سرچشمه:
http://www.google.de/imgres
سیاوش کسرائی (1305 ـ 1374) (اصفهان ـ وین)
تحلیل واره ای از شین میم شین
باور
http://www.google.de/imgres
سیاوش کسرائی (1305 ـ 1374) (اصفهان ـ وین)
تحلیل واره ای از شین میم شین
باور
• باور نمی کند دل من مرگ خویش را
• نه نه من این یقین را
• باور نمی کنم
• تا همدم من است نفس های زندگی
• من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم
• آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود
• آخر چگونه این همه رؤیای نو نهال
• نگشوده گل هنوز
• ننشسته در بهار
• می پژمرد به جان من و خاک می شود
• در من چه وعده ها ست
• در من چه هجرها ست
• در من چه دست ها به دعا مانده روز و شب
• اینها چه می شود؟
• باور کنم که آن همه عشاق بی شمار
• آواره از دیار
• در کوره راه ها همه خاموش می شوند؟
• باور کنم که دخترکان سفید بخت
• بالای بام ها و کنار دریچه ها
• بی وصل و نامراد
• چشم انتظار یار، سیه پوش می شوند
• باور کنم که دل
• روزی نمی تپد
• بی آن که سر کشد گل عصیانی اش ز خاک؟
• نفرین بر این دروغ
• دروغ هراسناک
• پل می کشد به ساحل آینده شعر من
• تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند
• پیغام من به بوسه لب ها و دست ها
• پرواز می کند
• باشد که عاشقان به چنین پیک دوستی
• یک ره نظر کنند
• در کاوش پیاپی لب ها و دستها ست
• کاین نقش آدمی
• بر لوحه زمان
• جاوید می شود
• و این ذره ذره گرمی خاموش وار ما
• یک روز بی گمان
• سر می زند ز جایی و خورشید می شود
• تا دوست داری ام
• تا دوست دارمت
• تا اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر
• تا هست در زمانه یکی جان دوستدار
• کی مرگ می تواند
• نام مرا بروبد از یاد روزگار؟
• بسیار گل که از کف من برده است باد
• اما من غمین گل های یاد کس را پر پر نمی کنم
• من مرگ هیچ عزیزی را
• باور نمی کنم
• می ریزد عاقبت
• یک روز برگ من
• یک روز چشم من هم در خواب می شود
• زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
• اما درون باغ
• همواره عطر باور من در هوا پر است
تلاشی برای تحلیل شعر
باور
باور
• عنوان این شعر معروف سیاوش تأمل انگیز است:
• باور
• مفهوم « باور» احتمالا همتراز با مفهوم «اعتقاد» است.
• عقیده مذهبی هم از باور سوبژکتیف معینی سرچشمه می گیرد، که ایمان به یک واقعیت ماورای حسی (متامادی و یا غیرمادی) را امکان پذیر می سازد.
• این موضع آغازین معتقدان مذهبی بوده است.
• عقیده مذهبی، باور غیرقابل اثبات به وجود موجودات و قوای ماورای طبیعی و غیرمادی است که در حوادث طبیعی، در زندگی اجتماعی و در سرنوشت فردی انسان ها دخالت می کنند و خود را به طرزی اسرارآمیز به انسان ها عیان می سازند.
• باور و اعتقاد مذهبی می تواند بسان سدی خلل ناپذیر در برابر مبرهن ترین حقایق، پایداری به خرج دهد.
• عقیده مذهبی را با روشن ترین تجارب و دلایل ملموس حتی نمی توان متزلزل کرد.
• انتخاب این واژه از سوی سیاوش نمی تواند تصادفی باشد.
• خواهیم دید.
حکم اول
• باور نمی کند دل من مرگ خویش را
• نه، نه، من این یقین را
• باور نمی کنم
• این شعر بیشک، در رثای عزیزی سروده شده است.
• و بعد در رثای هر عزیزی بی اختیار بر زبان رفته است.
• شیر کردن بی محابای ارزشمندترین فرزندان خلق، سپردن غیرمستقیم آنان به جوخه های اعدام در همه فرم های آن و سرودن مرثیه ای بلند بالا و گریاندن خلایق محروم و بی نصیب از شادی هنر بزرگ ایرانیان است.
• سیاوش اما نه مرثیه سرا ست و نه مرثیه خوان.
• سیاوش با همه فرق و تفاوت و تضاد دارد.
• سیاوش بی نظیر و بی همتا ست.
• سیاوش خلوص و زلالی و شفافیت شگفت انگیزی است.
• سیاوش در این شعر، نه از مرگ کسی، بلکه از مرگ خویشتن خویش سخن می گوید.
• آنچه ضمیر خردمند (دل) او باور نمی کند، مرگ خویشتن خویش است.
• کوه مهیب دردی که بر ضمیر سیاوش سنگینی کرده است، غیرقابل تصور است.
• سیاوش مرگ هر عزیزی را مرگ خویش احساس کرده و بسان هر کدام از آنها فرو افتاده است.
• سیاوش مرگ غیر را مرگ خویش تلقی کرده است.
• این احساس یگانگی با مظلومین یکی از بارزترین صفات شاعر توده ها ست.
• مفاهیمی که سیاوش در حکم به خدمت می گیرد، عبارتند از «باور» و «یقین»
• رفیق، همرزم و همسنگر شاعر اعدام شده است و شاعر در او و با او.
• این یقین است.
• در این حقیقت امر نمی توان تردید به دل راه داد.
• اما سیاوش علیرغم این، به انکار مرگ خویش کمر می بندد:
• بسان ایراسیونالیستی از جنس انسان های مذهبی.
• شاید این تنها موردی است که سیاوش به امپیری (تجربه ملموس) اعتنا نمی کند.
• سیاوش نمی خواهد که پهلوانان مرده باشند و خود در آنها و با آنها مرده باشد.
• چرا؟
• برتولت برشت پیشاپیش از قول آقای کوینر گفته است:
• «برای اینکه من باید در این اوضاع و احوال بیشتر از زور عمر کنم.»
• (از قصه «در برابر زور چه باید کرد؟»، قصه های آقای کوینر)
• سیاوش ـ در پیگیری تفکر شکسپیر ـ تجسم ارواح شهیدان به خاک افتاده است.
• سیاوش آشیانه سحرآمیز ارواح است.
• به قول هگل، ارواح مادیت یافته است، تا بر روح دشمن بلحاظ مادی قوی تر یورش برد.
• لحظه لحظه زندگی سیاوش، حدیث یورش بی امان او به سنگرهای ارواح دشمن بوده است.
• این یورش بی امان کماکان ادامه دارد.
• چرا که سیاوش هنوز نمرده است.
حکم دوم
• تا همدم من است نفس های زندگی
• من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم
• در این حکم سیاوش نیز سماجت و سرسختی او در پاسداری از زندگی به چشم می خورد:
• سیاوش ستاینده زندگی است و هرگز حتی خیال مرگ کریه را به مخبله خویش ره نمی دهد.
حکم سوم
• آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود
• آخر چگونه این همه رؤیای نو نهال
• نگشوده گل هنوز
• ننشسته در بهار
• می پژمرد به جان من و خاک می شود!
• مفاهیمی که سیاوش در این حکم به خدمت می گیرد، عبارتند از «گل»، «خس و خاشاک»، «رؤیای نونهال»، «گل گشودن و در بهار نشستن»، «به جان پژمردن» و «خاک شدن»
• در این حکم با این مفاهیم ـ قبل از همه ـ سخن از تبدیل گل به خس و خاشاک است، که خود کم دردی نیست.
• اما روند تبدیل گل به خس و خاشاک را به هر صورت می توان توجیه و تحمل کرد.
• درد شاعر توده ها اما این است که گل مورد نظر «رؤیای نونهالی» است که «هنوز در بهار به گل ننشسته» و علیرغم آن، بطرزی غیرطبیعی و زورکی در فرم های گونه گون (اعدام، غربت، زندان، شکنجه، تهمت، رسوائی و غیره) پژمرده می شود و با خاک یکسان می گردد.
• قلع و قمع جوانان فاجعه ای است که شاعر توده ها را به زانو در می آورد و عاصی می سازد.
حکم چهارم
• در من چه وعده ها ست
• در من چه هجرها ست
• در من چه دست ها به دعا مانده روز و شب
• اینها چه می شود؟
• دلیل درد و رنج شاعر در همین حکم بر زبان می آید:
• شاعر رهائی اجتماعی وعده ها به خود داده است، تمامت دار و ندار خود را فدای امر رهائی کرده است.
• هجرها و سوگ های مرد افکن را تحمل نموده است.
• روز و شب دست به دعا داشته است که سرداران رهائی جان سالم بدر برند.
• مرگ اما پایان آرزوها و رؤیاها ست.
• درست به همین دلیل باید در برابر مرگ بپا خاست و با سماجت و سرسختی یک مذهبی به انکارش کمر بست.
باور به مرگ را باید حتی اگر یقین مطلقی جلوه کند، به جادوی ایمان به رهائی سر به نیست کرد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر