۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

دیالک تیک جبر و اختیار (دیالک تیک ضرورت و آزادی) و دیالک تیک ضرورت و تصادف (1)

فراتر از جبر

ضرورت (جبر )

پروفسور دکتر گونتر کروبر
برگردان شین میم شین

• مقوله ضرورت (جبر) در آن واحد در دو دیالک تیک شرکت می ورزد:

1

• در دیالک تیک جبر و اختیار (دیالک تیک ضرورت و آزادی)

2

• در دیالک تیک ضرورت و تصادف

*****

• ضرورت و یا جبر، عبارت است از نوعی پیوند میان ابژکت ها، روندها، سیستم ها و غیره ی جهان مادی و یا شعور، که تحت شرایط مورد نظر، بروشنی تعیین شده و فقط بدان گونه می تواند باشد و نه بگونه ای دیگر.

• ضرورت خصلت عینی دارد، یعنی وجودش، مستقل از شعور انسانی است.


• ضرورت منطقی بیانگر پیوند منطقی روشن میان مفاهیم، احکام و غیره است.
• مثلا کلیه پیوندهای حکمی منطقی حقیقی، یعنی عباراتی که برای کلیه احکام متشکله مفروض شان، تنها ارزش حقیقت «حقیقی» یافت می شود، از نظرمنطقی ضرور هستند.

• چنین عباراتی را در منطق صوری، قوانین منطقی نیز می نامند، که شالوده قواعد اصلی استنتاجات استقرائی اند.

• در منطق مودالیته نیز ـ البته به معنائی دیگر ـ از ضرورت منطقی سخن می رود.

• در حالیکه ضرورت منطقی عبارات عام الاعتبار، خصلت اکستن سیونال دارد، ضرورت، در منطق مودالیته، خصلت اینتن سیونال کسب می کند و با مودالیته های منطقی دیگر، از قبیل امکان، عدم امکان، تصادف و غیره در رابطه قرار داده می شود.
• ضرورت منطقی، اما در هر دو مورد یاد شده، انعکاس پیوندهای ضرور بطور عینی موجود در شعور انسانی است.

• برسمیت شناختن پیوندهای ضرور عینی در طبیعت و جامعه و انعکاس حتی الامکان درست آنها در شعور انسانی، شاخص عمده هر فلسفه ماتریالیستی است.

• انکار خصلت عینی ضرورت و استخراج آن از اصول سوبژکتیف و روحی و یا ماورای جهانی مشخصه ایدئالیسم است.

• به قول لنین، «برسمیت شناختن ضرورت در طبیعت و استخراج ضرورت فکری از آن، به معنی ماتریالیسم است و استخراج ضرورت عینی از ضرورت فکری به معنی ایدئالیسم.»

• مفهوم ضرورت عینی ـ عمدتا ـ تقریبا در کلیه سیستم های ماتریالیستی جهان باستان وجود داشته و در آموزش های دموکریت و اپیکور معنی و اهمیت ویژه ای کسب می کند.

• مراجعه کنید به اتمیسم

1
مفهوم «ضرورت» در مکتب دموکریت

دموکریت (460 ـ 371 ق. م.)
فیلسوف ماتریالیست یونان باستان
از فلاسفه پیشاسقراطی
شاگرد لویکیپ و بزرگترین فیلسوف فلسفه طبیعت
نماینده ماتریالیسم اتمیستی
او کل طبیعت را متشکل از ذرات تقسیم ناپذیر (اتم) می دانست.
شعار اصلی او:
چیزها فقط به ظاهر رنگ دارند، فقط به ظاهر شیرین و یا تلخند.
در واقع فقط اتم ها وجود دارند، در فضای خالی!

• به نظر دموکریت تحقق همه چیزها بنا بر ضرورتی صورت می گیرد.
• به نظر دموکریت، حرکت و پیوند اتم ها، بنا بر ضرورتی سرپیچی ناپذیر صورت می گیرد و هیچ گونه تصادفی در آن دخیل نیست.

2
مفهوم «ضرورت » در مکتب اپیکور

اپیکور (341 ـ 271 ق. م)
از فلاسفه یونان باستان
مؤسس مکتب اپیکوریسم

• آموزش اپیکور، اما انحراف احتمالی اتم ها را از مسیر سقوط آزاد و مستقیم می پذیرد و به وجود عینی تصادف نیز اذعان می کند.

3
مفهوم «ضرورت » در مکتب ارسطو

• به نظر ارسطو، ضرورت و تصادف به یکسان در جهان مادی وجود دارند.
• اما از آنجا که بنظر او، ماده بوسیله فرم ـ و در آخرین تحلیل به اراده خدا، که عالی ترین فرم بی نیاز از محتوا ست ـ تعیین می شود، مفهوم ضرورت طبیعی ارسطوئی حاوی نطفه های طرز تفکر ایدئالیستی ـ عینی و تله ئولوژیکی است.

• ضرورت و تصادف در مکتب ارسطو سرانجام در مرتبه ای پایین تر از مفهوم آماج رده بندی می شوند.

4
مفهوم «ضرورت » در مکتب تومیسم

• درفلسفه کاتولیکی قرون وسطی (تومیسم) مفهوم «ضرورت» جای خود را به دگم (جزم) مشیت الهی می دهد.

5
مفهوم «ضرورت» در مکتب لایب نیتس

• لایب نیتس نیز ضرورت را در آموزش هارمونی (هماهنگی) از قبل تعیین شده به همان سان مورد توجه قرار می دهد.

6
مفهوم «ضرورت» در فلسفه بورژوائی آغازین

• در عصر پیشرفت علوم طبیعی نوین و تدارک انقلابات بورژوائی در قرن هفدهم،
بر ضد اشراف فئودال، مفهوم ضرورت، در فلسفه بورژوازی انقلابی آغازین، نقش بسیار مهمی به عهده می گیرد.

• نمایندگان فلسفه ماتریالیستی در این زمان، با تکیه بر نتایج علوم طبیعی بویژه علم مکانیک، آموزش ضرورت عینی در طبیعت را توسعه می دهند.

• اما آنها ـ بویژه هوبس، اسپینوزا، هولباخ ـ ضرورت عینی را مطلق می کنند و تصادف را یک مقوله صرفا سوبژکتیف محسوب می دارند، که گویا بیانگر ضرورتی هنوز ناشناخته است.

• به نظر آنان «در طبیعت چیزها، هیچ چیز تصادفی وجود ندارد و همه چیز پیشاپیش بنا بر ضرورت طبیعت الهی تعیین شده و چگونگی وجود و تأثیر آن مقرر گشته است.»

• ضرورت مجرد و مطلق مورد نظر دترمینیسم مکانیکی، اگر چه بطور فرمال، تصادف را منکر می شود، ولی به قول انگلس، «ضرورت را تا حد یک پدیده تصادفی محض تنزل می دهد.

• اگر بودن (6) دانه گندم در سنبل و نه پنج و یا هفت دانه، به همان سان مقدر شده که قانون حرکت منظومه شمسی و یا قانون تبدیل انرژی، پس این بدان معنی است، که نه تصادف تا حد ضرورت ارتقا یافته، بلکه برعکس، ضرورت تا درجه تصادف تنزل پیدا کرده است.

• چنین درکی از ضرورت، نمی تواند علوم را از شر طبیعت شناسی تئولوژیکی و تله ئولوژیکی خلاص کند.
• زیرا نامی که ما به آن می دهیم (مثلا مشیت و اراده الهی، به زبان کالوین و یا آگوستین و یا قسمت به زبان ترکی و یا جبر می نامیم) برای علوم تقریبا یکسان است.»

• یک همچو برداشتی در پراتیک اجتماعی به فاتالیسم (تقدیر گرائی، سرنوشت گرائی) ختم می شود.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر