۱۳۹۰ تیر ۱۰, جمعه

امپریالیسم نوین (11) (بخش آخر)

جوئان وایلت روبینسون (1903 ـ 1983)
Joan Violet Robinson
اقتصاد دان انگلیسی
توسعه دهنده تئوری کینز
بازسازی تئوری پسا کینزی
منتقد تئوری ارزش مارکس و تئوری امپریالیسم روزا لوکزمبورگ

انتقاد از تئوری های مارکسیستی راجع به امپریالیسم
پروفسور دکتر فرانک دپه
برگردان میم حجری

• البته از دید امروز در این تحلیل ها سلسله ای از نواقص و تناقضات وجود دارند که نمی توان نادیده شان گرفت.

• این نظرات به هیچ وجه همگون نبوده اند:


I

• اگرچه هوبسون در زمان خود افزایش غول آسای سرمایه گذاری های ماورای دریاهای انگلیس را توانست تشخیص دهد، اما به اهمیت مستعمرات و سودهای مستعمراتی اغلب پربها داده شده است.

• «واقعیت اقتصادی از بطلان تئوری های اقتصادی امپریالیسم پرده برداشت.
• در دوره توسعه در اقتصاد جهانی نیز که برای دفاع حتی الامکان از اقتصاد کشور خود در مقابل اقتصاد رقیب از خارج به بستن حقوق گمرکی متوسل شد، سرمایه گذاران بریتانیائی روی هم رفته بازارهای جهان پهناور را به بازارهای امپراطوری بریتانیا ترجیح می دادند.» (مومسون، 1969، ص 18)

• البته ضمنا اهمیت هر کدام از مستعمرات برای انتقال سودهای غول آسا به متروپول ها نیز نباید نادیده گرفته شود.
• آنهم در دوران امپریالیسم، که توسعه صعودین کنسرن های بزرگ نفت آغاز شد و خود مناطق مستعمره در «تخصصی گشتن بین المللی نیرومند»، یعنی در تک محصولی و در نتیجه در وابستگی و عقب ماندگی رانده شدند.

• آن سان که حتی پس از احراز استقلال می بایستی توسعه خود را ساختاربندی کنند.

• به قول هوبس باوم، «مالایا با بی اعتنائی تمام عمدتا به تک محصولی قلع و کائوچو محکوم گشت، برزیل به تک محصولی قهوه، شیلی نیترات (شوره)، اوروگوئه گوشت و کوبا شکر و سیگار.»
• (هوبس باوم، 1989، ص 89)

• تغییرات بازار جهانی در نیمه دوم قرن بیستم که به نوبه خود، ساختارهای اصلی سیستم سیاسی بین المللی را تعیین می کنند، بویژه از عوامل زیر تشکیل می یابند:

1

• مبادله درونصنعتی که به زیان روابط تجاری جانشینی (مبادله مواد خام به ازای کالاهای ساخته شده) اهمیت روزافزون کسب کرده و هرچه بیشتر بر خود کشورهای کاپیتالیستی تمرکز یافته است.

2

• سرمایه گذاری های مستقیم در فرم گسترش کنسرن های بین المللی فعال به فرم تعیین کننده حرکت بین المللی سرمایه بدل شده اند.
• اینجا ساختارهای در هم تنیدگی و وابستگی متقابل اقتصادی پدید آمده اند که بر روابط پولی و مالی بین المللی متقابلا تأثیر می گذارند و در نتیجه، توانائی سیاست اقتصادی و سیاست مالی ملی کشورها را در جهت هدایت این روندها بر بنیان رشد و توسعه تولیدی، یعنی توانائی رقابتی اقتصاد ملی آنها در بازار جهانی را بطرز تعیین کننده ای محدود می سازند.
• علاوه بر این در حال حاضر، مبارزه بر سر تسلط بر بخش تکنولوژی عالی این گرایش متضاد را به وابستگی متقابل تمام ارضی از سوئی و به مطالبات وسیعتر در زمنیه فونکسیون های تنظیمی سیاست تنظیم ملی کشورها از سوی دیگر بشدت تقویت کرده است.

II

• تئوری های راجع به امپریالیسم از این نقطه نظر، آغاز به حرکت می کردند که علت اصلی اینکه سرمایه انحصاری به گسترش در بازار جهانی مجبور می شود، محدودیت انباشت سرمایه در بازارهای ملی داخلی است.
• اگر «سرمایه مازاد» بطرز سودآوری مورد بهره وری قرار گیرد، آنگاه به مرزهای مطلق برخورد می کند.

• هم توان مصرف توده ها که خود را در ظرفیت تقاضای درآمد مبتنی بر دستمزد نشان می دهد و هم ـ همانطور که برای مثال، لنین حدس می زد ـ عقب ماندگی کشاورزی سدی در برابر پیشرفت انباشت ملی سرمایه محسوب می شوند و ریشه اقتصادی و سیاسی توان بحران کاپیتالیسم ـ در تحلیل نهائی ـ در آن است.


• زیرا فقر و ذلت توده ها از طریق صدور سرمایه استمرار می یابد و همزمان سرچشمه نارضایتی های سیاسی توده ها ست.

• جوئان روبنسون در مقدمه ای بر چاپ اثر روزا لوکزمبورگ تحت عنوان «انباشت سرمایه» (1951) در انگلستان بر دو نقطه ضعف اصلی تئوری او اشاره می کند.
• بنظر او روزا لوکزمبورگ «ترقی سطح دستمزد رئال کارگران را نادیده می گیرد که در جریان توسعه کاپیتالیسم صورت می گیرد و منکر کشش درونی به سرمایه گذاری است که با پیشرفت فنی پدید می آید.
• این دو فاکتور کاپیتالیسم را از مشکلاتی که خود پدید می آورد، نجات می دهند.»
• (روبینسون، 1962، ص 90 ـ 91)

• بدین وسیله نشان داده می شود که تشکیل «فرماسیون فوردیستی» نخست در دوره میان دو جنگ جهانی اول و دوم در ایالات متحده امریکا و سپس بعد از سال 1945 در اروپای غربی نمی توان بر اساس مفهوم انباشت سرمایه به توضیح تئوریکی کامل امپریالیسم نایل آمد.

• رشد جدید کاپیتالیسم به قول لوتس (1984) نتیجه «تسخیر درونکشوری» بوده است:


1

• مصرف توده ای کالاهای مصرفی

2

• ترقی راندمان تولید در کشاورزی

3

• ترقی سطح دستمزد رئال

4

• تشکیل دولت رفاه ملی

III

لئو پانیچ (1945)
Leo Panitch
تئوریسین مارکسیست
استاد دانشگاه در رشته های اقتصاد سیاسی و علوم سیاسی
سردبیر مجله سوسیالیستی (Socialist Register)

• و بالاخره در تئوری های راجع به امپریالیسم برای جنبش سوسیالیستی کارگری میان سیاست امپریالیستی و تشدید شرایط اوبژکتیف و سوبژکتیف مبارزه طبقاتی پیوند بی چون و چرا وجود داشت.

• اگر امپریالیسم بطور قانونمند اولا بار میلیتاریزاسیون (نظامی کردن) را بر دوش «خلق» و قبل از همه بر دوش طبقه کارگر می نهد و بدین طریق گرایش فقر و ذلت را شدت می بخشد، ثانیا به جنگ جهانی منتهی می شود، پس دورنمای استراتژیکی ضرور را برای جناح انقلابی جنبش کارگری رادیکالیزه می کند.


• تئوری های راجع به امپریالیسم در آن زمان دورنمای روی هم رفته کوتاهمدت فروپاشی نظام کاپیتالیستی را در مد نظر داشتند.

• در این مورد بویژه «اوکونومیستی» می اندیشیدند و نقش دولت را تنها بطرز «رکودوکسیونیستی» (تقلیلی) می توانستند درک کنند.

• (پانیچ ـ گیندین، 2003، ص 6)

• اینها بیانگر خوش بینی تاریخی ئی بوده که الهامبخش جنبش سوسیالیستی کارگری در آغاز قرن بیستم بوده است.

• این خوش بینی مبتنی بر این باور بود که کاپیتالیسم در طول قرن بیستم بنا بر قانون به اصطلاح طبیعی در نیتجه تضادهای درونی کاپیتالیسم و ببرکت مبارزه جنبش کارگری جای خود را به سوسیالیسم خواهد داد.


تاریخ فجایع این قرن ضمنا روند یادگیری دردناک وداع با این باور بوده، که در کشورهائی که پس از 1917 مناسبات غیر کاپیتالیستی برقرار شدند و در سیاست جهانی پس از سال 1945 نقش خارق العاده ای بازی کردند، به دست کم گرفتن تئوریکی و پراتیکی (نظری و عملی) امپریالیسم منجر شد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر