احسان طبری
نامه مردم شماره 194 (27 اسفند 1358)
http://www.tabari.blogsky.com
شین میم شین
تز اول
متأسفانه بحثها بلامقدمه «درمیگیرند» و برنامه ای ندارند و غالباً به شکل «جر و من جر» و «دوئل لفظی» درمیآیند.
چیزی که مفت نمیارزد و «راهی به دهی نیست» و وقت تلف کردن است.
نامه مردم شماره 194 (27 اسفند 1358)
http://www.tabari.blogsky.com
شین میم شین
تز اول
متأسفانه بحثها بلامقدمه «درمیگیرند» و برنامه ای ندارند و غالباً به شکل «جر و من جر» و «دوئل لفظی» درمیآیند.
چیزی که مفت نمیارزد و «راهی به دهی نیست» و وقت تلف کردن است.
• بحث مثل هر پدیده و رخدادی دیالک تیکی از فرم و محتوا ست.
• شروع بی مقدمه بحث، فرم آن را تشکیل می دهد.
• به همان سان نیز دوئل لفظی.
• احسان طبری با توجه به فرم بحث، فاتحه بلندی بر بحث می خواند و آن را تنها به خاطر فرم بحث بیهوده تلقی می کند و هیچ می شمارد.
• چنین طرز تفکری بوی فرمالیسم می دهد.
• طرز تفکر فرمالیستی دیالک تیک فرم و محتوا را می گسلد، محتوا را دور می اندازد و فرم را مطلق و همه کاره می کند.
• ما قصد صدور حکم در باره طرز تفکر ایشان نداریم.
• بعد خواهیم دید که ماجرا از چه قرار است.
تز دوم
ما در گذشته نیز در مطبوعات حزبی در این باره سخن گفته ایم، که بحث و مناظره شکلی است از مبارزه سیاسی ثمربخش، اسلوبی است برای کشف حقیقت، شیوهای است برای تبلیغ و اقناع، و بحث این مختصات خود را تا زمانی حفظ میکند که بحث باشد، نه شمشیربازی لفظی، نه بکس بازی، برای آنکه طرف را به هر قیمتی که شده «ناک آئوت» بکنیم.
ما در گذشته نیز در مطبوعات حزبی در این باره سخن گفته ایم، که بحث و مناظره شکلی است از مبارزه سیاسی ثمربخش، اسلوبی است برای کشف حقیقت، شیوهای است برای تبلیغ و اقناع، و بحث این مختصات خود را تا زمانی حفظ میکند که بحث باشد، نه شمشیربازی لفظی، نه بکس بازی، برای آنکه طرف را به هر قیمتی که شده «ناک آئوت» بکنیم.
• ما این تز را به اجزای متشکله اش تجزیه می کنیم تا بتوانیم تحلیل کنیم:
1
بحث و مناظره شکلی است از مبارزه سیاسی ثمربخش
بحث و مناظره شکلی است از مبارزه سیاسی ثمربخش
• طبری در این حکم، بحث را در بحث سیاسی خلاصه می کند و آن را فرمی از مبارزه سیاسی می داند و نه ایدئولوژیکی.
• این نوعی ساده سازی قضایا ست.
• بحث حتما نباید محدود به مسائل سیاسی تلقی شود.
• برای مارکسیست ها همه عرصه های واقعیت عینی قابل بحث و شناخت و تغییرند.
• بحث نوعی تبادل نظر میان انسان ها ست، برای تلاش در جهت کشف حقیقت.
• حقیقت حتما نباید به سیاست مربوط باشد.
2
بحث اسلوبی است برای کشف حقیقت
بحث اسلوبی است برای کشف حقیقت
• اسلوب یعنی متد و روش.
• اسلوب شیوه بحث و بررسی را تعیین می کند.
• بحث فی نفسه دیالک تیکی از متد و تئوری است و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن تئوری است.
• مراجعه کنید به دیالک تیک تئوری و متد.
• متد شیوه جامه عمل پوشاندن به بحث و هر چیز دیگر است، نه خود بحث.
• ولی جای شکرش باقی است که طبری هدف و آماج بحث را تعیین می کند:
• او در این حکم ـ بلحاظ فلسفی ـ دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک بحث و کشف حقیقت بسط و تعمیم می دهد.
• خوب حالا این سؤال پیش می آید که اگر هدف و آماج بحث، کشف حقیقت است، پس برای چه بحث باید به مسائل سیاسی محدود شود؟
3
بحث شیوهای است برای تبلیغ و اقناع
بحث شیوهای است برای تبلیغ و اقناع
• مکانیکی تر از این نمی توان به مسئله برخورد کرد.
• بحثی که قراربود وسیله ای برای کشف حقیقت باشد، اکنون تا حد شیوه تبلیغ و بدتر از آن تا حد اقناع تنزل داده می شود.
• کسی که بحث را برای تبلیغ نظر خویش آلت دست قرار می دهد، پیشاپیش حقیقت را بزعم خود کشف کرده است و فقط قصد حقنه کردن آن را دارد.
• حقیقت کذائی او در سرم ریخته شده و فقط باید رگ طرف مورد بحث پیدا شود و تزریق حقیقت آغاز گردد.
• این حکم نافی حکم قبلی است.
• بدین طریق، بحث دیگر نمی تواند وسیله ای برای کشف حقیقت باشد.
• طبری ولی فقط به تبلیغ نظر قانع نیست.
• او بسان مذهبیون می خواهد که طرف مورد بحث اقناع شود و جزم «لا اله الا الله» بر زبان جاری کند، یعنی پرسشنامه عضویت در حزب را پر و امضا کند.
• هرگز کسی بحث را چنین بی اعتبار نکرده است که طبری می کند.
4
بحث این مختصات خود را تا زمانی حفظ میکند که بحث باشد.
بحث این مختصات خود را تا زمانی حفظ میکند که بحث باشد.
• این حکم طبری، بی معنی است.
• این بدان می ماند که چیزی را با خودش توضیح دهیم، یعنی در عمل توضیح ندهیم.
• بحث تا زمانی بحث است که بحث است و نه چیز دیگر.
تز سوم
چرا باید بحث کرد؟
با که باید بحث کرد؟
در چه موضوع باید بحث کرد؟
چگونه باید بحث کرد؟
همه این پرسشها باید در ذهن بحث کنندگان، پاسخ روشن داشته باشد.
چرا باید بحث کرد؟
با که باید بحث کرد؟
در چه موضوع باید بحث کرد؟
چگونه باید بحث کرد؟
همه این پرسشها باید در ذهن بحث کنندگان، پاسخ روشن داشته باشد.
• این دیگر نور علی نور است.
• اولا باید دلیل ورود به بحث را بدانیم، ثانیا باید طرف مورد بحث را پیشاپیش تعیین کنیم، ثالثا موضوع بحث را، رابعا چگونگی بحث را بطور یکجانبه تعیین کنیم.
• طبری اوتومات بحث را همه کاره می داند و طرف مورد بحث را با در و دیوار عوضی می گیرد.
• انگار بحث نه بحث، نه داد و ستد فکری، بلکه موعظه یکطرفه است.
• چون تنها در این صورت است که واعظ همه کاره و مطلق العنان است و لاغیر.
• در بحث طبیعی هر دو طرف باید علاقه مند به بحث پیرامون موضوع معینی باشند و شیوه بحث را هر دو با هم تعیین کنند و محل بحث را و غیره را نیز.
• چنین بحثی هرگز نمی تواند جامه عمل بپوشد.
• انسان ها که ماشین های خودکار نیستند.
تز چهارم
بدترین شکل بحث، بحث در باره همه چیز، بحث از این شاخ به آن شاخ است
بدترین شکل بحث، بحث در باره همه چیز، بحث از این شاخ به آن شاخ است
• بحث در باره همه چیز نه فرم (شکل) بحث را، بلکه محتوای آن را تشکیل می دهد.
• علاوه بر این، در هر بحثی پای خیلی از چیزها به میان کشیده می شود.
• در حین بحث، عرصه های مختلف واقعیت عینی در یکدیگر جاری می شوند، از عرصه های فیزیکی به عرصه های شیمیائی پل زده می شود و از عرصه های مثلا بیولوژیکی به عرصه های اجتماعی و غیره.
تز پنجم
شرط یک بحث منظم، مقابله دو یا چند حکم روشن در برابر یکدیگر است و متمرکز کردن بحث بر روی آن نکات.
شرط یک بحث منظم، مقابله دو یا چند حکم روشن در برابر یکدیگر است و متمرکز کردن بحث بر روی آن نکات.
• بحث اصولا با تجزیه و تحلیل قضایا فرقی ندارد.
• موضوع مورد بحث، در مجموع (یعنی اگر نظرات دو و یا چند سوبژکت بحث را جمع کنیم) به مقاله ای می ماند.
• هر مطلبی ناگزیر از احکام (جملات) تشکیل می شود و هر حکمی از مفاهیم و مقولات.
• حق تا حدودی با طبری است.
• در بحث احکام معینی تحلیل می شوند.
• ولی برای تحلیل احکام باید آجرهای اولیه آنها، یعنی مفاهیم و مقولات مورد تحلیل قرار گیرند.
• ما در بررسی آثار شعرا و نویسندگان این شیوه بررسی را تمرین می کنیم.
• برای مثال، مراجعه کنید به خودآموز خوداندیشی.
تز ششم
بحث با هر کس فایدهای ندارد.
بحث با هر کس فایدهای ندارد.
• این جور احکام مبهم و انتزاعی اند و کمکی به خواننده نمی کنند.
• باید ببینیم منظور حقیقی طبری از این حکم چیست.
تز هفتم
کسانی هستند که به اصطلاح تصمیم خود را گرفته اند و سپس پی «بهانه» میگردند تا «حرف خود را به کرسی بنشانند.»
کسانی هستند که به اصطلاح تصمیم خود را گرفته اند و سپس پی «بهانه» میگردند تا «حرف خود را به کرسی بنشانند.»
• خودمرکزبینی و یا خودمحوربینی طبری را از همین حکم می توان دریافت.
• او نمی خواهد با کسی بحث کند که صاحب نظر است.
• به قول طبری، تصمیمش را گرفته است.
• اگر مردم از رهنمود طبری در این زمینه پیروی کنند، هیچکس نباید حاضر باشد که با توده ای ها وارد بحث شود.
• چون آنها نیز تصمیم خود را گرفته اند.
• نظری درست و یا خطا در رهبری فرمولبندی شده و مثل جزم لایتغیری از کانال های حزبی ـ هر چند بطور مخدوش ـ به اعضا و کادرها رسیده است.
• کسی ظاهرا نمی اندیشد و نیازی به تفکر نمی بیند.
• رهبری می اندیشد و بقیه اندیشه های رهبری را توجیه می کنند، به هر مصیبتی هم که باشد.
• این رهنمود طبری در هر صورت نادرست و زیانبار است.
• انسان ها باید با همدیگر ـ بی اعتنا به صاحب نظر بودن و یا نبودن ـ بحث کنند، از همدیگر بیاموزند.
• بحث نه وسیله تبلیغ و اقناع، بلکه طریق متمدنانه تبادل نظر، انتقال تجربه و دانش و آموزش از همنوع است.
• اگر طرف مورد بحث، صاحب نظر باشد، یعنی به قول طبری تصمیمش را در موارد معینی تئوریزه کرده باشد، چه بهتر.
تز هشتم
چنین کسانی هرگز قانع نمیشوند.
چنین کسانی هرگز قانع نمیشوند.
• طبری اکنون دلیل خود را عرضه می دارد:
• چون صاحب نظران هرگز قانع نمی شوند، پس باید قید بحث با انها را زد.
• به عبارت دیگر باید با عوام الناس وارد بحث شد نه با خردمندان و صاحب نظران.
• اکنون پرسش های ناقابل زیر یکی پس از دیگری مطرح می شوند:
1
• مگر هدف از بحث کشف حقیقت نبود؟
2
• مگر قرار بود که در بحث فقط قانع کنیم و قانع نشویم؟
3
• مگر هدف و آماج بحث در قانع کردن طرف مقابل خلاصه می شود؟
4
• مگر حقیقت در انحصار مطلق ما ست که بسان پیامبری ابلاغش کنیم؟
5
• مگر حقیقت در ذات واقعیت عینی نهفته نیست و برای کشفش نباید به کلنجار مفهومی تن در داد؟
تز نهم
اگر در یک استدلال شکست بخورند، مطلب دیگری را پیش میکشند و بسته به زیرکی و استادی خود در احتجاج و یا سفسطه، میتوانند بالاخره دستگیره ای پیدا کنند و داد خواستهای خود را به طور ابدی مکرر سازند
اگر در یک استدلال شکست بخورند، مطلب دیگری را پیش میکشند و بسته به زیرکی و استادی خود در احتجاج و یا سفسطه، میتوانند بالاخره دستگیره ای پیدا کنند و داد خواستهای خود را به طور ابدی مکرر سازند
• گیریم که چنین باشند.
• ولی نیروی استدلال منطقی که در ضمیر چنین کسانی رخنه می کند، نیروئی که بتدریج روح را می فرساید و به تمکین وامی دارد، چی؟
• مگر تأثیر متقابل داد و ستد اندیشه ها فوری است و زمان نمی خواهد؟
• مگر اصولا می توان فی الفور کسی را قانع کرد و یا خود قانع شد؟
• پذیرش اندیشه جدید خود روندی عرقریز است.
• پذیرش ایده جدید به معنی وداع با ایده دیرین آشنا ست و چنین وداعی به وداع از بهترین یار ماننده است.
• دشواری تغییر ایده ها و باورها خود همین جا ست.
• روابط مادی را به آسانی می توان تغییر داد.
• سلب مالکیت از صاحبان سرمایه با تصویب قانونی می تواند جامه عمل بپوشد.
• دشوار تغییر باور به تقدس مالکیت خصوصی است.
• تغییرات روحی به نفوذ تئوری در ضمیر انسان ها نیاز دارد.
• نیروی روحی کهنه ریشه دار باید در مصاف بی امان با نیروی روحی نیرومند نوین از عرصه بدر رانده شود.
• طبری ظاهرا قضیه را بسیار ساده می کند.
تز دهم
بحث با این قبیل اشخاص که جویای حقیقت نیستند، جز «خون خود را سیاه کردن»، جز صرف انرژی بدون کسب نتیجه، چه فایدهای دارد؟
بحث با این قبیل اشخاص که جویای حقیقت نیستند، جز «خون خود را سیاه کردن»، جز صرف انرژی بدون کسب نتیجه، چه فایدهای دارد؟
• مگر هدف از بحث کشف حقیقت نبود؟
• اکنون چگونه می توان بحث با کسی را بایکوت کرد، به این دلیل واهی که او در جست و جوی حقیقت نیست؟
• بر اساس کدام معیار عینی می توان طالب حقیقت را از منکر حقیقت تشخیص داد؟
• از کجا معلوم است که ما جویای حقیقت ایم و نه او؟
تز یازدهم
چنین اشخاصی را به حال خود بگذارید!
خطا ست اگر کسی فکر کند همه کس را میتوان قانع کرد، یا همه را باید قانع کرد!
چنین اشخاصی را به حال خود بگذارید!
خطا ست اگر کسی فکر کند همه کس را میتوان قانع کرد، یا همه را باید قانع کرد!
• از همین حکم می توان به خودمرکزبینی و خود محوربینی طبری پی برد.
• هدف از بحث ظاهرا نه کشف حقیقت، بلکه ابلاغ پیامبرانه و یا قلدرانه آن است.
• هدف از بحث قانع کردن دیگران است و نه احیانا قانع شدن.
• طبری مریدان خود را به مثابه رسولان وحی تلقی می کند که باید بقیه بنی بشر را قانع کنند و یا حتی از خیرشان بگذرند.
• چنین برخوردی با هومانیسم مارکسیستی مغایرت مطلق دارد.
• مارکسیست ها شیفتگان حقیقت تاریخی اند و در کشف آن از هیچ تلاشی خودداری نمی کنند.
• مارکسیست ها نه در پی قانع کردن کسی، بلکه بیشتر در صدد آموزش از همنوعان و احیانا کمک به آموزش آنان است.
• آنها حقیقت از پیش آماده ای را در اختیار ندارند.
• تنها چیزی که مارکسیست ها ـ در بهترین حالت ـ در اختیار دارند، تئوری و متد ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی است.
• همین و بس.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر