۱۳۹۰ شهریور ۶, یکشنبه

مارکسیسم بدون لنین؟ (2)

«مبارزات حزبی در فلسفه»
لنین در مصاف با ماکسیست ـ پوزیتیویست ها
پروفسور هانس هاینتس هولتس
برگردان میم حجری

2
ابعاد نقد

• الگوی حضرات برای همه آشنا ست.
• از برنشتاین تا کائوتسکی و از کائوتسکی تا هربرت مارکوزه، همه بدون استثناء و تا همین امروز، خود را بهترین مارکسیست می نامند.

• اهمیت اثر لنین تحت عنوان «ماتریالیسم و امپیریوکریتیسیسم» در موارد زیرین است:

1

• لنین بسان مارکس و انگلس در انتقادات برنامه ای اش، اولا نتایج سیاسی نهائی انحرافات مفهومی را برملا می سازد.

2

• ثانیا ضرورت وحدت فلسفی را در رابطه با قوانین اساسی جهان بینانه، اجتماعی ـ تئوریکی و سیاسی مارکسیسم برجسته می کند و بر تئوری شناخت مارکسیستی و اونتولوژی (دیالک تیک طبیعت) به مثابه جزء لایتجزای مارکسیسم وفادار می ماند.

• مراجعه کنید به تئوری شناخت، دیالک تیک در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• لنین بر تمامی این عناصر، ستون های اصلی عمارت ماتریالیسم دیالک تیکی را استوار می سازد.

• هرکس که این عناصر را به نفع جنبه های مبتنی بر عامل تاریخی صرف و اقتصاد سیاسی صرف زیر پا نهد، خواه و ناخواه خطه مارکسیسم را ترک می گوید.


• لنینیسم
درست به همین دلیل، تداوم قاطعانه و پیگیر برنامه مارکس است که پایان فلسفه را به مثابه واقعیت بخشیدن به فلسفه می داند.


• انتقاد لنین از پوزیتیویست های روس و سرمشق های آلمانی آنها، امروز دیگر جذاب نیست، اما داربست ماتریالیسم دیالک تیکی او و وحدت پراتیک و تئوری او از اهمیت خارق العاده ای برخوردارند.


• بدین طریق، در چالش بر ضد امپیریوکریتیسیست ها ـ اصولا ـ موضوعات بمراتب بزرگتر و مهمتر زیر آشیان دارند:

1

• لنین اولا کانت را به مثابه فرم کلاسیک ایدئالیسم ذهنی به تیغ تیز انتقاد می سپارد.

2

• ثانیا از گذار اجتناب ناپذیر ایدئالیسم به مذهب و از گذار ناگزیر شناخت به عقیده پرده برمی دارد و قرابت امپیریوگریتیسیسم را با «فیده ئیسم» نشان می دهد.

(فیده ئیسم به موضعگیری معرفتی ـ نظری ئی اطلاق می شود که عقیده (مذهبی) را به مثابه تنها بنیان تمامت شناخت قلمداد می کند و عقیده را برتر از عقل می شمارد.
• مثلا تئوری شناخت نئوتومیسم.
• لنین می نویسد:
• «تئوری شناخت ایدئالیستی ـ ذهنی امپیریوکریتیسیسم قرابت غریبی به فیده ئیسم دارد.» مترجم)

• لنین پیش شرط های این گذار را در سه گام زیر خلاصه می کند:

1

• سنسوئالیسم (حسگرائی)

2

• ایدئالیسم ترانسندنتال (ماورای تجربی)

3

• امپیریسم

• سه فصل اول کتاب لنین تحت عنوان «ماتریالیسم و امپیریوکیتیسیسم» به رویاروئی ماتریالیسم با سنسوئالیسم، ایدئالیسم ترانسندنتال و امپیریسم اختصاص یافته است.

• لنین اجداد سنسوئالیسم و ایدئالیسم ترانسندنتال (ماورای تجربی) را یعنی اسقف برکلی و ایمانوئل کانت به نام می نامد.

• و امپیریسم را در نوسانش میان نگرش های ماتریالیستی و ایدئالیستی نشان همگان می دهد.
• لنین «مسئله اساسی فلسفه»، یعنی تقدم وجود بر شعور و یا برعکس را از منابع تاریخی اش استخراج می کند و در فلسفه معاصر پیاده می کند.

الکساندر بوگدانوف (1873 ـ 1928)
پزشک، فیلسوف، اقتصاد دادن، نویسنده رمان های اوتوپیکی با اسم ماکسیموف
آثار:
عناصر اساسی طبیعت شناسی تاریخی (1899)
طبیعت، حیات، روان، جامعه (1899)
روانشناسی جامعه (1904)
امپبریوکریتیسیسم در سه جلد (1905 ـ 1907)
خطه سرمشق ها و فلسفه مارکسیسم (1908)
سیاره سرخ (ستاره سرخ) (1908)
فلسفه تجربه زنده (1913)
علم شعور اجتماعی (1914)
جامعه سوسیالیستی (1919)
شعر پرولتری (1923)
میراث هنری کارگران (1924)
آموزش سازماندهی عمومی (1926)

• امپیریوکریتیسیست های روس تنها به سبب دلایل سیاسی موجود، مسئله مربوط به اهمیت و وضوح فلسفه در حزب سوسیال ـ دموکرات کارگری روسیه را مطرح می ساختند.

• زیرا آنها فلاسفه مهمی نبوده اند:

• بازاروف، بگدانوف و رفقا در حد ایدئولوگ های خانگی برای حل و فصل مسائل روز بودند.
• ولی جهان بینی خود را بنا بر مد روز راست و ریست می کردند.

• بگدانوف و گلفوند پزشک بودند.
• برمن وکیل دادگستری بود و بنا بر خاستگاه خود از علوم منفرد کششی به پوزیتیویسم داشت.

• مراجعه کنید به پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ارنست ماخ (1838 ـ 1916)
فیزیکدان، فیلسوف و تئوریسین علمی اطریشی
از مؤسسین امپیریوکریتیسیسم
از راهگشایان تئوری هیئت و روانشناسی هیئت

• در این زمان فیزیکدان سرشناسی در اطریش به نام ارنست ماخ بر مبنای متدیک علوم طبیعی به نتیجه گیری های فلسفی ـ پوزیتیویستی دست می زد که بعد در محفل وین به جریانی مکتبی مبدل شد.

• ترکیب فیزیک مدرن با فلسفه (با تکیه بر تعالیم کانت به مثابه نیای فکری در پشت پرده) زرق و برق مد روز داشت.
• روشنفکران مترقی روسیه طرفدار مارکسیسم بودند.
• بسیاری از آنها اما جوان بودند.
• سن بازاروف، برمن و لوناچارسکی در حوالی سی بود.
• انتقاد از اقتصاد سیاسی و انتقاد از شناخت در غیاب قدرت تمیز متدیکی وارد کله آنها می شد.

• آنها سوسیال ـ دموکرات و اکثرا بلشویک بودند.
• اکثر آنها پس از پیروزی انقلاب اکتبر فونکسیون های رهبری را در ساختمان اتحاد شوروی به عهده داشتند.

• آنها اما بلحاظ ایدئولوژیکی استحکام زیادی نداشتند و بآسانی بازیچه جریانات روز می شدند.

• آنها عناصر پوزیتیویستی را بطرز اکلکتیکی با عناصر مارکسیستی پیوند می زدند تا تجربه را با انتقاد پیوند زنند.
• به همین دلیل نام امپیریوکریتیسیست به خود داده بودند.

• (اکلکتیسیسم ـ بطور کلی ـ عبارت است از آمیختن مکانیکی عناصر فکری مختلف با هم.
• ما زمانی با اکلکتیسیسم فلسفی سر و کار داریم که کسی تئوری ها، نظرات و قبل از همه عناصر و تزهای سیستم ها و جریانات فلسفی مختلف را بدون تلاش در جهت ترکیب خلاقانه آنها و بدون بر طرف کردن تناقضات منطقی موجود، با هم مخلوط کند و سیستم من در آوردی «جدیدی» را بوجود آورد. مترجم)

• مارکسیست نیم بند اما هرگز نمی تواند مارکسیست باشد.

• یا باید دیالک تیک مارکس و انگلس را به خدمت گرفت و یا به تفسیر دیگری از دانش فلسفی دل خوش داشت.

• راه سومی وجود ندارد.

• جز دیالک تیک مارکس و انگلس بقیه راه ها به جهان بینی تفکر بورژوازی منتهی می شوند.


• سلول بیگانه با ورود به مارکسیسم، فونکسیون ارتجاعی مخربی به عهده می گیرد.

• به همین دلیل است که لنین دست به قلم می برد.

• مسئله اینجا تسویه حساب با مشتی فلاسفه دهاتی نیست که دیر و یا زود جزو گذشته خواهند شد.
• مسئله اینجا این است که آیا تئوری هادی پراتیک به مثابه کل، انسجام درونی خود را حفظ خواهد کرد و یا به اجزای متشکله خود تجزیه خواهد شد و تأثیر زیانباری بر مبارزه طبقاتی باقی خواهد گذاشت.

• مسئله اینجا نه پوزیتیویسم، بلکه رفقای ارزشمندی اند که از کوره پراتیک انقلابی سربلند بیرون آمده اند.
• بگدانوف کسی است که در پلنوم سوم حزب در سال 1905 به عضویت کمیته مرکزی انتخاب شده است.
• چنین کسانی اکنون دچار گمراهی ایدئولوژیکی گشته اند.

• این مارکسیست ـ پوزیتیویست های بلشویکی در سال های پس از شکست انقلاب 1905 فراکسیون خاص خود را تشکیل می دهند که مارکسیسم را در مواضع فلسفی جهان بینانه اش مورد تجدید نظر (رویزیون) قرار می دهد.

• هدف آنها این است که مارکسیسم را با ایده های مغشوش روشنفکریت بورژوائی چپ سازگار سازند.


• گرایش از در رونده ی از پنجره بازآینده به پوزیتیویسم، گرایش به دمساز سازی مارکسیسم با هژمونی (سرکردگی) تصورات ارزشی و آماجی بورژوائی و گرایش به تجزیه و تلاشی سوسیالیسم انقلابی برای جناح بلشویکی حزب سوسیال ـ دموکرات کارگری روسیه به خطری مهیب بدل شده بود.

• تدقیق مفاهیم که می بایستی وضوح پراتیک سیاسی را همراهی کند، در خطر آن قرار داشت که در حلیمی از احساسات چپروانه بی سر و ته سر به نیست شود.

• لنین بسان مارکس و انگلس در سابق، به پافشاری بر دقت تفکر پرداخت.

• «مسائل ظاهرا متافیزیکی» از قبیل استقلال وجود از شعور، استقلال چیزهای طبیعی و مناسبات طبیعی از احساسات انسانی، استقلال ماده، استقلال نوع رابطه محتوای شناخت از موضوع شناخت (انعکاس و بازسازی) را لنین به مثابه مسائل اساسی مورد بررسی قرار می دهد که وضوح سیاسی و جهان بینانه خود را
در آنها نمایان می سازد.

• لنین می آموزد که در «در ورای اسکولاستیک معرفتی ـ نظری امپیریوکریتیسیسم باید مبارزه حزبی در فلسفه را دید که در تحلیل نهائی بیانگر گرایشات، تمایلات و ایدئولوژی طبقاتی است که دشمن جامعه مدرن اند.»
• (آثار لنین، جلد 14، ص 363)

• لنین درک پوزیتیویست های روس را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد که خود را امپیریوکریتیسیست می نامند تا خاستگاه دوگانه خود را نشان دهند:

1

• امپیریسم (تجربه گرائی، مبنا قرار دادن ظاهری تجربه برای شناخت)

• مراجعه کنید به امپیریسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


2

• نقد خرد کانت (ادعای مبتنی بر غیرقابل شناسایی بودن «چیز در خود»)

• مراجعه کنید به «چیز در خود» در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• لنین نظرات مخالفین را مو به مو به تفصیل نقل می کند.
• تجزیه و تحلیل لنین اما تبیین صرف نظرات نیست.

لنین در چالش خود، تناقضات آموزش های مخالفین را برملا می سازد، ناسازگاری آنها را با مارکسیسم نشان همگان می دهد و دام های جهان بینانه را افشا می کند که امپیریوکریتیسیست ها در آنها گرفتار آمده اند.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر