• راوی پس از قرائت قصه خانم گاف مبنی بر اینکه «خیلی ها اگر از خیلی چیزها دفاع نکنند، به نفع آن چیزها ست!
• خیلی ها اگر سنگ خیلی از چیزها را به سینه نزنند، سنگین تر اند!»، به طرح پرسش زیر پرداخت:
• «راستی چرا و معیار اینکه چه کسی این حق را تعیین و مشخص می کند، چیست یا کیست؟»
• خانم گاف پس از تأملی گفت:
• «معیار حقیقت احکام در دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف تعیین می شود و در این دیالک تیک در عرصه تئوری شناخت، نقش تعیین کننده از آن قطب اوبژکتیف است.
• چرا؟
• برای اینکه محتوای شناخت در اوبژکت شناخت است و نه در سوبژکت شناخت.
• اما اکنون این سؤال مطرح می شود که اوبژکت کر و کور و لال شناخت چگونه می تواند به داوری درخور در باره صحت و سقم حکم صادره در باره خویش بنشیند؟
• حکیم زحمت پاسخ این پرسش را پس از کشفی بسیار ارزشمند و تعیین کننده اعلام کرده است:
• معیار حقیقت احکام، پراتیک است.
• اگر حکمی از کوره پراتیک (تجربه، آزمون، آزمایش و غیره) سربلند بیرون آید، این امر دلیل بر صحت آن است.
• از این طریق است که واقعیات امور به حقایق امور بدل می شوند.
• مراجعه کنید به دیالک تیک پراتیک و تئوری، دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت، تئوری شناخت
• راوی در ضمن، در زمینه حکم «اما دریغا دریغ که خرد نیز مرغی بال و پر بسته است!
• اما دریغا دریغ که خرد نیز به آب و دانه وابسته است!»، به خرده گفت:
• «لعن و نفرین بر ماتریالیسم دیالکتیکی که بال و پر مرغ بلند پرواز خرد و اندیشه به محدویت ها و ضرورت های واقعیت عینی بسته شده و باید از آن تغذیه و آب و دانه خود را از جبر تاریخی آن جمع و جور کند.»
• خانم گاف در این باره گفت:
• «ظاهر راوی برداشت دیگری و چه بسا نادرستی از این حکم داشته اند.
• در این حکم، جنبه سوبژکتیف روند شناخت مطرح بوده است:
• همان گشتاوری که راوی نیز در تفسیر خویش، به نحوی از انحا بدان اشاره کرده اند.
• دست و پای داوری سوبژکت شناخت به هزار و یک بند و ترفند بسته است.
• درست از این رو ست که فاجعه آغاز می شود و ادامه می یابد.»
پایان
با سلام مجدد
پاسخحذفباز در این رابطه سوال یا ابهامی برای من باقی است، مبنی بر اینکه اگر :
« معیار حقیقت احکام، پراتیک است.
اگر حکمی از کوره پراتیک (تجربه، آزمون، آزمایش و غیره) سربلند بیرون آید، این امر دلیل بر صحت آن است.
از این طریق است که واقعیات امور به حقایق امور بدل می شوند.»
پس چگونه ما باید با احکامی مانند " هرکس به قدر توان و استعدادش و به هرکس به اندازهء نيازش " که از هیچ کوره پراتیک (تجربه، آزمون، آزمایش و غیره) نه برای کمونیسم اجباری اولیه بلکه آزادنه و عالی آینده بیرون نیامده است، برخورد کنیم تا سوبژکت شناخت که دست و پای داوری آن به هزار و یک بند و ترفند بسته است، منجر به آغاز فاجعه نشود؟
مگر اینکه اینان پیش فرضها و ادعاهائی بیش نیستند و تا زمانی که کورهء پراتیک و تجربه صحت آنان را به اثبات نرسانده است نمیتوان از حقیقت انان نام برد!
در ضمن این متد کشف حقیقت احکام چه تفاوتی با متدهای شناخت اندیشمندانی مانند لاک و بیکن دارد؟
با سپاس