۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه

چاله ها و چالش ها (14)

تعهد هنر و ادبیات
صادق افروز
سرچشمه: مجله هفته
http://www.hafteh.de

حجری

• با سلام و سپاس از صادق افروز گرامی
• نوشته حاضر نشانگر زحماتی است که نویسنده محترم در خوشه چینی های معرفتی خویش گرد آورده اند که به نوبه خود هم شادی بخش است و هم امیدآفرین.

• من بطور شتابزده روی چند نکته انگشت می نهم، به امید اینکه نظرات خامم به محک بخورند و تصحیح شوند:

1
قبل از آن ، گورکی درک درستی از مبارزات طبقاتی نداشت.»

• شاید حق با شما باشد.

• من فکر می کنم، گورکی در ذلت پرولتاریا، ذلت را می دید و نه نیروئی را که قادر بود، که سیستم مبتنی بر ذلت اکثریت مردم را به زباله دان تاریخ بفرستد:

• مثل سوسیالیست های اوتوپیکی

• مراجعه کنید به اوتوپی


2
گورکی با فقر و مشقت بزرگ شده بود.

• روی این نکته چنان انگشت می نهید که نوعی اوتوماتیسم را در ذهن خواننده ایجاد می کند:
• ایده ی هر چه فقیرتر، انقلابی تر را!

• چنین اوتوماتیسمی وجود ندارد.

• فقر سرچشمه شعور درست نیست.

• فقر سرچشمه هیچ چیز نیست.
• هیچ نمی تواند منشاء چیزی باشد.

• بنظر من ما باید مفاهیم دقیقتری را به خدمت گیریم که با جایگاه انسان ها در تولید مادی (و معنوی) در پیوند باشد.

3
او مخالف تعریف هنر به معنی تبلیغ مستقیم بود.

• این نکته و گشتاور بسیار مهمی است و نه تنها در مورد هنر، بلکه در هر مورد مربوط به اشاعه شعور صدق می کند.
• حق با لوکاچ است، استالینیست ها کماکان این برخورد ساده و سطحی را دارند و دنبال نتایج فوری و موقتی می گردند و بر خلاف توصیه مارکس، دست به ریشه چیزها نمی برند (رادیکالیته)

• این پدیده علل عینی اجتماعی، فرهنگی، معرفتی ـ نظری و پسیکولوژیکی دارد و فقط خاص استالینیسم نیست.

4
لوکاچ می گوید، تمام آثار جاودانی ادبیات نشان می دهند که تاریخ و استه تیک در رابطه تنگاتنگ باهم قرار دارند.

• استه تیک مثل هر چیز دیگر انعکاس واقعیت عینی (روندهای جاری در جامعه و جهان) در ضمیر هنرمندان است و خاص هر اثر هنری است.
• آثار جاودان (؟) شاید بناحق جاودان تلقی می شوند و در جاودانگی شان دست طبقات حاکم در کار است و یا فراورده های متعلق به دوران های گذارند.

• تراژدی های جاودان آنتیک دوره گذار از کمون اولیه به برده داری را بازتاب می دهند، برای مثال.

• آثار بالزاک دوره گذار از فئودالیسم به سرمایه داری را.

5
هنر واقعی برای لوکاچ همیشه اعتراض به بی عدالتی و حضور دراین جهان و نه پرداختن به مسایل عالم هپروت است.

• من فکر نمی کنم، که این برداشت از لوکاچ درست باشد.

• اگر درست باشد (من از او چیز زیادی هنوز نخوانده ام) نظر ناقصی است و بوی همان استالینیسم را می دهد که او و شما به نقد می کشید.


• هنر روندهای اجتماعی را منعکس می کند و حتی در مرحله ای از توسعه اجتماعی که از بی عدالتی نشانی نباشد، فونکسیون خاص خود را خواهد داشت و نقش انقلابی و یا ارتجاعی خود را ایفا خواهد کرد.


• بنظر من هنر رئال (واقعی) و مجازی نداریم.

• هنر طبقاتی داریم.
• هنر نمی تواند بی طرف باشد.
• هنری هم که شما جزو هنرهای آشغال تلقی می کنید، مهر طبقاتی خاص خود را بر چهره دارد و فونکسیون و نقش خاص خود را انجام می دهد.

6
بنظر او در زمان استالین یک ناتورالیسم دولتی، رئالیسم سوسیالیستی را به کنار زده بود.

• من نمی دانم چرا لوکاچ از ناتورالیسم دولتی سخن می گوید.

• شاید به این دلیل که دولت ناتورالیزه می شود و احکام دولتی به احکام طبیعی (الهی) تبدیل می شوند.


• من دلم می خواهد از مفهوم «شماتیسم» (کلیشه وارگی، ابتذال، سطحیت) استفاده کنم.


• شماتیسم
دوره استالین نه چیزی سوبژکتیف (بسته به اراده استالین، حزب و غیره) بلکه خود نتیجه شرایط عینی ـ واقعی جامعه بوده است، مثل خود استالینیسم.

• از این رو نمی توان از کنار زده شدن رئالیسم سوسیالیستی سخن گفت.

• چیزی باید واقعا وجود داشته باشد، تا بعد کنار زده شود.

7
استالینیست های دیروزی یک شبه لیبرال شده و به شاگردان فوکویامای نئولیبرال تبدیل شده اند و باور کرده اند که سرمایه داری پایان تاریخ بوده است.

• با این نظر شما اصلا نمی توانم موافق باشم.
• کسانی که شما استالینیست قلمداد می کنید، تف استالین هم نبوده اند.

• اگر دلیلی برای این ادعا داشتید، مرا هم خبر کنید.

• استالینیست هویت دارد، تعریف دارد.
• هرکس که سبیل گذاشت و عربده کشید، استالینیست نمی شود.

• استالینیسم را در ایران، نه آنها که مورد نظر شما هستند، بلکه حزب کار (توفان) نمایندگی می کند.

• من خیلی از آنها را شخصا می شناسم و بهترین دوستانم را تشکیل می دهند.
• اینها هرگز برای فوکویاما تره خرد نکرده اند و تره خرد نمی کنند.

• نظرتان در مورد شجریان هم نادرست و شتابزده و سطحی است.


• شجریان انسان مبارز و شریفی است و مثل همه انسان های شریف، می تواند عیوب و نواقص معرفتی و سوبژکتیف داشته باشد.

• من هم می توانم یکی را نشناسم و به احترام، استاد خطابش کنم و یا دستش را ببوسم.

• این جور چیزها ماهیت کسی را تعیین نمی کنند.


• با پوزش


پایان

ویرایش از دایرة المعارف روشنگری است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر