• برای برنامه ریزی در عصر انقلاب علمی و فنی، نمی توان و نباید فقط به برنامه ریزی پژوهش و تحقیق به قصد غلبه بر طبیعت و برای بخدمت گرفتن آن اکتفا کرد، بلکه باید حفظ و حراست و تجدید هر چه بیشتر شرایط طبیعی در سیارهً زمین محتوای برنامه ریزی را تشکیل دهد.
• در قرن نوزدهم، وقتی که کارل مارکس، نقد اقتصاد سیاسی را بمثابه یک علم، جامهً عمل می پوشاند، تخریب محیط زیست هنوز معضلی تلقی می شد که می بایستی در آینده ای دور در جوامع صنعتی انتظارش را داشت.
• مارکس و انگلس بدون اینکه این مساًله را به عنوان نگرانی اصلی زمان خود قلمداد کنند، بدان اشاره می کنند.
• مراجعه کنید به آثار هانس هاینتس هولتس در این زمینه
• این وضعیت به سبب چپاول لگام گسیختهً منابع و ذخایر طبیعی، که بنا بر سود جوئی بی حد و مرز کاپیتالیستی صورت می گیرد، بطور بنیادی دگرگون شده است.
• علیرغم اینکه لنین، در مراحل آغازین ساختمان جامعهً سوسیالیستی در اتحاد جماهیر شوروی، توجه جدی به حفظ محیط زیست را توصیه می کند، بعدها و بویژه درسال های دههً هفتاد، دولت های سوسیالیستی، در مسابقه صنعتی و نظامی با سرمایه داری، توسعه اقتصادی را بطور دم افزونی، بر حفظ محیط زیست ترجیح می دهند.
• امروزه علاوه بر تجاوزگری امپریالیستی و بی خانمان شدن روزافزون مردم به سبب غارت و فشار و سرکوب و ستم، تخریب محیط زیست سومین خطر بزرگ ناشی از سیستم کاپیتالیستی است.
• سه مساًلهً همتراز مربوط به بقای نوع بشر بطور کلی به شرح زیرند:
1
• مساًلهً صلح
2
• مساًلهً تاًمین اجتماعی
3
• مساًلهً محیط زیست
• به قول مارکس، جذب و دفع میان انسان و طبیعت شالودهً روند اجتماعی را تشکیل می دهد.
• تخریب سودجویانهً طبیعت، شرایط مادی این جذب و دفع را از بین می برد.
• «تخریب شرایط طبیعی جذب و دفع که به مثابه قانون تنظیمگر تولید اجتماعی محسوب می شود ـ همزمان ـ آن را بطور سیستماتیک به پذیرش فرم کاملا متناسب با توسعه بشری وا می دارد.»
• طبیعت به تکثیر سرمایهً مولد می پردازد، بدون اینکه سرمایهً پولی را مورد استفاده قرار دهد و لذا به افزایش سود منجر می شود.
• به قول مارکس، «مواد طبیعی مصروفه در تولید»، موجب «تشکیل عنصر ارزشی سرمایه نمی شود.
• بدین طریق عناصر واقعی سرمایهً مولد افزایش می یابند، بدون اینکه سرمایهً پولی اضافی لازم باشد.»
• جذب و دفع میان انسان و طبیعت نمی تواند متوقف شود.
• جذب و دفع شرط طبیعی و فرم وجودی هستی و از جمله هستی انسانی است.
• بنا بر این، جریان جذب و دفع باید آنچنان برنامه ریزی شود، که هر دو جانب آن، یعنی انسان و طبیعت، متقابلا در جهت حفظ یکدیگرعمل کنند.
• (به عبارت دیگر، دیالک تیک طبیعت و انسان باید همواره در مد نظر گرفته شود. مترجم)
• برنامه نه فقط یک شرط عقلائی برای تولید اجتماعی، بلکه همچنین شرط بقای بیولوژیکی است.
• تجزیه و تحلیل سیاسی ـ اقتصادی، از سوی مارکس جوان، در برنامه مبتنی بر مقولات متعلق به «فلسفه طبیعت»، «هومانیسم طبیعت و ناتورالیسم انسان»، آن را به طرز تحسین برانگیزی در جامعه قابل اجرا نموده است.
• (ک. مارکس، «جزوهً اقتصادی ـ فلسفی»، آثار منتخب مارکس و انگلس 40 ، ص 536 و 538)
• «کمونیسم، عبارت است از ناتورالیسم متکامل = هومانیسم و هومانیسم متکامل = ناتورالیسم»
• «در کمونیسم، برای نخستین بار، ماهیت انسانی طبیعت به انسان اجتماعی برمی گردد.
• برای نخستین بار، هستی طبیعی انسان با هستی اجتماعی او یکی می شود، طبیعت در مقابل انسان، فرم انسانی به خود می گیرد.
• جامعه کمونیستی وحدت ماهوی متکامل طبیعت و انسان، رستاخیز حقیقی طبیعت، ناتورالیسم تحقق یافته انسان و هومانیسم متجسم طبیعت است.»
• طبیعت فقط تا زمانی می تواند ثروت بیکران خود را برایگان در خدمت انسان قرار دهد، که امکان بازتولید آن وجود داشته باشد.
• انسان نیز به مثابه یک نیروی طبیعی با کار خود به بخشش ثروت می پردازد، ولی همزمان، همانند دیگرموجودات طبیعی، قوای طبیعی را مورد مصرف قرار می دهد.
• این مصرف قوای طبیعی می تواند به فجایع طبیعی بینجامد، که باعث آنها یا انسان و یا دیگر موجودات طبیعی اند.
• قدیمی ترین بلای نقل شده، در تورات، عبارت است از آفت ملخ و یا خشکی لبنان و کوهستان های دالمانی و غیره، که به سبب مصرف بی رویهً درختان این مناطق بوسیلهً انسان صورت گرفته است:
• «آنگاه، به فرمان خدا باد شرق وزیدن گرفت، روز و شب، پی در پی.
• و وقتی صبح فرا رسید، ملخ ها را باد شرق با خود آورد.
• هرگز تا آن زمان چندان ملخ نیامده بود، در آینده نیز چندان ملخ نخواهد آمد.
• ملخ ها سراسر خاک را پوشاندند، بدان سان که زمین از دیده ها ناپدید شد.
• بعد هر چه یافتند، خوردند:
• غلات و حبوبات و میوجات را و خلاصه هر آنچه را که از رگبار در دار و درخت باقی مانده بود، در سراسر خاک مصر.»
• «کار در وهلهً اول، روندی است میان انسان و طبیعت، روندی که انسان در آن جذب و دفع خود را با طبیعت، بوسیلهً کردوکار خویش تحقق می بخشد و تنظیم و کنترل می کند و خود بمثابه یک نیروی طبیعی با مواد طبیعی رو در رو می ایستد.»
• آنچه امروز تعادل محیط زیست نامیده می شود، که حفظ آن می تواند جلوی فجایع طبیعی را بگیرد، محتاج شناخت علمی و برنامه ریزی اجتماعی است.
• هرجا که مالکیت خصوصی بر وسایل جذب و دفع با طبیعت حاکم باشد، استفادهً خصوصی از این وسایل، به تبعیت از قانون انباشت سرمایه، همواره به تخریب محیط زیست منجر خواهد شد.
• فقط وقتی که جلوی استفادهً سود جویانه از منابع و ثروت های طبیعی (چپاول چوب های جنگل های باران زای استوائی، آلودن آب های زیرزمینی و فاضلاب ها، رودخانه ها، دریاها و اقیانوس ها) گرفته شود، جذب و دفع میان انسان و طبیعت می تواند بطور خردمندانه سازمان داده شود.
• (مراجعه کنید به پطر یوآخیم اوپیتس: «لائوتسه» مونیخ 1967.
• هانس هاینتس هولتس «چین در مقایسهً فرهنگی» کلن 1994.)
• از آن به بعد است که می توان با باور به اینکه انسان و طبیعت سیستم واحدی را تشکیل می دهند، تصمیمات سیاسی لازم را اتخاذ کرد.
فلسفهً کلاسیک چین، مفهوم «آنالوگی طبیعت و جامعه» را در فرم متافیزیکی اش بوجود آورده است.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر