقی باید مرتب با روندهای تاریخی در رابطه قرار داده شوند و گرنه جوهر خود را از دست می دهند.

• در چارچوب خوانش به اصطلاح «جدید» مارکس، مقوله های اقتصادی خودمختار و مستقل می شوند و زندگی خاص خود را در پیش می گیرند.
• آنها اما برای مارکس، «تنها انتزاعاتی از مناسبات رئال اند» که به نوبه خود پله های نفوذ تحلیلی در واقعیت اجتماعی عینی محسوب می شوند و برای به محک زدن وضوح و انطباق براهین و تعاریف منطقی بطور مداوم مورد استفاده قرار می گیرند.
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 4، ص 552)

• در پایان روند از آن خود کردن امپیریکی و روند وساطت تئوریکی بازگشتی (در صورت نیاز) می توان صحت مقوله ها را مورد بررسی قرار داد و تلاش های جدیدی را در جهت نفوذ در کلیت اجتماعی از موضع دقیقتری به عمل آورد.

• این شیوه برخورد را مارکس به مثابه «گذار تعالی جو از مجرد به مشخص» نام داده است.

• مراجعه کنید به گذار از مجرد به مشخص در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• مفاهیم تدقیق یافته در این روش، از نقطه نظر هر متفکر دیالک تیکی، ترجمان فرم های حرکت جامعه به فرم های فکری (ایده ای) اند:
• آنجا هم که «شیوه نگرش منطقی» یکه تاز میدان است، این شیوه نگرش ـ به نظر انگلس ـ «عملا چیزی تاریخی است.
• با این تفاوت که آن فرم تاریخی برهنه و عریانی است، عریان از تصادفات مزاحم.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 13، ص 475)

• به قول انگلس، در اثر مارکس تحت عنوان «کاپیتال» نیز «توسعه منطقی» روی هم رفته «در عرصه مجرد محض» محبوس نمی شود، «بلکه درست برعکس، به توهمات تاریخی، به اصطکاک مداوم با واقعیت» نیاز می افتد.
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 13، ص 475)

• باید برکسی وحی بخصوصی نازل شده باشد تا بتواند در این دلایل، نشانی از «تحریف» درک مارکس از متد پیدا کند.
• اینگو البه ـ رئیس دانشکده تئوری اجتماعی شهر بوخوم ـ از «شایعات» راجع به شیوه «منسوب» به مارکس سخن می گوید.
• زیرا مارکس بی هیچ ابهامی و با صراحت تمام از ضرورت بیمه کردن امپیریکی (دعاوی. مترجم) سخن می گوید:
• از پیوند دیالک تیکی منطقی ـ تاریخی سخن می گوید:
• «این چیزها باید در جزئیات شان مورد بررسی قرار گیرند تا معلوم شود که چرا بورژوا خود را و کارگران را شکل می دهد و چرا جهان را با خیال راحت، به میل خود مدل بندی نمی کند.
»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 23، ص 779)

• مراجعه کنید به دیالک تیکی منطقی ـ تاریخی

از آنجا که تصریحات مارکس و انگلس دلیلی بر کمترین شک و شبهه باقی نمی گذارند، «مفسران جدید مارکس» برای نجات خویش اعلام می کنند که مارکس همیشه در «سطح» عالی (تعریف شده از سوی خودشان) قرار نداشته است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر