• آن سالها رفتند
• اما هنوز اینجا
• این کوچههای درد
• زخمی به پیشانی خود دارند
• از دشنۀ نامرد.
• آن سالها رفتند
• آن سالهای بیسرانجامی
• آن سالهای درد و ناکامی
• رفتند اما سالهای سال
• باقی است این زخم کهن
• خون شهیدان وطن
• در یاد پاک سرزمین من.
• آن سالها رفتند ...
1
حجری
• با سلامحجری
• هوشنگ ابتهاج سایه نیز با همین مفاهیم اخلاقی قرون وسطائی «مرد» و «نامرد» کار کرده است.
• مفاهیم انسان ها آئینه درک آنها از قانونمندی ها ست.
• این جور مفاهیم نمی توانند برای توضیح علمی پدیده ها و روندها کمک کنند.
• معنی مرد و نامرد بسته به موقعیت اجتماعی و طبقاتی افراد می تواند ـ حتی ـ وارونه شود.
• کسی که با مفاهیم غیرعلمی قصد توضیح روندها را دارد، به احتمال قوی خود سردرگم است.
• مفهوم «شهید» نیز بار خرافی و غیرعلمی دارد و باید مورد حلاجی و تحلیل قرار گیرد.
• مراجعه کنید به به 5 نمایشنامه انقلاب مشروطه از ساعدی.
• بنظر من جامعه و روندهای اجتماعی را باید بطور اوبژکتیف و بر اساس فاکت های واقعی و نه خیالی توضیح داد و هر دو طرف قضیه را در نظر داشت و ماهیت قضایا را.
• به علل واقعی حوادث اجتماعی باید اندیشید.
2
ابریشمی
ابریشمی
• کسی که معتقد است، ادبیات باید جامعه و روندهای اجتماعی را به طور ابژکتیف و بر اساس فاکت های واقعی توضیح دهد، به یقین مفهوم ادبیات را نمی داند.
• کسی که مفاهیم اخلاقی را قرون وسطایی می داند، به یقین از اخلاق چیزی نمی داند.
• کسی که معتقد است، عشق مفهومی مشکوک است و باید جامه ی علمی و مشخص بپوشد تا معنی شود، به یقین از عشق بویی نبرده است:
• پشمینه پوش زشت خو، کز عشق نشنیده است بو
• از مستی اش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند.
3
حجری
حجری
• با سلام
• ممنون از خانم و یا آقای ابریشمی که به هماندیشی برخاسته اند.
• من روی تک تک احکام شما تأمل می کنم و نظرم را برای کشف صحت و سقمش با شما در میان می گذارم.
حکم اول
کسی که فکر می کند شعر جای بیان مفاهیم علمی است، به یقین از شعر چیزی نمی داند.
کسی که فکر می کند شعر جای بیان مفاهیم علمی است، به یقین از شعر چیزی نمی داند.
• مفاهیم آجرهای اولیه احکام اند.
• بدون مفاهیم نمی توان اظهار نظر کرد، چه به نثر و چه به شعر.
• در مفاهیم و احکام، جهان بینی آدم ها خودنمائی می کند.
• فروغ در مصاحبه ای به مفاهیمی اشاره می کند که مرده اند و هیچ چیز برای بیان ندارند.
• من همان منظور او را با دقت بیشتری بیان کرده ام.
• اگر شاعری با مفاهیم قرون وسطائی کار کند، نمی تواند واقعیت مورد نظر خود را درست منعکس کند.
• مفاهیم مثل ابزار کار اند و برای هرکاری باید ابزار مناسب را به خدمت گرفت و شیوه کار با آن را فراگرفت.
• با مفاهیم مرده کار کردن، به کار کردن با وسایل عهد حجر می ماند.
• شاعر شعورمند می تواند به جای مفاهیم مرد و نامرد، مفاهیمی را بکار برد که واقعیت مورد بحث را درست منعکس می کنند و گرنه مرد و نامرد موجب گمراهی خواننده می شود و علل حوادث مورد نظر در علل اخلاقی خلاصه می شوند.
• برای مثال، شیوه عمل افراد که صد در صد به اختیار آنها نیست، تا مرد باشند و چنان کنند و نامرد باشند و چنین کنند.
• ما در میدان عمل با دیالک تیک جبر و اختیار سر و کار داریم.
• شما احتمالا منظورتان از علم، فیزیک و شیمی و .. است.
• منظور من از علم در عرصه شعر و یا نثر علوم روحی (و یا انسانی) اند:
• فلسفه، علم جامعه و غیره.
• شاعر حتما باید علمی باندیشد، اگر نمی خواهد یاوه تحویل خلایق بدهد.
حکم دوم
کسی که معتقد است ادبیات باید جامعه و روندهای اجتماعی را به طور ابژکتیف و بر اساس فاکت های واقعی توضیح دهد، به بقین مفهوم ادبیات را نمی داند.
کسی که معتقد است ادبیات باید جامعه و روندهای اجتماعی را به طور ابژکتیف و بر اساس فاکت های واقعی توضیح دهد، به بقین مفهوم ادبیات را نمی داند.
• ادبیات و هر اثر هنری ـ چه هنرمند بداند و چه نداند، چه بخواهد و چه نخواهد ـ موضوع دیگری جز واقعیت عینی در فرم های مختلفش ندارد.
• منظور من از تبیین اوبژکتیف یا عینی این است که واقعیت آن سان که مستقل از میل و هوس و برداشت ما وجود دارد، بازتاب یابد.
• اگر ما طرفدار حقیقتیم و شعله رها بیشک طرفدار حقیقت است، باید اوبژکتیف باندیشیم و فاکت های واقعی هستی اجتماعی را کشف کنیم و در شعر خود به خدمت بگیریم.
• و گرنه دروغ تحویل خلایق خواهیم داد.
• حقیقت دست و پا شکسته و نیم بند حقیقت نامیده نمی شود.
حکم سوم
کسی که مفاهیم اخلاقی را قرون وسطایی می داند به یقین از اخلاق چیزی نمی داند.
کسی که مفاهیم اخلاقی را قرون وسطایی می داند به یقین از اخلاق چیزی نمی داند.
• من مفاهیم اخلاقی بطور کلی را قرون وسطائی نمی دانم.
• مفاهیم اخلاقی مرد و نامرد و امثالهم را قرون وسطائی می دانم.
• طبقات اجتماعی در فرماسیون های اجتماعی مختلف اخلاق و یا اتیک و مفاهیم اخلاقی خاص خود را پدید می آورند و باید هم پدید آورند و بسته به جایگاه آنها قابل ارزیابی اند.
حکم چهارم
کسی که معتقد است عشق مفهومی مشکوک است و باید جامه ی علمی و مشخص بپوشد تا معنی شود به یقین از عشق بویی نبرده است.
کسی که معتقد است عشق مفهومی مشکوک است و باید جامه ی علمی و مشخص بپوشد تا معنی شود به یقین از عشق بویی نبرده است.
• مفهوم عشق را همه بر زبان دارند و مثل نقل و نبات صرف می کنند، ولی کسی نمی داند، منظورشان چیست.
• شما به من بگوئید، مثلا منظور شاعر کلاسیک ما سعدی از عشق چیست؟
• امروزه در ادبیات غربی فواحش خود را فروشنده عشق می دانند، سایه هم از عشق سخن می گوید.
• با مفاهیم انتزاعی فاقد تعریف و تعین که نمی توان به خواننده چیزی داد.
• یا عشق بطور دلبخواهی تعریف می شود و در این صورت معنی عام و مشترک ندارد و یا باید جامه علمی بپوشد و تصریح شود.
• شما وقت کافی اگر دارید، منظور سعدی را از عشق کشف کنید و به من هم بگوئید.
• عشق بنظر من برای تحمیق مردم بکار می رود، برای وارونه سازی حقایق، برای تخریب شعور مردم.
حکم پنجم
پشمینه پوش زشت خو کز عشق نشنیده است بو
از مستی اش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند
پشمینه پوش زشت خو کز عشق نشنیده است بو
از مستی اش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند
• اینجا منظور از مفهوم عشق معلوم است:
• عشق اینجا عشق به حق است، عشق ذره به خورشید کذائی است که در عرفان بطور کلی برمبنای پانته ئیسم به خدمت گرفته می شود.
• این عشق کاذب انسان مادی و واقعی به موجودی خیالی و خودساخته و مجازی است.
• این عشق اصالت ندارد.
• خود فریبی است.
• این جور تفکر را ایراسیونالیسم و یا خردستیزی می نامند که در عرفان نمایندگی می شود.
ادامه دارد
ویرایش متن از دایرة المعارف روشنگری است.
ویرایش متن از دایرة المعارف روشنگری است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر