۱۳۹۰ مرداد ۹, یکشنبه

چاله ها و چالش ها (25)

واپسین امیدهای کولی همیشه امیدوار
مانی امین
سرچشمه: سایت دینگ دانگ

http://www.dingdaang.com


یاسین

• مانی گرامی در این نوشته چیزی به خواننده نمی دهند.
• ایشان با نقد دیگرشان از نوشته آقای سعدی بیاتی نشان داده اند، که بمراتب ژرفتر از این می توانند در واقعیت عینی نفوذ کنند، نامرئی ها را مرئی سازند، از ورای گفته ها، ناگفته ها را بدر کشند، برای هر کشفی دلیلی بپرسند، خواننده را به همراه ببرند، باندیشند و باندیشانند.

• من ازاین مطلب ایشان چیزی نیاموختم و نویسنده ـ بنظر من ـ حق ندارد ـ در این واویلا که به روشنگری بیش از نان و آب روزانه نیاز هست ـ وقت خواننده را تلف کند.


• آثار سیاوش باید بطرز ژرفتری و بطور همه جانبه تری مورد تحلیل قرار گیرند.

• سیاوش در یگانه روشنگری انقلابی است و باید شناخته و شناسانده شود.

• آری حق با مانی گرامی است :

• سیاوش شاعری امیدوار است.

• ولی چرا؟

• چرا همسنگرش سایه امیدوار ـ به معنی سیاوشی آن ـ نیست؟

• راز این امید لایزال سیاوش چیست؟

• یکی از آثار سیاوش تحت عنوان «به سرخی آتش، به طعم دود» سطر به سطر ـ البته در حد توان جسمی و معرفتی مفسری ـ مورد بررسی قرار گرفته است.

• چه خوب می شد، اگر اندیشنده ای این کار را هم مورد نقد قرار می داد.

• سیاوش از شعرای کمیاب و نادری است که ـ تا حدود زیادی ـ به شناختافزار دیالک تیکی ـ ماتریالیستی مجهز است.

• سیاوش دارای جهان بینی علمی است و فرق او با بقیه در این است که آنها به جای جهان بینی، جام جهان بین داشته اند، جام جهان بینی که اکنون دیگر وجود ندارد و نبودش، اگرچه فاجعه ای است، ولی حداقل بلحاظ معرفتی ـ نظری سودمند افتاده است.

• چون، دیگر کسی نمی تواند در جام جهان بین کذائی بنگرد و موضع بگیرد، بلکه باید به جهان بینی علمی دست یابد و دست یافتن بدان مشقت خارق العاده می طلبد، به قول هگل «کلنجار با مفهوم» می طلبد.


• بنظر من هرکس که به شناختافزار دیالک تیکی ـ ماتریالیستی دست یابد و به قول مارکس آن را «از آن خود کند» و هضم کند، به خرد و خود مختاری دست می یابد، به خوش بینی تاریخی و به امید لایزال دست می یابد.


• البته این امید محتوای دیالک تیکی دارد، امید مرسوم بیشتر بوی انتظار می دهد، بوی تن پروری، بوی رخوت و رکود می دهد.


• امید دیالک تیکی اما امیدی فعال وسلحشور و رزمنده است.


• مانی گرامی حداقل می بایستی تعریفی دیالک تیکی ازاین امید ارائه دهند، چیزی که در تحلیل ایشان جایش خالی است، نه برای اینکه ایشان نتوانند، بلکه برای اینکه ایشان ردوکسیونیسم (تقلیلگرائی) آگاهانه ای را در مد نظر دارند.

• ایشان نمی خواهند خواننده مکدونالدی را که غذای معنوی سهل الهضم می خواهد، برنجانند.
• نتیجه اش هم در نظردهی های خواننده ها دیده می شود:
• به به و چهچه، زنده باد فلانی و نویسنده ای که قصد آزار خواننده را ندارد!

• بنظر من نویسنده و شاعر مترقی باید رخوت و رکود روحی خود را و خواننده را در هم بشکند.
• او باید خود را و خواننده را به تفکر مفهومی وادارد.

• امید سیاوش بر خلاف امیدواره همگنان محروم از جهان بینی اش، از جهان بینی خارائین او سرچشمه می گیرد:
• دیالک تیک همواره با خرد و خودمختاری و امید و خوش بینی دست در دست و شانه به شانه می رود.

• لوکاچ علت غلتیدن برنشتاین به منجلاب رفرمیسم و سوسیال ـ دموکراسی را (که بنظر من فقط می تواند علت معرفتی و سوبژکتیف باشد و از مقام ثانوی برخوردار باشد و نه بیشتر) در «زیر پا نهادن دیالک تیک» می داند.


• برنشتاین دشمن آشتی ناپذیر دیالک تیک بود.

• برای اینکه دیالک تیک گذار خود به خودی از کهنه به نو را رد می کند.

• مانی گرامی هم می بایستی ـ بویژه در این واویلای معرفتی ـ به توضیح دقیق و مفصل این قانون آهنین دیالک تیکی بپردازند، وقتی که ایشان نقل قول زیرین را از سیاوش می آورند:



سیاوش
شهریور ۱۳۶۲

• «گیرم که گلدان های بلورین را
• گیرم که گلدان های این گلخانه را بر سنگ بشکستند

• خیل گرازان را
• گیرم به باغ آرزوپرورده‌ ی ما، در چرا بستند

• با آنچه در راه است
• ترفند بیهوده ا‌ست

• بر یورش او هیچ رهبندی نمی‌ پاید
• چون در رسد هنگام
• با موکبش پرگل
• بهار جاودان از راه می‌آید.

• سیاوش ـ احتمالا ـ خود بهتر از هرکسی می داند که چنین نیست و نمی تواند هم چنین باشد.

• دلیل نادرستی این حکم سیاوش را همسنگرش هوشنگ ابتهاج (سایه) در شعر «سماع سرد» می دهد:
• در این سرای بیکسی اگر سری در آمدی
• هزار کاروان دل ز هر دری در آمدی!

• البته این نظر سایه هم نادرست است.

• سایه دیالک تیک رهبر و توده را وارونه می کند و دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت را نیز.

• اما فریادش حداقل از قحط رهبر (سر) به گوش فلک می رسد.


• دستافزار مهم دیگر دیالک تیک جبر و اختیار است.

• سیاوش ـ به احتمال قوی ـ درک درستی از دیالک تیک جبر و اختیار دارد.

• بهار جاودان در
هر صورت بدون شرکت فعال سوبژکت تاریخی (انسان) از راه نمی رسد و نمی تواند هم بنا بر قوانین دیالک تیکی از راه برسد.
• این یکی از کشفیات بزرگ کلاسیک های مارکسیسم است.
• روندهای اجتماعی برخلاف روندهای طبیعی «بی سوبژکت» نیستند، بی فاعل انسانی نیستند.

• نکته آخر اینکه در غیاب شعور انقلابی، چه بسا «رهبندهای نسبتا پایداری» می توان در مقابل این روند قانونمند برپا داشت و لحظه بکرسی نشستن اراده تاریخ را به تأخیر انداخت.
• با پوزش


2
مانی امین

• ممنون از نقدتان.
• هدف من از نوشتن این مطلب مروری بود بر شعرهای امیدانگیز سال های آخر عمر زنده یاد سیاوش کسرایی و قصد نقد یا بررسی محتوایی شعرهای او را نداشتم.


پایان

ویرایش متن از دایرة المعارف روشنگری است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر