فیزیکدان و فیلسوف و مؤسس محفل وین
پروفسور مارتین بلومن تریت
برگردان میم حجری
پروفسور مارتین بلومن تریت
برگردان میم حجری
• اکنون موریتس اشلیک ـ مؤسس محفل وین ـ در می یابد که این شیوه به نتایج نهائی پوچی منجر می شود:
• او می گوید:
• «بالاخره باید غیر از آنچه که هست (یعنی غیر از پدیده و یا نمود) چیزی وجود داشته باشد و گرنه علوم تجربی چیزی برای تحقیق نخواهند داشت.»
• اشلیک اما در مورد شرایط و اوضاع حرفی نمی زند.
• او فقط به نتایج نهائی اشاره می کند.
• علیرغم قبول اینکه فقط اوبژکت های جهان پدیده ها وجود دارند و «چیزهای در خود» وجود ندارند، اشلیک اعلام می کند که شناخت جهان پدیده ها شناخت جهان «در خود» را به دنبال می آورد.
• از این رو، شناخت پوزیتیو نباید در شناخت چیزهای قابل مشاهده و محسوس خلاصه شود، آن سان که در مکتب کانت مورد نظر است.
• ما از کنار این مسئله می گذریم که چرا کانت مورد انتقاد قرار نمی گیرد.
• زیرا هدف ما بازسازی شرایط فلسفی است که در حول و حوش کارل پوپر تشکیل یافته است.
• میان محفل وین که در آن بلومبرگ و فایگل در سال 1931 مفهوم «پوزیتیویسم منطقی» را توسعه می دهند و مفهوم عام نئوپوزیتیویسم باید فرق گذاشت که تئوری های کارل پوپر را در برمی گیرد، میان پوزیتیویسم سنتی (سن سیمون، کومته، بیکن، بنتام و ووندت) و امپیریسم (جان لاک، برکلی، هیوم و میل) و همچنین امپیریوکریتیسیسم (ماخ، آوه ناریوس، پتسولد) و امپیریسم منطقی (برتراند راسل) نیز به همین سان.
• بدون چالش و کشمکش با محفل وین که کارل پوپر نیز تا حدودی بدان تعلق داشته، نمی توان به روشن کردن موضوع نایل آمد.
• اختلاف میان محفل وین و کارل پوپر زمانی اوج می گیرد که هانس رایشنباخ و اوتو نویرات نسبت به نظریات پوپر در زمینه «تصدیق ـ تکذیب» که تحت عنوان «نامه موضعی در قبال ناشر» منتشر می شود، واکنش تند نشان می دهند و در نتیجه، پوپر قهر می کند و با محفل وین بکلی قطع رابطه می کند.
• (تصدیق یعنی اثبات صحت هر حکم بکمک کنترل، از طریق به محک زدن آن. مترجم)
• (تکذیب یعنی اثبات بطلان احکام علمی و یا ادعاها بکمک مشاهدات تجربی و یا بکمک استدلال منطقی. مترجم)
• از دیدگاه مکاتب به اصطلاح پوزیتیویستی و پسا پوزیتیویستی «فلسفه تحلیلی» امروزین، جریانات آغازین فقط بلحاظ تاریخی اعتبار دارند و گرنه بلحاظ موضعگیری در «ورای پوپر و کارناپ» (اشتگمولر) قرار دارند، یعنی به آندو مربوط نمی شوند.
• از دیدگاه هرمه نویتیک دیالک تیکی در نظر نگرفتن تاریخ پیدایش خویش غیر دیالک تیکی است.
• (هرمه نویتیک در فلسفه حیات به متد متافیزیکی درک هستی انسانی اطلاق می شود. مترجم)
• (فلسفه حیات جریان جهان بینانه اصلی فلسفه بورژوائی در عصر امپریالیسم است.
• تشکیل فلسفه حیات با گذار سرمایه داری به مرحله امپریالیسم پیوند تنگاتنگ داشته است.
• فلسفه حیات بیانگر بحران عمومی سرمایه داری و واکنش جهان بینانه نسبت بدان است.
• مشخصات فلسفه حیات بشرح زیر اند:
1
• ایراسیونالیسم (خردستیزی) عریان
• مراجعه کنید به خردستیزی
2
• ایدئالیسم عینی علیل با تمایل لاینقطع به ایدئالیسم ذهنی
• مراجعه کنید به ایدئالیسم
3
• پسیمیسم (بدبینی) معرفتی
4
• اگنوستیسیسمی که در آن، عرفانگرائی اوج می گیرد.
• مراجعه کنید به اگنوستیسیسم (ندانمگرائی)، عرفان
5
• بی بند و باری متدیکی
• مراجعه کنید به متد، متدئولوژی
6
• رلاتیویسم آگاهانه و عمدی
• مراجعه کنید به رلاتیویسم
7
• تمایلات پوزیتیویستی
• مراجعه کنید به به پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم
8
• تمایلات بیولولوژیستی.
• مراجعه کنید به بیولوژیسم.
*****
• فلسفه حیات به اقدامات زیر دست می زند:
1
• فلسفه حیات در مقابل راسیونالیسم فلسفه کلاسیک بورژوائی، ایراسیونالیسم (خردستیزی) را قرار می دهد.
2
• فلسفه حیات شناخت علمی را بوسیله اینتوئی سیون (حس ششم) جایگزین می سازد.
3
• فلسفه حیات به مشاهده در مقابل مفهوم ارجحیت قائل می شود.
• مراجعه کنید به مشاهده (نگرش)، مفهوم، مقوله
4
• فلسفه حیات هم شناخت را نسبی اعلام می کند و هم هر موضوع شناخت را.
*****
• فلسفه حیات کمتر یک جریان فلسفه بورژوائی واپسین و بیشتر یک گرایش است.
• فلسفه حیات یک جریان اساسی مجموعه ایدئولوژی های امپریالیستی است.
• عناصر فلسفه حیات را می توان در تقریبا همه جریانات فلسفه امپریالیستی، بویژه در پراگماتیسم، اگزیستانسیالیسم و فنومنولوژی پیدا کرد.
• مراجعه کنید به پراگماتیسم، اگزیستانسیالیسم و فنومنولوژی
• پیشاهنگان فلسفه حیات بشرح زیر بوده اند:
1
• شلینگ، بویژه فلسفه مثبت او
2
• کیرکگارد
3
• شوپنهاور
4
• نیچه
5
• رمانتیک آلمانی. مترجم)
*****
• طرح امپیریستی به نتایج نهائی بی معنی منجر می شد، اما علیرغم آن، می خواست که پیوندهای قانونمند پدیده ها را ناشی از بهم پیوستگی تصورات قلمداد کند.
• قوانین طبیعی ـ بدین طریق ـ محصول حوایج پسیکولوژیکی برای تنظیم طبیعت به قصد «نجات از سردرگمی و بیگانگی از طبیعت» (ماخ) تلقی می شدند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر